پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – سید محمدعلی صدر شیرازی؛ نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران با تمام فراز و فرودهایش، از نقاط عطف تاریخ معاصر به شمار میرود و این اهمیت، بیش از آنکه مرهون تغییری قابل توجه در دسترسی ملت به عایدات نفتشان باشد، ماخوذ از بسترهای شکلگیری، نیروهای اجتماعی دخیل و تبعات سیاسی آن است. به عبارتی، این نهضت پرچمی بود که حوادثی مهمتر از خود نهضت از جمله تغییر مفصلبندی جریانات سیاسی را در سایه خود رقم زد. این نهضت، فارغ از نتیجه غایی آن اعم از کودتای 28 مرداد 32 و نیز واسپاری نفت ایران به کنسرسیوم، فی نفسه پیروزیای تاریخی و درسآموز برای ملت مسلمان ایران بود.
آنچه در بررسیهای صورت گرفته درخصوص این مقطع از تاریخ صورت پذیرفته است، عمدتا به بخش ایجابی و کنشگران نهضت پرداخته و جریانات دخیل در نهضت ملی را محور تحلیل قرار میدهد. اما توجه به روی دیگر ماجرا و جریانشناسی مخالفان این رویداد، بخشی گریزناپذیر از مسیر شناخت دقیق ابعاد نهضت ملی است. این امر همچنین به این فهم کمک مینماید که به هنگامه تلاش مردم در نیل به اهدافشان در مقاطع گوناگون، دشمنان اسلام و ایران چگونه و با چه استراتژی و تاکتیکهایی دست در دست یکدیگر پای به میدان میگذارند؛ مخالفانی که در مساله مورد بررسی، استعمارگران بزرگ دنیا تا مهرههای نفوذی گمنام در دولت مصدق را در بر میگیرد:
*** کارشکنیهای دشمنان خارجی ***
1- انگلستان
دولت انگلستان برای حفظ سلطه بر نفت جنوب در سال 1328 قرارداد استعماری گس-گلشاییان را امضا نمود که مخالفتها با این قرارداد، نهضت ملی را نضج داد. با جدی شدن نهضت و اعتصاب کارگران شرکت نفت، انگلستان در کنار اقدامات سیاسی، در 8 فروردین1330 کشتیهای فلامینگو و ایلوگوس را به آبادان فرستاد که امواج روانی حاصل از آن، به حمله نظامیان رژیم به کارگران اعتصابی و شهادت سه نفر انجامید. مدتی بعد ناو جنگی یویالوس هم از مدیترانه به سمت خلیج فارس حرکت کرد.[1]
این دولت، علاوه بر فشار بر شاه و استفاده از نفوذ خود در روی کار آوردن رزمآرا به عنوان مخالف شاخص نهضت ملی، در هدایت جزئیات رفتاری کابینه نیز نقش داشت و با پرداخت رشوه مهار امور را در دست داشت. وزيرخارجه انگليس مىنويسد: «دولت انگلستان شايد با شتابى بيش از اندازه درخواست نخستوزير ايران را پذيرفت كه از كمك مالى فراوانى كه كمپانى مخفيانه به دولت او مىكرد، سخنى گفته نشود.»[2] دستپاچگی انگلیس در آن مقطع درحدی بود که حتی مامورانش به تجمعات حامیان نهضت ملی در شهرهایی کوچک چون بجنورد حملهور میشدند![3]
این درحالیست که این کشور استعمارگر، به سهم 16 درصدی خود از نفت خلیج فارس در برابر سهم 78 درصدی انگلستان راضی نبود و تنها به دنبال تغییر این معادله بود. لذاست که همچون انگلستان، از رزمآرا که به دنبال مصالحه همزمان با این دو کشور بود، حمایت مینماید.[5]
به رغم دلخوشی مصدق نسبت به وعدههای ایالات متحده، این کشور حتی حاضر به پرداخت وام به دولت مصدق نشد. آیزنهاور در پاسخ به درخواست مصدق با یک ماه تاخیر نوشت: «هرگاه بخواهد به ميزان معتنابهى از طريق اقتصادى به ايران كمك كند، در حق موديان مالياتى آمريكايى، شرط انصاف را رعايت نکرده است.»[6]
