پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتاللهالعظمی لطفالله صافی گلپایگانی مرجع عالیقدر و فقیه وارسته به ملکوت اعلی پیوست. ایشان ارادت ویژهای به حضرت آیتالله سید حسین بروجردی داشت و از ملازمان این مرجع عالیقدر و زعیم حوزه علمیه قم محسوب میشد. آیتالله صافی دراینباره میگویند: «این حقیر و برادر عالم و بزرگوارم، مرحوم آیتالله آقای حاجآقا علی صافی رحمهالله از آغاز استقرار ایشان (آیتالله بروجردی) در قم و زعامت حوزه علمیه تا پایان عمر شریف ایشان، در خلوت و جلوت، در مجلس درس، در مجالس استفتاء و اغلب مجالس ایشان - که همه پربار و پرفایده بود- حضور داشته و استفاده میكردیم. ایشان، از همان روزهای اول ورود آن مرد بزرگ به قم، و حقیر هم چند ماه بعد، پس از بازگشت از نجف اشرف بهحكم «چشم مسافر چو بر جمال تو افتد»، عزم رحیل مراجعتم به نجف اشرف، بدل به اقامت در قم شد. حاصل اینكه این افتخار حاصل شد تا در جلسات و نشستهایی كه آقا داشتند حضور داشته، و مورد عنایت خاص و توجه ایشان قرار بگیرم، و مراحمشان همواره مبذول و تشویق و تأییدات علمی آن بزرگوار نیز همیشه شامل حال من بود.»
ضمن تسلیت درگذشت این عالم ربانی، بخشی از خاطرات و یادماندههای آیتالله صافی گلپایگانی از آیتاللهالعظمی بروجردی را مرور میکنیم. این روایتها از کتاب «فخر دوران» است که برگرفته از پیام، خاطرات و مصاحبههای حضرت آیتاللهالعظمی صافی گلپایگانی درباره آیتالله بروجردی هست.
خصوصیات آیتالله بروجردی
آیتالله بروجردی، بااینكه حافظهای قوی داشتند، زیاد هم مطالعه میكردند و همیشه در تحقیق بودند؛ حتی مسائلی را كه استنباط و تحقیق كرده بودند، مجدداً، به تحقیق آنها میپرداختند. برخی از روزها، برای اینكه ما درس بگیریم، میگفتند: «من دیشب، تا صبح نخوابیده و مطالعه میكردم.» یك شب، كتاب «صلاة» مرحوم آیتالله مؤسس حاج شیخ عبدالكریم را مطالعه كرده بودند، صبح فرمودند: «كم كتابی را دیدم كه اینطور قلیلاللفظ و كثیرالمعنی باشد».
بسیار ساده و زاهدانه میزیستند. میتوان گفت حتی برای یکمرتبه هم بر سفره ایشان، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است. فرشهای منزل ایشان، رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسیار ساده و كمقیمت بود. همین نوع زندگی هم از بیتالمال نبود، بلكه از مال شخصی بود كه از بروجرد برای ایشان میآوردند.
دیگر از خصوصیاتشان، ادب در برابر بزرگان و فقها بود. در هیچ موردی از درس ایشان، جسارت نسبت به فقیهی دیده نمیشد. وقتی هم درصدد رد قولی بودند، طوری آن قول را رد میكردند كه فقط آنانی كه مسلط بر اقوال بودند، میفهمیدند چه كسی را ردّ میكنند. در مواردی هم كه لازم بود، اسم كسی را مطرح كنند، ابتدا از ایشان تجلیل میكردند، سپس قول ایشان را طرح و ردّ میكردند.
آیتالله بروجردی(رحمةالله علیه)، نسبت به آبروی روحانیت و عزت مسلمانان، بسیار حساس بودند. از مسائلی كه موجب خلل بر وحدت روحانیت یا وهن نسبت به حوزه و اهانت به علما و طلاب میگردید، سخت نگران و ناراحت میشدند؛ لذا در آن زمان در دنیای اسلام، برای حوزه و مرجعیت حساب خاصی باز شد.
