پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ از مهمترین رخدادهای فروردین 1368 نامهنگاری امام خمینی به آیتالله منتظری بود. امام طی دو نامه، ضمن انتقاد تند از مواضع آقای منتظری، وی را از قائممقامی رهبری عزل کردند. جدا از آثار این واقعه، با وجود شواهد بسیار در اصالت این دو مکتوب، عدهای و از حمله خود آقای منتظری اصالت نامههای مذکور را زیر سوال بردند. آیتالله محمدی ریشهری در بخشی از کتاب خاطرات خود، شواهدی بر رد این ادعاها ذکر کرده است که در ادامه از نظر میگذرد.
امام
نامههای متعددی به آیتالله منتظری نوشتهاند که مشهورترین آنها نامه 6 فروردین 1368
مبنی بر عدم صلاحیت آقای منتظری برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی است. با با
این حال آقای منتظری در
کتاب خاطرات خود،
نامه تاریخی 6
فروردین 1368 حضرت امام خمینی را
از دو جهت، زیر سؤال برده است: یکی از
نظر انتساب به امام و
دیگری از نظر محتوا. البته با
توجه به اینکه نامه مذکور،
بزرگترین ضربه را به حیثیت ایشان زده و
او را از رهبری محروم کرده، طبیعی است که وی چنین عکسالعملی داشته باشد.
هرکس به جای آقای منتظری بود
نیز این نامه را زیر سؤال میبرد، إلّا مَن عَصَمَهُ
الله!
بههرحال، با عنایت به آنچه آقای منتظری درباره این نامه گفته، لازم است
نامه
مذکور، هم از نظر انتساب و
هم از نظر محتوا، مورد بررسی قرار
گیرد:
انتساب نامه 6/ 1 به امام خمینی
گفتنی است که آقای منتظری، قبل از
آنکه اطرافیانش در
مورد انتساب نامه 6/ 1 به امام تشکیک کنند،
اعتراف کرده که حتی احتمال اینکه این نامه از
امام نباشد را نمیداده است: «در آن وقت، احتمال اینکه این نامه از
امام نباشد، در ذهنم خطور
نکرد». یا در جای دیگر گفتهاند: «در این دو
سه ماه آخر، چه مسائلی پیش آمده بود
و چه گزارشهایی به ایشان داده بودند
که ذهن امام را
ملکوک کرده و ایشان را
عصبانی کرده بود و زمینه شد
برای نامه 6/ 1/ 68، من نمیدانم».
این سخنان، همچنین موضعگیریهای آقای منتظری در
دوران حیات امام، بهروشنی نشان میدهد که ایشان لااقل در
دورانِ باقیمانده از عمر امام، تردیدی در
اینکه نامه 6/ 1 از امام بوده، نداشته است؛ لیکن به تدریج، تشکیکهای دیگران از
یک سو و ضربههای روحیای که از
ناحیه این نامه به ایشان وارد
شده از سوی دیگر،
سبب گردیده که در
انتساب نامه شک کند
و بگوید: «بههیچوجه نمیتوانم قاطعانه بگویم که این نامه از
ایشان است». یا در جای دیگر
بگوید: «ما در اینکه دستخط این نامه و همچنین برخی از
نامههایی که این اواخر،
به نام امام منتشر
شد از امام باشد، تردید داریم». در
تحلیل
دیگری، نظرشان این است که: «بر فرض این نامه را
امام، شخصاً نوشته باشند،
یقیناً گزارشهای غلط و خلاف واقع، از ناحیه افراد
خاص در صدور آن، مؤثر بوده است».
بررسی محتوایی نامه 6/ 1
آقای منتظری در
بخشهایی از خاطرات خود،
علاوه بر تشکیک در
اینکه نامه 6/ 1 دستنوشته امام باشد،
به نقد متن و
محتوای آن پرداخته است. وی در
قسمتی از این خاطرات گفته است: «... متن آن هم با
واقعیات، جور درنمیآید و مضطرب است». و در جای دیگر
گفته: «واقع امر،
این است که با
توجه به شناختی که من از
مرحوم امام دارم و
سالهای زیاد، با ایشان معاشر
بوده[ام]، بههیچوجه نمیتوانم قاطعانه بگویم که این نامه از
ایشان است. من سالها با ایشان محشور
بودهام و ایشان فردی باتقوا
و عارف بودند و در این گونه مسائل، احتیاط میکردند و حاضر
نبودند به کسی ظلم شود...»
