قاطعیت و سازشناپذیری یکی از ویژگیهای مهم امام خمینی بود که از ایشان رهبری بیبدیل و موفق ساخت. امام از همان ابتدای نهضت، هرگونه سازش با رژیم و حامیان آن را محکوم میکردند. در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب نیز ایشان در مواجهه با برخی سیاسیون که پیشنهاد سیاست «گام به گام» را مطرح میکردند، به شدت مخالف بودند. علاوه بر این ایشان به واسطههای بینالمللی هم که حامل پیشنهاد سازش بودند، با قاطعیت پاسخ رد میدادند. سرانجام، این سازشناپذیری امام خمینی بود که راه را برای ساقط کردن نظام 2500 ساله شاهنشاهی هموار نمود و این مهم در 22 بهمن 1357 محقق شد.
کد خبر: ۶۵۷۰
تاریخ: ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۸
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی _ دکتر محسن بهشتیسرشت؛ بدون تردید یکی از ویژگیهای امام خمینی که از او رهبری بیبدیل و موفق ساخت، قاطعیت و سازشناپذیری او بود. به گفته ژنرال هایزر: «او مردی سرسخت و قاطع بود که جذبهای روحانی از خود ساطع میکرد.»[1] رهبر انقلاب نه تنها در برابر بختیار و نخستوزیری او، بلکه در تمام دوران مبارزه هیچگاه به سمت سازش و نرمش با رژیم حرکت نکرد و همواره با قاطعیت به دنبال براندازی کامل سلطنت شاهنشاهی بود. امام از همان آغاز قیام، هدف را یک انقلاب تمام عیار قرار داد و هرگونه توقف یا عقبگرد یا معاملهای را در این مسیر به شدت رد میکرد و با صراحت اعلام نمودند: «نظامی که مخالف نظام اسلام است در همه چیز، هم فرهنگش بر خلاف نظام اسلام است، هم ارتشش، هم اقتصادش و هم سیاستش، بایستی منقلب شود و نظام اسلامی تحقق پبدا کند.»[2]
امام هرگونه رفورمی را به شدت رد میکرد و با تمام اختیارات رژیم به شدت به مقابله برمیخواست. ایشان توبه شاه را همچون توبه فرعون غير قابل پذیرش اعلام کردند.[3] هر نوع حکومت انتقالی را رد کردند،[4] انتخابات آزاد پیشنهادی شاه را به استهزاء گرفته و آن را با حضور شاه بیمعنی دانستند،[5] دستگیری سران رژیم را توسط شاه یک بازی سرگرم کننده اعلام نمودند[6] و حكومت آشتی ملی شریف امامی را خیانت به اسلام شمردند.[7] در حقیقت «عزم تزلزلناپذیر آیتالله خمینی برای سرنگون کردن رژیم شاه در هیچ کس دیگری وجود نداشت.»[8] چون دیگران اصولا چنین رویدادی را نه ممکن میدانستند و نه در توان خود میدیدند. به همین دلیل، بارها نزد امام رفتند تا وی را به نرمش دعوت کند، اما امام خمینی، با قاطعیت تمام اعلام میداشتند باید از بحران فعلی برای تغییر بنیادی استفاده کرد، دولت انتقالی به مصلحت نیست و از امریکا متوحش نشويد.[9]
امام خمینی حتی در مقابل مخالفان میانهرو شاه که عمدتا مشی «گام به گام» را پیشنهاد میکردند، پاسخ رد دادند. رهبر انقلاب خود این داستان را چنین نقل میکنند: «بعضی از این آقایان که آمده بودند و میگفتند که سیاست قدم به قدم، خوب حالا یک قدم برداریم و بعدش صبر کنیم یک مدتی بگذرد بعد قدم دوم را برداریم، گفتم، آقا اگر شما این قدم راست کنید، [در] قدم دوم، قدمهای شما را میشکنند.»[10]
