بازخوانی قیام حاج‌آقا نورالله اصفهانی

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حاج‌آقا نورالله اصفهانی از نوادگان‌ مرحوم‌ كاشف‌الغطا بود. در سال‌ 1287 در اصفهان‌ متولد شد. تحصیلات‌ خود را در حوزه‌ی‌ اصفهان‌ شروع‌ و پس‌ از چندی‌ برای‌ تكمیل‌ درس‌ به‌ عتبات‌ عالیات‌ مهاجرت‌ كرد و در محضر میرزا‌حسن‌ شیرازی‌ و میرزا‌حبیب‌الله‌ رشتی‌ به‌ تحصیل ‌پرداخت‌. سپس‌ در سال‌ 1300ق به‌ اصفهان‌ مراجعت‌ كرد و در آنجا علاوه‌ بر تدریس، ‌در كنار برادرش‌ آیت‌الله‌ آقانجفی‌ وارد مبارزه‌ شد. پس‌ از وفات‌ آقانجفی‌ (1332) رهبری ‌اصفهان‌ به‌دوش‌ او گذاشته‌ شد و به‌ «آیت‌الله‌» مطلق‌ معروف‌ شد.

او در دوره‌ی‌ انقلاب‌ مشروطه‌ از رهبران‌ بی‌بدیل‌ مشروطه‌ و دارای‌ نیروی‌ نظامی‌ بود. بعد از پیروزی‌ مشروطه‌ نسبت‌ به‌ عملكرد مشروطه‌چیان‌ بدبین‌ و ناامید شد و به‌ تنقیص‌ آنها پرداخت‌. از طرف‌ روشنفكران‌ (حزب‌ دموكرات‌) مورد تهدید قرار گرفت‌ و به‌ كربلا مهاجرت‌ كرد، اما پس‌ از سه سال‌، به‌ اصرار مردم‌ اصفهان‌ كه‌ احتیاج‌ به‌ پشتوانه‌ای‌ داشتند، مراجعت‌ كرد. در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ در مقابل‌ روس‌ و انگلیس‌ قیام‌ كرد و پس‌ از مقاومت‌ در مقابل‌ نیروهای‌ روسی‌ سرانجام‌ نیروهای‌ وی‌ شكست‌ خوردند و اصفهان‌ به‌تصرف‌ متجاوزین‌ درآمد. وی‌ در این زمان اصفهان را به سمت بختاری‌ها ترک کرد و از آنجا به‌ خانقین‌ و سپس‌ به كربلا رفت‌ و پس‌ از جنگ‌ به‌ اصفهان‌ بازگشت‌ و در سال‌ 1346ق (1306 ش‌) در جریان ‌نظام‌ اجباری‌ برضد رضاشاه‌ قیام‌ كرد.

قانون‌ نظام‌ اجباری‌ در خرداد 1304ش‌ در زمان‌ ریاست‌‌وزرایی‌ رضاخان‌ به‌ تصویب‌ رسید، امّا اجرای‌ آن‌ با احتیاط‌ و تأخیر همراه‌ بود تا اینكه‌ در سال‌ 1346ق (1306 ش‌) استاندار اصفهان‌، اداره‌ی‌ نظام‌ اجباری‌ را تأسیس‌ و اعلامیه‌ای‌ صادر كرد. انتشار خبر سربازگیری،‌ موجب‌ تشنج‌ و آشوب‌ در اصفهان‌ شد. تظاهرات‌ و تعطیل‌ عمومی‌ آغاز شد و مردم‌ به‌ منزل‌ علما پناه‌ آوردند. علت‌ اعتراض‌ مردم‌ دو چیز بود:

چون‌ زندگی‌ مردم‌ یك‌ زندگی‌ كشاورزی‌ و دامداری‌ بود جوانان‌ تنها تكیه‌گاه‌ و نان‌آور خانواده‌ بودند. در صورت‌ اعزام‌ اجباری‌ آنها نظام‌ اقتصادی‌ خانواده‌ها متلاشی‌ می‌شد.

