مخالفان شیخ فضلالله نوری و همچنین منتقدان او ضمن چشم پوشی بر روحیه استبدادستیز شیخ، که او را زمانی همراه و در جبهه مخالفین استبداد به حرکت به سمت قم وادار نمود و دیگر زمان بهدلیل جابهجاشدن ماهیت عریان استبداد از نظام مطلقه پادشاهی به استبداد سیاسی جدید (در نگاه شیخ) در صف مخالفان مشروطه قرارداد، اتهام معاونت با استبداد را به او روا میدارند. اما اگر نگاه شیخ به محمدعلی شاه جز نگاهی ابزاری جهت مقابله با مشروطه غربی و پاسداری از اسلام در سایه توسل به قدرت او بود، شیخ نمیبایست فکر مقاومت مسلحانه ـ آن چنان كه برخی گزارش کردهاند ـ را در شرایط قوت گرفتن مقوله تسلیم محمدعلی شاه در سر بپروراند.
کد خبر: ۷۰۲۴
تاریخ: ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۴
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ از جمله اتهاماتی که در خلال تاریخنگاری مشروطه بیش از هر چیز توجه مخاطب را به خود جلب میکند، تأکید بر ایراد اتهام تمایل شیخ فضلالله نوری به استبداد و همکاری و همیاری او با محمدعلی شاه و در نتیجه مشارکت او در اعمال استبداد محمدعلی شاه است. ماشاءالله آجودانی در این خصوص مینویسد: «شیخ فضلالله به جهت همکاریهایش با استبداد محمدعلی شاه و تشویق و حمایت شاه به کشتار مردم تبریز، در تحریک و تحریض او به قلع و قمع مشروطهخواهان مجرم سیاسی است».
اشخاصی چون جان فوران، پیتر آوری، ادوارد براون، ادوارد گری و دیگر نویسندگانی که به نوعی در تبعیت از سیاستهای استعماری، در حوزه تاریخ مشروطه به تدوین تاریخ دست یازیدهاند، به چنین اتهامی نسبت به شیخ فضلالله، چیزی فروگذار نکرده و بر این باورند که شیخ به همراهی با محمدعلی شاه اقدام به توطئه علیه مشروطهخواهان نموده است.[1] امری که حتی از ناحیه مدافعین شیخ مورد دفاع قرار نگرفته و جالب آنکه سیاهی این بهتان به آن حد بوده است که حتی جماعت مذکور خیال ورود به بحث درخصوص آن و ارائهی تفسیر و تحلیلی درخور آن را جایز نشمردهاند و حاصل این احتیاط آنکه در خلال گذر زمان چنین انگاشته میشود که شیخ را بایستی به فضایلی خاص ستود و در عین حال این اتهام را جزو اشتباهات تاریخی او، حتی به هنگام دفاع از وی، قلمداد کرد.[2]
نکته جالب توجه در طرح اتهام همکاری با استبداد به شیخ شهید عمدتاً در سایه چشمپوشی بر همکاریهای پیشین ایشان با علمای مشروطه خواه در نفی و طرد استبداد است و عمدتاً متمرکز بر فراز پایانی عمر ایشان و زمان حکمرانی محمدعلی شاه میباشد و این در حالی است که شیخ در دیدار آیات طباطبایی و بهبهانی با او که وی را به همراهی جهت تأسیس عدالتخانه فراخواندند به دعوت ایشان لبیک گفت و بهرغم آنکه به قول خود مسبوق به لطف و محبت حکمرانان وقت بود بر این امر چشم پوشید. شیخ این مسئله را در دیدار دو سید چنین بیان میدارد: «... بیانات و فرمایشات شما را شنیدم و مطلع شدم؛ اما شما میدانید که مهر و محبت شخص صدارت با من به چه اندازه است. با وجود این غرور و تهور بیاجازهی من آب نمیخورد ولی شما را هم تنها نمیگذارم و نوع خود را ضایع و مفتضح نمیخواهم و توهین شریعت را بر خود نمیپسندم. هر زمانی که شما اقداماتی کردید من فوراً قطع مراوده کرده و با شما در هرجا که بفرمایید، حاضرم. نیک و بد شما متعلق به من است. هیچ وقت شما را تنها نمیگذارم ولکن آن قدر میگویم که کار را به اندازهای سخت نگیرید که اسباب توهین شرع و افتضاح نوع علماء فراهم شود». [3]
