هدیه مردم به رزمندگان در عید نوروز/ عملیات بزرگ در شب تحویلِ سال 1361/ عملیاتی که مقدمه آزادسازی خرمشهر شد

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مردم ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلیِ نابرابر، همواره رشادت نشان دادند. برای رزمندگان راه حق، فرقی نمی‌کرد زمستان باشد یا تابستان، گرما باشد یا سرما، شب باشد یا روز، عید نوروز باشد یا یک روز معمولی؛ آنها برای مبارزه با دشمن متجاوز همیشه در میدان بودند.

آیت‌الله عبدالله محمدی با اشاره به مجاهدت‌های رزمندگان در عید نوروز 1361 می‌گوید: اولین روز سال 1361 بود که ما به اتفاق چند تن از دوستان به دیدار رزمندگان در مناطق مختلف رفتیم تا هدایایی که از طرف مردم کشورمان برای رزمندگان اسلام ارسال شده بود، توزیع کنیم. هدایا هم به مناسبت تحویل سال جدید، بیشتر شیرینی و شکلات بسته‌بندی شده بود. در آن ساعات اولیه از انجام عملیات فتح‌المبین اطلاع نداشتیم، وقتی از شهر حرکت کردیم، عملیات شروع شده بود.

ابتدا به تیپ علی بن ابی طالب(ع)‌ رفتیم که متشکل از رزمندگان استان ایلام بود. بخشی از هدایا را بین رزمندگان تقسیم کردیم. پس از آن به سمت صالح آباد رفتیم. در صالح آباد از رادیو شنیدیم که رزمندگان اسلام در شب عید عملیات بزرگ فتح‌المبین را با موفقیت انجام دادند. همان عملیاتی که حضرت امام در پیام خودشان به این مضمون فرمودند که من بازوان شما را که دست خدا بالای آن است، می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم. منطقه‌ی عملیاتی هم شامل شوش و دشت عباس و امیدیه و .. بود. این عملیات در واقع مقدمه‌ی آزادی خرمشهر و عملیات بیت المقدس شد.

از رادیو شنیدیم که رزمندگان اسلام در شب عید عملیات بزرگ فتح‌المبین را با موفقیت انجام دادند. همان عملیاتی که حضرت امام فرمودند که من بازوان شما را می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم.

رزمندگان اسلام در این عملیات مناطق وسیعی را از وجود عراقی‌ها آزاد کردند و تعداد زیادی از عراقی‌ها را به اسارت خود در آوردند. یکی از دوستان روحانی می‌گفت ما در منطقه دیدیم که دو تن از رزمندگان نوجوان ما، حدود صد نفر از عراقی‌ها را مثل گله گوسفند می‌آورند. به هر حال به صالح آباد رفتیم. در پنج کیلومتری صالح‌آباد روستایی هست به نام «گلان» که عده‌ای از رزمندگان و بسیجی‌ها در آنجا حضور داشتند. نزد آنها رفتیم و ضمن تبریک سال نو مقداری شیرینی و شکلات هم به آنها دادیم. در آن زمان مهران همچنان در تصرف و اشغال عراقی‌ها بود و حدود 15 یا 20 کیلومتر جلوتر از مهران هم آمده بودند. از آن روستا به طرف خط مرزی رفتیم، جایی که خمپاره‌اندازهای ما در آن مستقر بودند. بعد از احوال پرسی و تبریک سال نو به من گفتند که آیا دوست داری چند تا گلوله‌ی خمپاره شلیک کنی؟ من هم اظهار تمایل کردم و چند گلوله‌ی خمپاره شلیک کردم.

از آنجا به طرف بالای کوه و به طرف شمال رفتیم تا به پاسگاه برسیم. این پاسگاه را در زمان رژیم گذشته ساخته بودند که در واقع خط مرزی است. در این پاسگاه تعدادی از نیروهای ژاندارمری حضور داشتند. در آنجا از ما خواستند که به پایگاهی که در حدود سه کیلومتری پاسگاه قرار داشت و خط مقدم بود، سر بزنیم. ما پذیرفتیم و به آن پایگاه رفتیم و آنها را تشویق کردیم. می‌گفتند که امروز به خاطر عملیات فتح المبین عراقی‌ها جرأت نکردند که از سنگرشان بیرون بیایند. از آنجا به طرف میمک و نقاط دیگر جبهه رفتیم و با رزمندگان دیدار کردیم.

ناهار را میهمان همان پاسگاه مرزی بودیم و نماز جماعت را هم در همان جا اقامه کردیم. تا غروب به نقاط مختلف جبهه در ایلام رفتیم و بعد از سرکشی و دیدار با رزمندگان به ایلام بازگشتیم. با انجام عملیات فتح المبین عراقی‌ها ضربه‌ی سختی خوردند و در واقع کمر عراقی‌ها شکست. حدود صد تن از اسرای عراقی عملیات فتح المبین را به ایلام آوردند و من ضمن بازدید، برای آنها صحبت کردم و سپس آنها را به نقاط دیگر بردند.