در نهایت نیز اختلاف آمریکا و انگلستان بدین نحو ختم شد که شرکت نفت ایران و انگلیس به یک کنسرسیوم بینالمللی که شرکتهای آمریکایی در آن سهیمند تبدیل گردد. لذا رهبری کودتا را آمریکاییان و نه انگلیسیها به عهدهگرفتند. کرمیت روزولت در مصاحبهای که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با لسآنجلستایمز انجام داد، به صراحت خود را فرمانده کودتا معرفی کرد.[7]
وابستگی رژیم پهلوی نسبت به انگلستان و سپس آمریکا، نه تنها در فرایند قدرتگیری صاحب منصبان اصلی حکومت، بلکه در قاطبه موضعگیریهای شاه و دربار نیز نمودی واضح داشت. بدیهیست که محمدرضاشاهی که اساس قدرت و حکومت خود را مرهون انگلستان است، نه اراده و خواست مخالفت با منافع ارباب را داشت و نه توان آن را. محمد حسنین هیکل که در اوج درگیریهای شاه و مصدق به دعوت شاه به ایران میآید و با او گفتگو میکند، موضع شاه در این خصوص را اینگونه خلاصه میکند: «شاه مخالف ملی کردن نفت بود و این مخالفت او از موضع وابستگی به قدرتهای بزرگ بود اما ملی کردن نفت ایران در سال ۱۹۵۳ دشواریها و مشکلات خودش را، به دور از موضوع وابستگی داشت. در آن روزگار، شرکتهای بزرگ، از جمله شرکت نفت ایران و انگلیس، نمونه کوچکشدهای از حکومت کشورهایشان بودند و درگیری با آنها درگیری با حکومتهایشان بود؛ جنگی دشوار.»[8]
از سویی، ملی شدن صنعت نفت خاستگاه نضج دولتِ نخستوزیری نسبتا مستقل بود که برخلاف دولتهای قبل و بعد از خود، مطیع محض فرامین شاه نبود و به اصطلاح رایج نوعی «دموکراسی نیمبند» بر کشور حاکم گشت. تثبیت نهضت ملی به معنای محبوبیت روزافزون رهبران نهضت (کاشانی و مصدق) و انزوای بیشتر شاه بود و طبعا این موارد نمیتوانست خوشایند او باشد. بنابراین برخلاف ادعای محمدرضاپهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم» مبنی بر حمایت از نهضت ملی، کمترین حرکت مثبتی از جانب وی به نفع این جریان در تاریخ ثبت نشده است. در سوی مقابل، انتصاب هژیر به وزارت دربار، تقلب گسترده در انتخابات، انتصاب رزمآرا، تلاش برای نزدیکی بیشتر به انگلستان و انتصاب قوام سرسپرده به نخستوزیری در سال 1330، نزدیکی و توسل به آمریکا علیه دولت مصدق، زمینهچینی دربار برای تحقق کودتا و نهایتا مهرختام زدن بر نهضت ملی از طریق حراج نفت ایران در قرارداد با کنسرسیوم نفتی مصادیقی از تلاش شاه در مخالفت با ملی شدن صنعت نفت ایران به شمار میروند.
اشرف در توجیه این خیانت مینگارد: «رزمآرا در مقابل كسانى كه به او فشار مىآوردند مقاومت كرد. احساس او اين بود كه باتوجه به مسائل مالى ايران و نداشتن تخصص فنى چنين اقدامى هنوز زود است.»[10]
رزمآرا، شخصا در مجلس به شدت عليه ملى شدن صنعت نفت سخن راند: «ايران داراى آن قدرت صنعتى نيست كه استخراج نفت نموده و بفروشد. ايرانى كه يك كارخانه سيمان را نمىتواند اداره كند با كدام وسائل مىخواهد نفت را شخصاً استخراج كند؟ ملى كردن صنعت نفت بزرگترين خيانت است»[11] دو روز بعد، فروهر، وزير دارايى به مجلس آمد و لايحه قرارداد الحاقی را مسترد كرد ونهضت ملی عملا به بن بست رسید.
نهایتا جریانات مختلف نهضت ملی به این نتیجه رسیدند که مانع اصلی نهضت، شخص رزم آراست. لذا فدائيان اسلام بعد از اطمينان از تعهد جبهه ملى مبنى بر اجراى احكام اسلام، ماموریت ترور وی را به خليل طهماسبى، مردى كه در شجاعت بىنظير بود، واگذار نمودند[12] که در شانزدهم اسفند 1329 در مسجد شاه به انجام رسید.