کسروی از جمله مخالفان سرسخت شیخ و مشروعهخواهی، ادامهی تحولات پس از این نشست را این چنین گزارش کرده است: «پاسداران بهبهانی، طباطبایی و صدرالعلما و دیگران از شهر بیرون شده آهنگ ابن بابویه (نزدیک به عبدالعظیم) کردند که بازماندگان نیز به آن بپیوندند. همهی ملایان و طلبهها و دیگران که در مسجد همراهی با دو سید کرده بودند، در این سفر نیز همراهی نمودند و به درشکه یا به اسب یا به گاری نشسته به ایشان پیوستند. نوشتهاند کسانی هم پیاده رفتند. آن روز را در ابن بابویه به سر برده و شبانه راه افتادند. حاجی شیخ فضلالله که دیر کرده بود او نیز بسیج سفر کرده دو روز دیگر با بستگان روانه گردید و در کهریزک به آنان پیوست. عینالدوله میخواست که باری این نگذارد و نتوانست... »[4] شیخ از زمانی که به طباطبایی و بهبهانی وعده همراهی داد، کلیه ارتباطات خود را با صدارت وقت قطع نمود و از این رو به هیچ یک از پیامهای او پاسخ نداد: «اما جناب حاج شیخ فضلالله نوری از دیروز که علما در مسجد سرمیکردند او نیز با صدارت قطع مراوده کرد، هر قدر شاهزاده به حضرت شیخ پیام فرستاد که تا اینجا بیایید شیخ جواب سخت بداد». [5]
عینالدوله که پس از برکناری امینالسلطان روی کار آمد، معتقد بود: آن کس که امینالسلطان، دولت را از او میترسانید و از ترس همو نیز استعفا داد، شیخ فضلالله بوده است. وقتی هم که روابط شیخ (در صدر مشروطه) با عینالدولة مقتدر و خشونت مآب به تیرگی گرایید و عینالدوله به شیخ و دیگر عالمان معترض و متحصن در مسجد جمعة تهران پیغام داد که اگر پراکنده نشوید دست به داغ و درفش خواهم برد، شیخ به فرستادة او گفت: «کسی که حیات و مماتش زیر قلم ماست چگونه جرئت میکند چنین جملاتی را به زبان بیاورد؟! به او بگو ما از تو واهمهای نداریم و عنقریب تکلیفت را روشن میکنیم»! و چنین نیز کرد. به قول ملکزاده: «حاج شیخ فضلالله با وجود ممانعت عینالدوله با سران نهضت همقدم شد و راه مهاجرت را پیش گرفت». شیخ از نفوذ خویش در بین مراجع عراق (نظیر آخوند خراسانی) بهره گرفت و آنان را به صحنة مبارزه با رژیم استبداد کشانید.[6]
مخالفان شیخ و همچنین منتقدان او ضمن چشم بستن بر روحیه استبدادستیز شیخ، که او را زمانی همراه و در جبهه مخالفین استبداد به حرکت به سمت قم وادار نمود و دیگر زمان بهدلیل جابهجاشدن ماهیت عریان استبداد از نظام مطلقه پادشاهی به استبداد سیاسی جدید (در نگاه شیخ) در صف مخالفان مشروطه قرارداد، اتهام معاونت با استبداد را به او روا میدارند و این در حالی است که جناح مشروطهطلب در عمر سیاسی خود در مواردی نه چندان معدود از حمایت استبداد برخوردار بودهاند و یا حداقل ائتلاف با استبداد را تجویز مینمودهاند، چنانكه «مجلس توانستی آزادیخواهان را به خریدن تفنگ و افزار جنگ وادارد و یا از شهرهای دیگر تفنگچی بخواهد و به هرحال بسیج نیرو کند. توانستی محمد علیمیرزا را به نام سوگندشکنی از پادشاهی بردارد و با یک کار دلیرانه، نقشههای او را از هنایش اندازد. چنان كه همین کار را پس از چند روزی انجمن تبریز کرد و محمدعلیمیرزا را دست بسته گرداند، در این هنگام ظلالسلطان در تهران در آرزوی تاج و تخت میزیست و در آن راه برخی کوششهای نهانی مینمود (چنانكه روزنامهی تمدن را به نوشتن گفتار دربارهی خود برمیانگیخت) مجلس توانستی او را همدست خود گرداند و به رخ محمد علی میرزا کشد و بدینسان دست و پای او را بندد، ولی به هیچ یک از این راهها برنخاست و رشته را به دست پیشامدها سپرد و بهگفتهی یکی از خودشان میخواستند کار را با ستمدیدگی از پیش ببرند و نیازی به بسیج نیرو نمیدیدند این یک اندیشه خام بود که در دلهای برخی از پیشروان جای میداشت».[7]
چنان كه ملاحظه میشود مشروطه استبدادستیز همکاری با استبداد، جهت رسیدن به مقصود را برای خود عیب نمیداند، همانگونه که پیش از این نیز به این اقدام مبادرت نموده بود. برای مثال محمدعلی شاه در تبریز در حمایت از حرکت علما به قم و همچنین تحصن در سفارت انگلستان برای پدر تلگراف زد و طی تلگرافاتی دیگر از علما حمایت نمود، اگرچه این اعلام حمایت در حقیقت نه حمایت از مشروطهخواهی که با هدف تسویهحساب با عینالدوله که مخالف پادشاهی او پس از مظفرالدین شاه بود صورت میپذیرفت، اما هیچگاه مورد نکوهش مشروطهخواهان قرار نگرفت. سؤال اساسی در این باب آن است که اگر آنچه به عنوان همکاری با استبداد به عنوان اتهام به شیخ وارد میگردد، واقعاً اتهام است، چرا مشروطهطلبان در فرصتهای مقتضی از آن دوری نجسته و اعلام انزجار نکردهاند؟[8]