در بخش دیگر نیز در تحلیلِ مفصلتری آورده است: «امامی را که چهل سال بود من میشناختم و با او معاشر بودم، کسی نبود که به خود اجازه دهد مسلمانی را علنا تهمت زند، و با خدا همکاری نموده، حکم قعر جهنم برای افراد صادر نماید و تهمتهای ناروا و شاخداری را، که دیگران برای اغراض سیاسی خود به هم میبافند، بازگو نماید. لحن نامه به قدری تند و مشتمل بر خلاف واقع بود که با آن تقوا و روحیه عارفانهای که چهل سال بود ما از ایشان شناخته بودیم، هیچگونه تناسب نداشت. در این نامه، به من نوشته شده: «در هیچ کارِ سیاسی دخالت نکنید»! در حالی که:
اولا، ایشان در
بحث نماز جمعه از
تحریرالوسیله، مسئله 9، نوشتهاند:
"فمن توهَّمَ أنّ الدّین مُنفک
عن السّیاسة فَهُو
جاهلٌ لَم یعرِف الاسلامَ
ولا السّیاسة؛ هر کس توهم کند
که دین از سیاست جداست، او جاهل است و
نه اسلام را
شناخته و نه سیاست را".
بنابراین، اگر ایشان به کسی بنویسد
در سیاست دخالت نکن، بدین معناست که به کسی بگوید
دین نداشته باش. چهار تا بچه سیوطیخوان، ساکن یک مدرسه در
قم، با یک نام عوضی که روی آنان گذاشتهاند، حق دارند
در سیاست دخالت کنند
و حوزه علمیه قم را
با عظمتی که داشت، بازیچه سیاستهای غلط خود
قرار دهند و من، که چهل سال است در
متن سیاست هستم، با همهی سوابق مبارزاتی که دارم، حق ندارم در
سیاست دخالت کنم؟! [إِنَّ هذَا لَشَیءٌ
عُجَابٌ].
ثانیا، مگر ایشان چهل و
هشت ساعت بعد از نامه 6 /1 /68 در نامه 8/ 1 که به نام ایشان از
رسانهها پخش شد، ننوشتند: "همه میدانند که شما
حاصل عمر من بودهاید و من به شما
شدیداً علاقهمندم.... شما فقیهی باشید
که نظام و مردم از
نظریات شما استفاده کنند"؟
آیا مقصود ایشان این بوده که نظام در
شکیات و سَهویات نماز
از من استفاده کند؟
یا اینکه به مناسبت حکم و
موضوع، به دست میآید که مقصود،
استفاده نظام در مسائل مربوط به سیاست داخلی و
خارجی کشور و مطابقت آنها
با موازین اسلامی میباشد.
ثالثا، من یک فرد عامی نیستم که بخواهم از ایشان تقلید کنم. الحمدلله از نظر معلومات به حدی رسیدهام که نخواهم تقلید کنم، و خود آن مرحوم، با وجود فقها و مراجعِ بزرگِ تقلید، مرا «فقیه عالیقدر» خطاب کردند، و تقلید بر شخصِ مجتهدِ عالم به وظیفه خود، حرام است. این مسئلهای است که هر کس بویی از علم و فقاهت به مشامش رسیده باشد، آن را میداند».
قطعی بودن صدور نامه 6 /1 از امام
دلایل فراوانی وجود
دارد که ثابت میکند نامهی یادشده، قطعا از امام
خمینی صادر گردیده و تشکیک آقای منتظری و
هوادارانش در این باره ارزشی ندارد.
اینک به برخی از
این دلایل اشاره میکنیم:
1. پس از
صدور نامهی مذکور، آقایان خامنهای، مشکینی، هاشمی و
امینی برای پیشگیری از
ارسال و حداقل، عدم انتشار
آن، خدمت امام رسیدهاند و امام، بهرغم اصرار
آنها، با ارسالنشدن نامه موافقت نکردند.
تنها موافقت کردند که موقتا
منتشر نشود. در واقع، پس از تمکین آقای منتظری از
دستور امام و اعلام کنارهگیری از
قائممقامی رهبری، امام، دستور میدهند نامه یادشده منتشر
نشود. گفتنی است که سه نفر
از حاضران در آن جلسه، در پاسخ به درخواست حجتالاسلام والمسلمین آقای سید
حسن خمینی، گزارش ملاقات یادشده را
نوشتهاند و متن آن موجود است، از جمله آیتالله مشکینی که در
پاسخ خود، ضمن اشاره به جلسه یادشده، نوشته است: «... صحبت در
اطراف انتشار و عدم انتشار
نامه مزبور بود و از معظم له درخواست عدم انتشار
یا تخفیف مفاد آن میشد، و اگر کسی در
آن حال، سخنان ایشان را
درباره آقای منتظری میشنید، نه فقط یقین میکرد نامه، نامه ایشان است، بلکه یقین میکرد که ایشان در
نوشتن نامه، ارفاق نموده و
رعایت برخی مصالح را
کرده است.... بههرحال، بنده میدانم و
شهادت میدهم که نامه فوقالذکر، نامه معظمله و
مطالب آن، منظور ایشان بوده». باری، اگر هیچ دلیل دیگری وجود
نداشته باشد، آنچه بدان اشاره شد،
برای اثبات صدور
نامه 6/ 1/ 1368 از امام، کافی است.
