پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی - محمدعلی صدر؛ آیتالله شیخ لطفالله صافی گلپایگانی از مراجع بزرگ تقلید دار فانی را وداع گفت. این عالم بصیر در عمر بیش از صد ساله خود خدمات شایانی را به جوامع مسلمین به ویژه شیعیان و محبان اهل بیت تقدیم کرد. علاوه بر کسوت مرجعیت همواره در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب نظر و اندیشه بود. او به عنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی و اولین دبیر شورای نگهبان نقش بسزایی در ثبات نظام جمهوری اسلامی و پس از آن در حمایت و پشتیبانی از امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی ایفا کرد.
به همین مناسبت مرکز اسناد انقلاب اسلامی شعبه قم طی گفتگویی با آیتالله سید احمد خاتمی به بررسی سیره و منش آیتالله صافی گلپایگانی پرداخته است.
آنچه در ادامه میخوانید، ناگفتهها و خاطرات آیتالله خاتمی پیرامون شخصیت حضرت آیتالله صافی گلپایگانی است.
حضرت آیتالله صافی گلپایگانی، متولد سال 1297 بودند. سنشان حدود 103 سال بود. قهراً در فضای مجازی و غیر مجازی مردم عزیز ما زندگی ایشان را خواهند خواند.
من در چند دورهای که عضو شورای عالی حوزه هستم، در هر دور که انتخاب میشدیم یک بار به دیدن مراجع میرفتیم. دیدار ما در دوره جدید حدود یک ماه قبل بود. در زمان حیات ایشان میگفتم: انسان هر وقت سیمای ایشان را میبیند یاد آن روایت حضرت عیسی میافتد. وقتی از حضرت سوال کردند: ای روحالله! با چه کسانی نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: کسی که دیدنش شما را به یاد خداوند بیندازد و سخنش بر دانش شما بیفزاید و کردار او شما را به آخرت ترغیب کند. الان دیگر ایشان از دنیا رفته و زمینهای ندارد که من تملق ایشان را بگویم. زمان حیات ایشان من این جمله را میگفتم. مرجع بیهوی بود. مرجعیت را پذیرفته بود برای آنکه به مکتب اهل بیت(ع) توجه کند.
تعبیر آیتالله صافی درباره حوزه علمیه
در این چند باری که خدمت ایشان رسیدیم خیلی تواضع میکردند. یکبار ایشان گفتند: من تک تک اعضای شورای عالی را میشناسم و برایشان دعا میکنم. در حکمی که برای اعضای شورای عالی صادر میکردند اسم حوزه علمیه را گذاشتند «میراث نبوت و امامت». این تعبیر را ایشان در رابطه با حوزه داشتند.
ماجرای حیات یافتن دوباره آیتالله صافی
در یکی از این دیدارها ایشان خاطرهشان را گفتند. خاطرهای که امروز وقتی به بیتشان برای عرض تسلیت رفتیم، پسر ایشان حاج حسن آقای صافی آن خاطره را از زبان برادرشان که پزشک هست، تکرار کردند. ایشان گفت: «حدود سی سال پیش پدرم تب شدید گرفت. چند روزی تب قطع نمیشد، کلیه ایشان خونریزی داشت. آمبولانس گرفتند تا ایشان را به تهران ببرند. در مانیتور میدیدم که قلب پدرم دارد از کار میافتد. پدرم در اینجا میگفت: به یکباره دیدم در باغی باصفا هستم به من گفتند نمیخواهی برگردی؟ گفتم نه! از اینجا با صفاتر کجاست؟ دو مرتبه دیگر این ندا آمد که نمیخواهی برگردی؟ دفعه سوم به من گفتند کار ناقص و بر زمین مانده نداری؟ گفتم: آروز داشتم این منتخب الاثر را تکمیل کنم. تا این جمله را گفتم، یکمرتبه دیدم برگشتم.» منتخب الاثر را آیتالله صافی با اصرار و توصیه آیتالله العظمی بروجردی نوشت. شاید از قدیمیترین کتابهایی باشد که روایات حضرت ولیعصر(عج) را جمع کرده منتخبالاثر باشد. من قبل از انقلاب این کتاب را تهیه کردم. یک جلد بود. ایشان تجدید نظر کرد و این کتاب سه جلد شد. فرزند ایشان میگفت: دیدم قلب دوباره شروع به کار کرد.