یك وقتی از مرحوم امامخمینی(رحمةالله علیه)، شنیدم كه قریب به این مضمون میفرمودند: طلبهای كه مقدمات و سطح را خوب طی كرده باشد و دارای استعداد باشد، دو یا سه ماه، در درس آیتالله بروجردی(رحمةالله علیه) شركت كند، مجتهد میشود، و میتواند همین روش را در دیگر ابواب مسائل فقهی، به كار گیرد.
احترام رئیس جامعالازهر به نامه زعیم حوزه قم
مرحوم علامه شیخ محمدتقی قمی، بعد از فوت ایشان برایم نقل كرد: وقتی نامه آقای بروجردی را برای شیخ مجید سلیم، رئیس اسبق جامعه الازهر میبردم بلند میشد و نامه آقای بروجردی را میگرفت و میبوسید، و رئیس دیگر جامع الازهر هم در موقع ارائه نامه آیتالله بروجردی به ایشان، میایستاد و با احترام نامه را دریافت میكرد.
کیاست آیتالله بروجردی در مسائل سیاسی
نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز، بسیار هوشیار و مواظب بودند. یادم هست بنا بر فتوای ایشان، ازدواج دائم با اهل کتاب (برخلاف مشهور) مجاز بود. در آن زمان شاه تصمیم داشت با دختری ایتالیایی ازدواج دائم بكند. دستگاه عدهای را در چند نوبت برای استفتاء، نزد آیتالله بروجردی (رحمةالله علیه)، فرستاده بودند. البته هدف خود را نمیگفتند، بلكه بهصورت عادی و برای گرفتن استفتاء آمدورفت میكردند. آیتالله بروجردی (رحمةالله علیه) از قضیه مطلع شده بودند و فهمیده بودند كه رژیم میخواهد با گرفتن این فتوا، مدركی داشته باشد برای كار شاه.
آقا روایات باب را دوباره بررسی كردند؛ اما نظرشان همان جواز نكاح دائم با كتابی شد. ولی از آنجایی كه ازدواج رئیس مملكت اسلامی را با یك غیرمسلمان، به صلاح جامعه اسلامی نمیدانستند و مفاسد و پیامدهای ناگوار آن را بهروشنی میدیدند، در پاسخ استفتاء آنان فتوای خود را ننوشتند، بلكه نوشتند: «مشهور بین اعاظم فقها، امامیه، حرمت ازدواج دائم با كتابیه است.»
ماجرای اعتراض آیتالله بروجردی در به رسمت شناختن اسرائیل توسط شاه ایران
در زمانی كه مشهور شد ایران، اسرائیل را به رسمیت بهطور كامل یا ناقص شناخته است، و با واكنش سران بعضی كشورهای اسلامی مواجه شد ازجمله سران مصر شخص عبدالناصر (جمال) و رئیس و شیخ جامع الازهر و بعضی دیگر، رسماً شاه را محكوم و طی تلگرافاتی كه به محضر آقا كردند شاه را تقبیح و در واقع تنبیه او را از آقا درخواست نمودند، حقیر در جریان قرار گرفتم و تلگرافات آنها را مطالعه نمودم.
آقا از این واقعه سخت آزردهخاطر و متأسف شد، و فوراً موضوع را تعقیب و جداً خواستار شدند كه دولت شناسایی خود را پس بگیرد، و از مسلمانان بهواسطه خطایی كه كرده عذرخواهی نماید، و آنچه به یاد دارم اقداماتی شد و اینها ابتدا خواستند انكار نمایند و به صورتهایی عذرخواهی نمودند.
بههرحال آقا با جوابهایی كه بهطور شفاف و زنده به رئیسجمهوری مصر و دیگران دادند این عمل را شدیداً محكوم، و خودشان و شیعه را در كنار سایر مسلمین با صهیونیستها درگیر و در جهاد شمردند و همواره فكر ایشان به مسأله فلسطین مشغول بود.