از لحاظ‌ اخلاقی،‌ نیروهای‌ نظامی‌ چنان‌ بدنام‌ بودند كه‌ مردم‌ از اعزام‌ جوانشان‌ به‌سربازی‌ وحشت‌ داشتند.

این‌ دو علّت‌ مردم‌ را نگران‌ كرد و به‌ شورش‌ كشاند. در آن‌ زمان‌ تنها خانه‌ علما پشت‌‌وپناه‌ مردم‌ در مقابل‌ دولت‌ بود. مردم‌ معترض‌ به‌ منزل‌ علما هجوم‌ آوردند، اما همه‌ علما می‌گفتند: تا آیت‌الله‌ حاج‌ شیخ‌ نورالله‌ پیشقدم‌ نشود، از ما كاری‌ ساخته‌ نیست‌ و به‌ این‌طریق‌ رهبری‌ بر دوش‌ حاج‌ آقا نورالله‌ نهاده‌ شد.

دیگر علمای‌ اصفهان‌ (حاج‌ ملا‌حسین‌ فشاركی‌، سیدالعراقین‌ و شریعتمدار) نیز كه‌ از قبل‌ به‌ میدان‌ مبارزه‌ آمده‌ بودند، به‌ یاری‌ رهبری‌ نهضت‌ شتافتند و به‌ شور و مشورت‌ پرداختند.

در همین‌ اثنا نخست‌وزیر وقت‌، مخبرالسلطنه‌، بیانیه‌ای‌ را در 27 صفر مطابق‌ با 2شهریور بخشنامه‌ كرد كه‌ نشانی‌ از سیاست‌های‌ مبارزه‌ با روحانیت‌ بود. در این‌ بخشنامه‌، امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر را كه‌ ابزار علما برای‌ اعتراض‌ به‌ دولت‌ بود، ممنوع‌ كرد و نوشت‌:

«چندی‌ پیش‌ به‌ این‌ طرف‌ مشاهده‌ می‌شود كه‌ اشخاصی‌ به‌ نام‌ حفظ‌ دیانت‌ و جلوگیری‌ از منهیات‌، داخل‌ یك‌ سلسله‌ عناوین‌ و اظهاراتی‌ می‌شوند و می‌خواهند به‌ این‌ وسیله‌ اذهان‌ عامه‌ را مشوب‌ ساخته‌ و در جامعه‌ القاء نفاق و اختلاف‌ كنند... دولت‌ به‌ قائد توانای‌ مملكت‌ تأسی‌ كرده‌... اجازه‌ نمی‌دهد كه‌ اندك‌ رخنه‌ هم‌ در وحدت‌ ملی‌ ایجاد نموده‌ و خودسرانه‌ به‌ صورت‌ موعظه‌ و نهی‌ از منكر و بهانه‌‌ی تبلیغات‌ مذهبی‌، نیات‌ مفسدت‌كارانه‌ و خودسرانه‌ و ماجراجویانه‌‌ی خود را به‌ جامعه‌ وارد و در اذهان‌ مردم‌ تولید شبهه‌ و نفاق نماید. این‌ قبیل‌ اشخاص‌... در حكم‌ مفسدین‌ فی‌الارض‌ محسوب‌... مستوجب‌ هرگونه‌ تعقیب‌ و تنبیه‌ و مجازات‌ هستند....»

این‌ اطلاعیه‌ موجب‌ نگرانی‌ علما شد و فهمیدند كه‌ درگیری‌ با روحانیت‌ آغاز شده‌است‌. این‌ اعلامیه‌ مبارزه‌ با رضاشاه‌ را جدّی‌ كرد و علمای‌ اصفهان‌ به‌ رهبری‌ حاج‌ آقانورالله‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ برای‌ تعمیم‌ مبارزه‌ باید به‌ قم‌ كه‌ مركز حوزه‌‌ی تشیع‌ ایران‌ است‌ مهاجرت‌ و از آنجا خواست‌های‌ خود را اعلام‌ كنند. سرانجام‌ در تاریخ‌ 15ربیع‌الاوّل‌ از اصفهان‌ عازم‌ قم‌ شدند و در آنجا مورد استقبال‌ آیت‌الله‌ حائری‌، زعیم‌حوزه‌، قرار گرفتند و پس‌ از استقرار، علمای‌ بزرگ‌ شهرستان‌ها نیز در قم‌ به‌ مهاجرین‌ پیوستند.