امام خمینی نه تنها به سیاسیون داخلی برای نرمش نه میگفتند، بلکه به واسطههای بینالمللی هم با قاطعیت جواب رد میدادند. برای نمونه یکی از وزرای دولت پاکستان که در پاریس برای وساطت نزد امام خمینی رفت، امام در پاسخ وی فرمودند: «قضیه شاه طوری نیست که قابل وساطت باشد.»[11]
هنگامی که در اوج انقلاب نماینده دولت فرانسه به نمایندگی از کارتر نزد امام رفت تا برای دولت بختیار مهلت بگیرد و در ضمن امام را به کودتا تهدید کرد، رهبر انقلاب در پاسخ فرمودند که دولت بختیار غیر قانونی است و اگر «بر فرض آن که من چنین خطایی بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود.»[12] امام در مورد کودتا هم «پیغام دادهاند، که اگر کودتای نظامی بشود، حکم جهاد مقدس باید داد.»[13] در نتیجه، تلاش شاه و امریکا برای به سازش کشاندن امام بینتیجه ماند و امام «دیگر حاضر نشد به هیچ راه حل میانهای تن در دهد. آنچه او عنوان میکرد، بلافاصله شعار برای کلیه نیروهای ضدشاه درمیآمد.»[14]
رهبر انقلاب هم در توضیح اینکه چرا راه حل میانه را نمیپذیرد؟ فرمودند: «راه حل میانه یعنی تسلیم [در برابر] رژیم شاه... پیوستن به رژیم شاه.» از سوی دیگر، شاه نیز تلاش میکرد واسطههایی را برای سازش امام خمینی راهی پاریس کند، اما به زودی فهمید که دارد کاری بیهودهای انجام میدهد. یکی از این واسطهها امینی بود که به پاریس رفت، اما امام خمینی به او اجازه ملاقات نداد، ولی موفق شد با اطرافیان امام مذاکره کند، وی پس از بازگشت «به شاه گفت که امید زیادی به امکان مصالحه با آیتالله را ندارد»، و به طور خصوصی به سفیر آمریکا گفت: «آیتالله خمینی به هیچ وجه اهل سازش نیست و به مبارزه خود تا استعفای شاه ادامه خواهد داد.»[15]
اگرچه تقریبا همه بر سازشناپذیری و قاطعیت امام واقف بودند اما خروج شاه از ایران و روی کار آمدن دولت بختیار فرصت دیگری بود تا آمریکاییها و حتی خود بختیار تصور کنند که مانع اصلی سازش و مذاکره با رهبر انقلاب از میان رفته است. فلسفه انتخاب شاپور بختیار به عنوان نخستوزیری، کنار آمدن با مخالفان رژیم، برای کنترل اوضاع بود. شاه گمان میکرد با تعیین یک نخستوزیر که وابسته به یکی از احزاب ملی است، خواهد توانست بحران گسترده کشور را مهار کند، چرا که همه متقاعد شده بودند هر گونه تلاش برای مذاکره و کنار آمدن با امام خمینی تا زمانی که شاه در ایران است، بی نتیجه خواهد بود. اما امام پس از خروج شاه از کشور، تنها شرطی که برای پذیرش دولتمردان رژیم مطرح نمود، استعفای آنان بود که تنها سید جلال الدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت، حاضر شد برای ملاقات با امام استعفای خود را تقدیم نماید و پس از آن بود که امام حاضر شد دیدار کوتاهی با وی داشته باشد. در حالی که بلافاصله پس از روی کار آمدن بختبار، تماس و مذاکرات میان شورای انقلاب و او آغاز شد، اما حاضر نشد قبل از عزیمت به پاریس برای دیدار با رهبر انقلاب استعفا دهد.