قانون اصلاحات ارضی و اعتراض آیتالله بروجردی
در زیرعنوان موضوع اصلاحات ارضی مقاصد سیاسی متعددی بود كه در اینجا مجال شرحش نیست. شاه هم میخواست بهصورت تشریفاتی و برای ارضای سیاست آمریكاییها و اینكه خود را اصلاحطلب و انقلابی معرفی كند آن را انجام دهد و مسأله اصلاً مربوط به توسعه كشاورزی یا بهبود حال كشاورزان نبود. بههرحال، شاه به گمان اینكه تا حدی در برابر قدرت روحانیت و شخص آیتالله بروجردی میتواند عرض اندام كند و كشاورزان را هم بسیج كند، اصلاحات ارضی را عنوان كرد و قانون آن در مجلس عنوان شد و مواد آن طبق آنچه كه قبلاً تعیین و پیشنهاد میشد به تصویب میرسید.
... بر این اساس، مرحوم آقا با دوراندیشی كه داشتند نگران اوضاع شدند. از سوی دیگر، شاه هم بهطور جدّی وارد عمل شده بود. مجلس هم كه فرمایشی و زیر نفوذ كاملش بود و گمان میكرد كشاورزان هم از عنوانی كه او كرده فریبخورده و حمایت از او میكنند، چنانكه بسیاری هم همین عقیده را داشتند و میگفتند كه مخالفت با شاه در این مورد اثری ندارد.
بههرحال، مرحوم آیتالله بروجردی از چند نفر از بزرگان حوزه برای مشورت در این موضوع دعوت كردند. جمعی خدمت آقا رسیدند. حقیر و حضرت آقای اخوی هم شركت داشتیم. آقا موضوع را مطرح كردند و در واقع برای لزوم اقدام، كسب نظر كردند. بعضی ظاهراً به نظرشان میرسید كه چون بهعنوان زمیندار شدن كشاورز این موضوع مطرح شده مخالفت با آن موجب نارضایتی مردم از روحانیت میشود. ظاهراً در بین آقایان كسی نبود كه با اصل عمل شاه موافق باشد، ولی مخالفت را یا از جهت اینکه تأثیر نمیكند و یا از جهت عكسالعمل آن در روحیه كشاورزان، صلاح نمیدیدند.
در آن مجلس، مرحوم آیتالله گلپایگانی بیپرده و صریح به لزوم مخالفت با این كار شاه تأكید كرد و دلیل ایشان هم همان خطر الغای اصل مالكیت و دولتی شدن كشاورزی و مخالفت این اقدام با احكام مسلم شرع بود. و در نتیجه آقا با همین نظر موافقت كردند و تصمیم بر اقدام گرفتند. معذلك اطرافیان مثل اینكه همه متفقالكلمه بودند بر اینکه اقدام مقتضی نیست چون مؤثر نمیشود.
روز بعد یا دو روز بعد بنده را خواستند تا خدمت ایشان برسم و ایشان به بنده فرمودند تا نامهای در این موضوع تنظیم كنم. بنده آن نامه شدیداللّحن را خطاب به آقای بهبهانی با نظر آقا تنظیم كردم و ایشان بعضی آیات را بر آن افزودند، مثل آیه: إِنَّ الَّذینَ یكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا...و در آخر فرمودند كه این آیه را هم اضافه كن: وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّه فَأُولَئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ...
بنده به آن مرجع بزرگ عرض كردم كه این آیه را فعلا ننویسید. اگر اصل نامه اثر نكرد دوباره نامهای تندتر باید نوشت و این آیه را آن وقت بهعنوان (آخرین اسلحه) مینویسیم. ایشان قبول كردند و این آیه را ننوشتند و عرض كردم که یقیناً این نامه با این لحن مؤثر میشود و همان هم شد.
نامه ارسال شد و آقای بهبهانی هم آن را برای سردار فاخر حكمت كه رئیس مجلس بود و قانون اصلاحات ارضی در آن مطرح بود ارسال كرد. او هم چون خود و مجلس را در بنبست دید، فوراً در آن موقع كه شاه در خوزستان بود به اهواز رفت، و نامه را به او ارائه داد، و او هم با ناراحتی گفته بود كه نبردید، هر كاری میخواهید بكنید. خلاصه، قانون پا در هوا شد و موضوع منتفی گشت، و شاه بعد از آنهمه رجزخوانیها، عقبنشینی كرد.