نهایتا، انسداد سیاسی بوجودآمده، با سه گلوله سیدحسین امامی و اعدام انقلابی هژیر در 13 آبان 1328 به پایان رسید. هنوز چهلم هژیر فرا نرسیده بود که ضارب اعدام شد و یک روز بعد، محمد ساعد، نخست وزیر وقت، انتخابات تهران را باطل و دستور تجدید آن را صادر نمود. انتخابات در ۱۹ بهمن ۱۳۲۸ مجددا انجام گرفت و هشت نامزد جبههملی به مجلس راه پیدا کردند و با ورود آنان، زمینههای ملی شدن نفت رقم خورد.[13]
به تعبیر غلامرضا نجاتی: «سران حزب توده با تظاهرات بیمورد و ناآرام ساختن دانشگاه و مدارس و کشاندن کارگران و ناراضیان به خیابانها و درگیری با مامورین انتظامی، دولت(مصدق) را ناتوان معرفی میکردند و آب در آسیاب دشمن میریختند.»[16] بعدها کیانوری پرده از علت مخالفت حزب سرسپرده خود برمیدارد: «(شعارهای نهضت ملی) ممکن است دادن امتیاز نفت شمال به شوروی را غیرممکن بکند.»[17]
طنز تلخ آنکه، مصدق آشکارا از جاسوس بودن نورچشمیهای خود آگاه بود و این آگاهی خود را مخفی نمیساخت: «وقتی اسناد جاسوسی متین دفتری (بردارزاده مصدق) برده میشد، مصدق درحالیکه غش میکرد میگفت من جواب دخترم و نوهام فاطمه را چه بدهم»![19] مصدق در توجیه حضور این جاسوس انگلستان در هیئت اعزامی به شورای امنیت میگوید: «اگر او را نبرم خانم این چند شوید (اشاره به سرش) را هم میکند.»[20]
به هر روی، این طیف از مخالفان نهضت ملی توانستند بیشترین ضربات را بر پیکره دولت برآمده از نهضت ملی وارد سازند و علاوه بر اثرگذاری بر مصدق در اخذ تصمیمات ناصواب که منجر به واگرایی جریانات دخیل در نهضت ملی گشت، توانستند نقشی قاطع در پیروزی کودتای 28 مرداد ایفا کنند. فرزند مصدق مینگارد: «دفتری، در کودتای 25 و 28 مرداد با زاهدی و دیگر کودتاچیان همکاری داشت.»[21]
[1] . غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، تهران:شرکت سهامی انتشار،ص293
[2] . رابرت آنتونى ايدن، خاطرات، ترجمهى كاوه دهگان، فرزانه، تهران،1357، ص283
[3] .سایت مرکزاسناد انقلاب اسلامی، هجوم ایادی انگلیس به طرفداران ملی شدن صنعت نفت در بجنورد، کدخبر:5690
[4] . مصطفى فاتح، پنجاه سال نفت ايران، ص581
[5] . نجاتی، پیشین، ص34
[6] .آندره فونتن، تاريخ جنگ سرد، ترجمه هوشنگ مهدوى، ج2، ص 176
[7] . نجاتی، پیشین، ص371
[8] . محمد حسنین هیکل، محمدرضاشاه را چگونه دیدم، ترجمه احسان موسوی، تارنمای تاریخ ایرانی، 8/4/1392
[9] . اسماعيل رايين، اسناد خانهى سدان، بنگاه ترجمه و نشر، تهران،1358، ص49
[10] . اشرف پهلوى، من و برادرم(خاطرات(، ص213
[11] . باقر عاقلى، روزشمار تاريخ ايران، ج 1، ص441
[12] . سایت مرکز اسنادانقلاب اسلامی، بازخوانی سیر ملی شدن صنعت نفت،28/18/1396
[13] . محمدمهدی عبدخدایی، ترور هژیر زمینه ساز ملی شدن صنعت نفت، روزنامه ایران، 13/8/1397
[14] . ف.جوانشیر، نشر حزب توده،1359
[15] . سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 4خیانت بزرگ حزب توده علیه ملت ایران،14/2/1399
[16] . نجاتی، پیشین،ص90
[17] . روزنامه جمهوری اسلامی، 6/6/1362
[18] . سالهای بحران، خاطرات صولت قشقایی، ص 347
[19] . محمدعلی صدرشیرازی، دولت موقت، تهران، مرکزاسنادانقلاب اسلامی، 1388، ص 28
[20] . علی اصغر حسینی، سالهای خاکستری، ص 66
[21] . غلامرضا نجاتی، درکنار پدرم مصدق، تهران، رسا، 1369، ص 159