از آنجا که بختیار حاضر نبود در تهران و قبل از دیدار با امام استعفا دهد، واسطههای مختلفی را برای به سازش کشاندن امام نزد ایشان فرستاد تا ترتیب ملاقات با ایشان را بدهند. اما امام همانند گذشته در بیانیهای که در روز 7 بهمن صادر کردند هر گونه مذاکره و توافق با نخستوزیر شاه را رد کردند. در این بیانیه آمده است: «آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخستوزیری من میپذیرم دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمیپذیرم. چون او را قانونی نمیدانیم. حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئهای در دست اجراست... دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کنند و مراقب توطئهها باشند.» این بیانیه چند روز مانده به پیروزی انقلاب، مهر پایانی بود بر تمامی تلاشهای دولت بختیار و امریکاییها در راستای کشاندن امام به پای میز مذاکره. بیهوده نیست که برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، در کمال سرافکندگی به شکست استراتژیهای امریکا در قبال انقلاب اسلامی اعتراف میکند که «[امام] خمینی یک انسان سازشناپذیر است.»[16] یا بسیاری از خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریهای بزرگ غربی بر این باور بودند که «آیتالله عزمی راسخ و کامل دارد و در صدد قبول هیچگونه مصالحهای نیست، مصمم است که در مبارزه خود علیه شاه تا پایان پیش برود.»[17]
این مسئله از آنرو بود که رهبر انقلاب در طول مبارزات خویش، خصوصا در دوران خیزش سراسری منتهی به پیروزی انقلاب چهره شاخصی از یک مبارز سرسخت و یک رهبر قاطعی را که در تاریخ مبارزات سیاسی ایران و جهان مصادیق نادری دارد، نمایان ساخت. از آن مهمتر اینکه در این راه هیچکس نتوانست ثبات قدم و رأی امام را به خشکسری یا موقع ناشناسی ایشان تعبیر کند. تجربیات عدیدهای در طول این حقیقت را نمایان ساخت که ثبات رأی و سازشناپذیری امام در توکل و دشمنشناسی و درایت و دور اندیشی سیاسی و از همه مهمتر در راهبرد «عمل به تکلیف» ایشان ریشه داشت نه در عدم درک مقتضیات عمل و سازوکار سیاست.[18]
سرسختی و ثبات قدم امام به اندازهای تزلزلناپذیر بود که حتی رویدادی مانند خروج شاه از کشور نیز نتوانست خللی در آن ایجاد کند. بلکه درست بر عکس تصورات رژیم و حامیان غربیاش، امام در برابر دولت بختیار قاطعیت بیشتری از خود نشان دادند و از همان آغاز دولت او را غیرقانونی و خائن به کشور معرفی نمود. این ثبات قدم و رأی امام به همراه سرعت رویدادهای میان فاصله زمانی 12 تا 22 بهمن، راه را بر هرگونه اقدامی از سوی ارتش و دولت بختیار بست. به ویژه پس از آنکه همافران نیروی هوایی در روز 19 بهمن وفاداری خود را به رهبر انقلاب اعلام نمودند، سران ارتش نیز متوجه پیروزی قطعی و نهایی انقلاب شده بودند. در ادامه با اعلام بیطرفی ارتش ضربه نهایی را بر پیکر رژیم و دولت بختیار وارد کرد و بدین گونه که چند ساعت بعد در ساعت 6 بعدازظهر نماینده امام از رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب». بدین ترتیب انقلابی که امام خمینی 15 سال از عمر خود خویش را به طور مستمر و مطلق در راه تحقق آن صرف کرده بود، با درایت، استقامت و سازشناپذیری وی در مقابل سلطنت و پشتیبانان آن به پیروزی نهایی رسید.
پینوشتها:
1- رابرزت هایزر، مأموریت در تهران، ترجمه. رشیدی، ص 267
2- صحیفه امام جلد4، ص 456
3- همان ج5، صص 83 و 86-87
4- همان ج 4، ص 172
5- همان ج 3، ص 473
6- همان ج 5، ص 314
7- همان ج 3، صص 499-450
8- جهانگیر آموزگار، فرازو فرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفیان، ص 466
9- روزنامه کیهان، 3 آبان 1357
10- صحیفه امام، ج 5، صص 58-59
11- همان ج 4، ص 123
12- همان، ج 5، 376
13- همان
14- جیمی کارتر، 444 روز ماجرای گروگانهای امریکایی در ایران، ترجمه عباس مخبر، ص 14
15- ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، ص 134
16- زبیگنف برژینسکی، اسرار سقوط شاه و گروگانگیری، ترجمه حمید احمدی، ص 84
17- صحیفه امام، ج3، صص 367-366
18- علیرضا شجاعیزند، برهه انقلابی در ایران، ص 116