از شیراز مرحوم‌ سیدعبدالباقی‌ و سیدعبدالله‌ شیرازی‌، از همدان‌ شیخ‌الاسلام‌همدانی‌، از خراسان‌ حاج‌ میرزا عبدالله‌، از كاشان‌ حاج‌ میرزا شهاب‌الدین‌ كاشانی‌، ازخمین‌ حاج‌ میرزا محمدمهدی‌ احمدی‌ به‌ مهاجرین‌ پیوستند و آقانورالله‌، رهبر نهضت‌، شورایی‌ از علما را به‌ نام‌ «هیئت‌ علمیه‌ و روحانیه‌‌ی مهاجرین‌ قم‌» تشكیل‌ داد تا به‌ رایزنی‌ و عمل‌ بپردازند.

خبر مهاجرت‌ حاج‌ آقا نورالله‌ در سرتاسر ایران‌ و عراق پیچید و مورد حمایت‌ قرارگرفت‌. هیئت‌ علمیه‌ تلگرافی‌ را به‌ شرح‌ ذیل‌ و با امضای‌ حاج‌ آقا نورالله‌ به‌ نخست‌وزیر مخابره‌ كرد:

«... با وجود بودن‌ داوطلب‌ زاید بر كفایت‌، از شهری‌ و دهاتی‌ و بیكار، نباید كارگران‌ را بیكار كرد... تعلیم‌ اجباری‌ از نظام‌ اجباری‌ مناسب‌تر است‌. مستدعی‌است‌ برای‌ رفع‌ نگرانی‌ عموم‌ در الغای‌ نظام‌ اجباری‌ اقدام‌ سریع‌ بفرمایید».

آسیدنورالدین‌ كه‌ از علمای‌ مقتدر شیراز و مجری‌ احكام‌ الهی‌ بود نیز در حمایت‌ از معترضین‌ به‌ نخست‌وزیر تلگراف‌ زد و نخست‌وزیر نیز در جواب‌ هر دو، تلگرافی ‌توجیهی‌ ارسال‌ كرد.

نزدیكان‌ رضاشاه‌ تصمیم‌های‌ شدیدی‌ گرفتند. مخبرالسلطنه‌، نخست‌وزیر وقت‌، نقل‌ می‌كند كه‌ «در مجلسی‌ كه‌ بودم‌ و تیمورتاش‌ و داور و حبیب‌الله‌خان‌ شیبانی‌، تیمورتاش‌ صحبت‌ از توپ‌ بستن‌ به‌ قم‌ كرد».

حاج‌ آقا نورالله‌ رهبر نهضت‌ و علمای‌ مهاجر با درك‌ موقعیت‌ خصوصاً بیانیه‌ی دولت، نهضتی‌ فراگیر و مورد حمایت‌ علما و مراجع‌ را با هدفی‌ جزیی‌، نامتناسب‌ دیدند و درخواست‌های‌ اساسی‌ دیگر بر آن‌ افزودند. آنها خواست‌ خود را در پنج مورد به‌ شرح‌ ذیل‌ اعلام‌ كردند:

تجدید نظر در قانون‌ نظام‌ اجباری‌؛

انتخاب‌ پنج نفر از علما در مجلس‌ به‌ عنوان‌ طراز اوّل‌؛

تعیین‌ نظار شرعی‌ در ولایات‌ به‌ ترتیب‌ مركز و مطابق‌ قانون‌ مصوبه‌؛

جلوگیری‌ از منهیات‌؛

5ـ اجرای‌ موادی‌ كه‌ در تشكیلات‌ سابق‌ عدلیه‌ مربوط‌ به‌ محاضر شرع‌ موجود بود.