ضمن دقت در اندیشه و عمل سیاسی شیخ میتوان این مسئله را چنین تفسیر نمود که شیخ در این زمان منتهای سعی و کوشش خود را برای جلوگیری از حاکمیت یافتن مشروطه غربی به كار بست و نهایت تکلیف خویش را تلاش جهت جلوگیری از وقوع حالتی که تحقق آن سرنوشت و آینده اسلام و جامعه اسلامی را در هالهای از ابهام قرار داده بود، تفسیر میکرد. لذا حمایت او از وضع سیاسی و نظام سیاسی موجود نه به معنای حمایت از استبداد و دفاع از محمدعلی شاه مستبد، بلکه حمایت از نظامی است که در عمل صیانت از حدود و ثغور اسلام و احکام اسلامی را تحت نظارت علما پاس داشته و تا این زمان حداقل در این باب خلافی از آن صادر نگردیده بود. به بیان دیگر عطف به عقیده شیخ که میگفت: «این مردم که شاه را میخواهند محض این است که علم اسلام در دست ایشان است»[9]
میتوان به این نتیجه رسید که حمایت شیخ و مشروعهخواهان از شاه جنبهای ابزاری داشته و چون او را در مقابله با مشروطهی غربی (صرفنظر از اختلاف در نیات و مقاصد) در جبهه خود میدیدهاند تحقق شعاری واحد را با او پیجویی میکردهاند و شاهد این مدعا آنکه، هنگامی كه احساس کردند او بهدلیل ترس از اوضاع (پس از اجتماع باغشاه و اصرار بر مبارزه و سرکوب مشروطه) مجدداً میل به مشروطه کرده است، پیش او رفته اتمام حجت کرده و همچنین ضمن عریضهای به او خاطر نشان نمودند: «... چون این استدعا از جهت ادای تکلیف شرعی است از صاحب شرع رخصت رجوع نداریم و متضرعانه جداً دستخط آفتاب نقط در آسودگی اصل اسلام از اضطراب و وحشت و دهشتی که در این مرحله دارند از سدهی سنیه استدعا داریم قسم به جمیع معظمات شرعیه که ماها بلکه تمامیاهل اسلام این مملکت برای تأسیس مجلس شورای عمومیحاضر نیستند و نتیجهی آن را جز هدم دین و هرج و مرج و هدر دماء محترمه و هتک نوامیس اسلامیه نمیدانیم».[10]
و کلام آخر در این باب آنکه اگر نگاه شیخ به محمدعلی شاه جز نگاهی ابزاری جهت مقابله با مشروطه غربی و پاسداری از اسلام در سایه توسل به قدرت او بود، شیخ نمیبایست فکر مقاومت مسلحانه ـ آن چنان كه برخی گزارش کردهاند ـ را در شرایط قوت گرفتن مقوله تسلیم محمدعلی شاه در سر بپروراند. «مرحوم نوری بدون شک میدانست که مقاومت مسلحانه در صورت شکست محمدعلی شاه عاقبت شومی برای وی خواهد داشت، اما وی درست به دلیل شدت پایبندی به عقاید خود و ترجیح مشروعه بر مشروطه، حتی حاضر شد تا با توسل به مقاومتی سرسختانه تا پایدار پیش رود».[11]
پینوشتها:
1- عیسی مولوی وردنجاتی، شیخ فضلالله نوری در تاریخنگاری غربگرایان و غربیان با نگاهی به شخصیت ایشان، نشریه علمی مطالعات انقلاب اسلامی، سال 16، تابستان98، شماره 5خ، ص 88.
2- برای مطالعه بیشتر ر.ک. علیمحمد صالحی، اندیشه شیخ فضلالله نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
3- محمد ترکمان، مکتوبات، اعلامیهها ... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت، ج 2 ، چاپ رسا، 63 ، ص 167 .
4- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ شانزدهم، تهران، امیرکبیر 1370، صص 106ـ107.
5- محمد ترکمان، پیشین، ص 168، لازم به ذکر است که از این دست گزارشهای در تاریخ مشروطه فراواناند.
6- علی ابوالحسنی (منذر)، شیخ فضل الله نوری انقلابی عصر استبداد، اصلاح گر عصر مشروطه، قبسات 1380 شماره 22، ص72.
7- احمد کسروی، پیشین، ص 503
8- علیمحمد صالحی، اندیشه شیخ فضلالله نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 224.
9- غلامحسین رزگرینژاد، رسائل مشروطیت، کویر، 1374، ص 43، «نامه شیخ فضلالله نوری به مشیرالسلطنه (صدراعظم)»
10- همان، ص 41
11- همان، ص 43