شیفته حضرت بقیةالله(عج) بود
ایشان شیفته و عاشق و بیقرار حضرت بقیةالله الاعظم(ارواحنا فداه) بود. در مجلس خصوصی هم که اسم آقا برده میشد دست بر سرشان میگذاشتند. بنده طلبگی را در سال 1351 شروع کردم. اولین کتابی که درباره حضرت ولیعصر(عج) مطالعه کردم. کتاب نوید امن و امان بود. این کتاب ضمن کتاب سه جلدی امامت و مهدویت توسط آقای صافی رحمتالله علیه منتشر شده است. تا آخر عمر عاشق بیقرار حضرت ولیعصر بودند. از ایشان سوال کردم دعای عهد که صبحها خوانده میشود تعبیر قائم دارد، این اسم حضرت ولیعصر است؟ باید بلند شویم یا اینکه وصف است؟ ایشان پاسخ دادند: «ادب چیز خوبی است. به اسم حضرت ولیعصر رسیدید بلند شوید.»
دغدغه حوزه علمیه و رفع مشکلات طلاب را داشت
ویژگی دیگری که در مراجع دیگر هم هست اما در ایشان شدیدتر دیدم دغدغه حوزه علمیه و رفع مشکلات طلاب بود. آروزی آیتالله صافی یک حوزه علمیه آباد بود. ایشان برادر بزرگتری بنام حاجآقا علی صافی داشت. حاج آقا علی شش ماه از سال را در گلپایگان بود و شش ماه دیگر از سال را در قم حضور داشتند. این اواخر در گلپایگان ساکن بودند. ایشان هم مثل برادر کوچکترشان حاجآقا لطفالله بسیار سادهزیست بودند. هر وقت به گلپایگان میرفتم و ایشان حضور داشتند به دیدارشان میرفتم. این دو برادر بزرگوار اشعار خوبی در وصف اهل بیت سروده بودند و از شاعران تراز بودند. احساس من این است که طبع شعری حاجآقا علی بیشتر بود. من هر وقت به دیدار ایشان میرفتم، کتابها و اشعار جدیدشان را به من هدیه میدادند.
خانوادهای که ضدپهلوی بود!
همین جا بگویم که پدر ایشان ضد رضاخان بود و در حرم و در نزدیکی مزار مرحوم آشتیانی مدفون هستند. خیلی غیرت دینی داشتند و ضد رضاخان بودند. حاجآقا علی هم از مبارزین علیه محمدرضا پهلوی بود. ایشان از طرف طاغوت تبعید شدند. یکبار در یک موضوعی مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی، حاجآقا علی صافی را برای ارسال پیامی نزد شاه میفرستد. ایشان میگفت: من رفتم و مدتی منتظر ماندم. شاه مغرورانه وارد شد. من پیام آیتاللهالعظمی گلپایگانی را به ایشان رساندم. شاه گفت: به آیتالله گلپایگانی بگویید درس و بحثش را داشته باشد به این کارها چه کار دارد؟! حاجآقا علی صافی میگفت: من نزد این مغرور گفتم بهبه! این هم شاه مشروطه. مشروطهای که باید شش مجتهد در رأسش باشد به یک مجتهد مسلم اینگونه میگوید. بلند شدم و بدون خداحافظی بیرون آمدم.
این دو برادر از شاگردان برجسته مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی بودند. مدام اهل کار بودند و آثار حوزوی بسیار زیاد و گرانسنگی دارند. مرحوم آقای بهجت در مورد حاجآقا علی فرموده بودند: اعلم من ایشان هستند.
غیرت دینی آیتالله صافی
ازجمله جاهای دیگری که ایشان خیلی حساس بود و به من میگفت که در جامعه مطرح کنم مسائل مربوط به حجاب و عفاف بود. غیرت دین در آقای صافی بسیار زیاد بود. در این عرصه ملاحظه هیچ کس را نداشت و پای عقیدهاش میایستاد.
پیشنهادی که در قانون اساسی ماندگار شد
ایشان همین که عضویت شواری نگهبان و دبیری شورای نگهبان ر ا پذیرفتند به معنای پذیرش نظام بود. مرحوم آقای صافی اصل نظام را لازم میدانست. تقویت آن را لازم میدانست. بگذارید برای ثبت در تاریخ محضرتان بگویم: اینکه در قانون اساسی آمده مردم رییسجمهور را انتخاب میکنند و مقام معظم رهبری تنفیذ میکنند پیشنهاد آیتالله صافی است. این پیشنهاد آیتالله صافی بوده که در قانون اساسی ثبت شده است.