2. موضوع برکناری آقای منتظری از
رهبری، بزرگترین حادثه سیاسی و
یا یکی از بزرگترین حوادث سیاسی
تاریخ انقلاب اسلامی است. آیا میتوان باور
کرد که چنین حادثه عظیمی در
برابر دیدگان امام، مستند به یک نامه مجعول شود
و ایشان سکوت نماید؟!
اگر آنگونه که آقای منتظری احتمال داده، نامه یادشده از
امام نبوده، چرا وقتی آقای منتظری، در پاسخ آن به ایشان نوشت که: «مرقومه شریفه مورخ 6/ 1/ 68 واصل شد...»
و این نامه از رسانهها پخش گردید،
امام اعلام نکرد
که نامه مذکور را من ننوشتهام؟
3. فقیه باهوشی مانند
آقای منتظری، که خود
اعتراف میکند نامه 7/ 1/ 68 را در پاسخ به نامهی 6/1/68 امام و
با فکرِ خود نوشته و نه با املا و اصرارِ آقایان نوری و
دُرّی، چرا همان وقت، متوجه نشد
که متن نامه منتسب به امام، مضطرب است و
اضطراب آن، حاکی از
آن است که امام، آن را
ننوشته؟ بلکه به امام نوشت که: «مرقومه شریفه مورخ 6/ 1/ 68 واصل شد...»!
چگونه آقای منتظری وقتی که نامه 6/ 1/ 68 را ملاحظه کرد،
نفهمید که این نامه، امام را
همکارِ خدا قلمداد کرده و بر پایه تهمتهای ناروا
و شاخدار، حکمِ قعرِ جهنم را برای او
صادر کرده است و به همین جهت، باید در صدور آن از
امام، تشکیک کرد،
و لااقل، در پاسخ آن نباید
نوشت: «ضمن تشکر
از ارشادات و راهنمایی حضرتعالی... خود را مُلزم به اطاعت و
اجرای دستورات حضرتعالی میدانم؛ زیرا بقا و ثبات نظام اسلامی، مرهون اطاعت از
مقام معظّم رهبری است»؟ آیا فقیهی مانند
آقای منتظری، وقتی در
آن نامه ملاحظه کرد
که: «در هیچ کارِ
سیاسی دخالت نکنید»،
نمیدانست که این سخن، بدین معناست که امام به کسی بگوید
«دین نداشته باش»؟!
آیا آقای منتظری، آن وقت، یادش نبود
که وی یک «فرد
عامی نیست که بخواهد
از امام تقلید کند»، «شرعا نظر ایشان را
بر نظر خود مقدم میداند» که در
پاسخنامه امام صریحا اعلام مینماید: «خود
را ملزم
به اطاعت و
اجرای دستورات حضرتعالی میدانم...»؟! اما پس از
گذشتن چند سال از
این ماجرا، هنگام بازگو
کردن خاطرات تلخ آن دوران، متوجه این نکته فقهی میشود که نامه 6/ 1/ 68 مبنای فقهی ندارد،
و لذا باید در انتساب آن به امام، تشکیک کرد؟!
4. استدلال آقای منتظری به فتوای امام در
مورد جدا نبودن دین از سیاست برای زیر
سؤال بردن نهی امام از
دخالت وی در امور سیاسی صحیح نیست، زیرا تلازم دین و
سیاست به این معنا
نیست که هر کس هر
چند صلاحیت لازم را هم نداشته باشد
میتواند در امور سیاسی مربوط به سرنوشت جامعه اسلامی دخالت کند!
و امام وی را به دلیل عدم صلاحیت، از دخالت در
امور سیاسی نهی فرموده است.
5. آیا سخنانِ بیاساس و
متناقضِ آقای منتظری، در کتاب خاطراتش ـ
که بیتردید، ضربه به نظام اسلامی است ـ
مصداق این فرمایش امام در
نامه 6/ 1/ 68 نیست که ضمن رد
کردن ادعای آقای منتظری در
مقدّم داشتن نظر
امام بر نظر خود، خطاب به آقای منتظری، صریحاً پیشگویی میفرماید که: «شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را
خرابتر میکند»؟ آیا تحقق پیشگویی امام، با انتشار کتاب خاطرات آقای منتظری، دلیل دیگری بر
صحت انتساب نامه یادشده، به امام نیست؟
آری، همانطور که آقای منتظری، هنگام خواندن نامه مذکور و پاسخ دادن به آن، احتمال نمیداده کسی جز امام، چنین نامهای را به او نوشته باشد، صدور آن از امام، قطعی است و تشکیکهای بعدی آقای منتظری، پندارهایی است ناشی از ضربه سنگینی که این نامه، بر او وارد کرده است.
منبع: خاطرهها، محمد محمدی ریشهری، جلد 4، مؤسسه فرهنگی هنری
مركز اسناد انقلاب اسلامی