درخواست‌ مهاجرین‌ نشانه‌‌ی درك‌ موقعیت‌ تشیع‌ و انگیزه‌ی‌ حكومت‌ است‌. حكومت‌ تمام‌ تلاش‌ خود را در انزوای‌ روحانیت‌ به‌كار می‌برد و در مقابل‌، مهاجرین‌ درخواست‌هایی‌ را مطرح‌ كردند كه‌ روحانیون‌ مجدداً در صحنه‌ی‌ سیاسی‌ حضور داشته‌ ونظارت‌ كنند. رضاشاه‌ از جنبش‌ سرتاسری‌ به‌ وحشت‌ افتاد. شاه‌ به‌ نخست‌وزیر گفت‌: «ازعراق تلگراف‌ كرده‌اند دو نفر را بفرستند برای‌ مذاكره‌؛ چطور است‌؟» وی‌ در پاسخ ‌می‌گوید: «البته‌ روابط‌ مستحكم‌ باشد خوب‌ است‌.»

سپس‌ نخست‌وزیر شخصاً مأموریت‌ می‌یابد تا با علمای‌ مهاجر ملاقات‌ و مذاكره‌ كند. وی‌ به‌ اتّفاق امام‌ جمعه‌ و ظهیرالاسلام‌ به‌ قم‌ می‌رود و در مذاكره‌ می‌پذیرند كه‌ پنج نفر ازعلمای‌ طراز اوّل‌ انتخاب‌ شوند و یكی‌ از آنها مدرس‌ باشد.

دیگر پیشنهادها نیز مطرح‌ شد. «پیشنهادها را رئیس‌ دولت‌ به‌ تهران‌ آورد و به‌ عرض‌شاه‌ رسانید و موافقت‌ شد و از طرف‌ علما تلگراف‌ سپاسگزاری‌ به‌ شاه‌ مخابره‌ گردید. دستخط‌ تلگرافی‌ نیز در دلجویی‌ آقایان‌ به‌ تاریخ‌ سی‌ام‌ آذر 1306 صادر شد و قرار بر این‌ بود كه‌ از طرف‌ دولت‌ لایحه‌‌ی مقتضی‌ در زمینه‌ی‌ اصلاحات‌ مورد نظر هیئت‌ علمیه‌ تهیه‌ و به‌مجلس‌ تقدیم‌ شود. این‌ لایحه‌ از طرف‌ دولت‌ تهیه‌ و به‌ مجلس‌ تقدیم‌ شد، اما قبل‌ از آنكه ‌در مجلس‌ طرح‌ شود، شب‌ چهاردهم‌ دی‌ ماه‌ حال‌ شیخ‌نورالله‌ منقلب‌ شد و درگذشت‌.»

نهضتی‌ كه‌ از اصفهان‌ شروع‌ شد، در مدت‌ كوتاهی‌ سرتاسر ایران‌ را به‌ حركت‌ درآورد و مرجع‌ وقت‌ شیعیان‌، آیت‌الله‌ سیدابوالحسن‌ اصفهانی‌ از آن‌ حمایت‌ كرد و می‌رفت‌ كه ‌به‌ پیروزی‌ برسد؛ اما با رحلت‌ رهبر نهضت‌، عقیم‌ ماند و به‌ سرعت‌ شایع‌ شد كه‌ پزشكانی‌ كه‌ از طرف‌ شاه‌ برای‌ معالجه‌‌ی حاج‌ شیخ‌ نورالله‌ رفته‌ بودند وی‌ را با آمپول‌ از پادرآوردند. شایع‌ است‌ حاكم‌ قم‌، دكتر شفاءالدوله‌ یا به‌ طوری‌ كه‌ مشهور است‌ دكترپزشك‌ احمدی‌ را نزد آیت‌الله‌ فرستاده‌ و كار خود را كردند.

منبع: روح‌الله حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.