پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- دکتر جواد منصوری؛ سقوط رژیم شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران در نظر آمریکاییها، «عدم ثبات سیاسی» به شمار می آمد. زیرا امکان بهرهبرداری از ثروتهای منطقه خلیج فارس از سوی آنها به شدت کاهش یافته بود. ایالات متحده آمریکا با توجه به اهمیت منطقه خلیج فارس و طبق دکترین کارتر، بدنبال دخالت مستقیم و مستقل نظامی بود. اما تجربه شکست در ویتنام، آن دولت را از ورود مستقیم به مناقشهای محلی برحذر میداشت. از این رو برای محول کردن نقش ژاندارمی منطقه پس از سقوط محمدرضا شاه ابتدا به «انور سادات» در مصر توجه نمود و تلاش وافری برای دادن فرصت رهبری جهان عرب به مصر با بازگشت کامل آن به بلوک غرب انجام داد. اما انعقاد پیمان صلح مصر و اسرائیل در 6 فروردین 1358/ 26 مارس 1979، خشم عمومی اعراب را برانگیخت و بجز عمان همه کشورهای عربی، مصر را تحریم و روابط سیاسی خود را با آن قطع کردند. از این رو سیاست دو ستونی آمریکا با مخاطره مواجه شده بود و زمامداران آمریکا، صدام حسین در عراق را برای ایفای نقش ستون نظامی به منظور حمایت از شیوخ منطقه و مقابله با انقلاب اسلامی در نظر گرفتند.
«ریچارد نیکسون» در کتاب خود در این باره مینویسد:
«تنها سؤالی که برای همگان مطرح میباشد این است که کدام کشور میتواند جانشین ایران بشود؟ ... دولت تندرو عراق در حال حاضر قویترین نیروی نظامی خلیج فارس بشمار میرود... برای ایالات متحده آمریکا دلایل کافی و منطقی زیادی در مورد بهبود روابط با کشور عراق موجود است.»[1]
با توجه به این رویکرد، عراق مناسبترین و مستعدترین کشور برای این منظور بود. چون بیشترین مرز مشترک را با ایران (پس از شوروی) در جوار استان های آشوبزده و بحرانی (آذربایجان، کردستان و بخشهایی از کرمانشاه و خوزستان) و مناطق مهم صنعتی و اقتصادی کشور (خوزستان و سپس کرمانشاه) داشت. عراق همچنین از بهانه اروند رود و انگیزه کسب رهبری جهان عرب برخوردار بود.
«بدیهی است که صدام از مشارکت در توطئه براندازی جمهوری اسلامی ایران منافع خود را ( اشغال کرسی خالی شاه بعنوان «ژاندارم منطقه»، تبدیل عراق به کانون سیاست های جهان عرب، غلبه بر رقیب سوریه و دستیازی به خزانه شیوخ خلیج فارس و بالاخره مهار کردن امواج انقلاب اسلامی در منطقه ) دنبال میکرده و نیل به این منافع در گرو همگامی با طرحهای ضد انقلابی غرب علیه ایران بوده است.»[2]
آن چه مسلّم است آغازگر جنگ رژیم بعث عراق بوده است. در این امر هیچگونه تردیدی وجود ندارد. همه پژوهشگران و محققان نسبت به آن اتفاق نظر دارند.
جیمز بیل نوسینده کتاب شیر و عقاب درباره متجاوز بودن دولت بعث و علل تجاوز آن به ایران مینویسد:
«... این که عراق جنگ را شروع کرد، یک واقعیت است و طبق کلیه معیارهای بینالمللی، عراق کشور تجاوزکار شناخته می شود. در مورد علت درگیری، گفته ها زیاد است: اختلاف در مورد شط العرب ]اروند رود[، ناسازگاریهای مذهبی شیعه و سنی، اختلاف دیرپا بین اقوام ایرانی و عرب. ولی علت واقعی جنگ، مبارزه برای تفوق و تسلط یافتن بر خلیج فارس بود که در این فرایند عراق امید داشت انقلاب ایران را نابود سازد، چون هدفهای آن مورد پسند عربهای منطقه، خصوصا عربستان سعودی و شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس نبود.»[3]
«جک سی. پلینو» و «روی آلتون» نویسندگان کتاب «فرهنگ روابط بین الملل» درباره ی علل آغاز جنگ و معرفی متجاوز می نویسند: «این جنگ ویرانگر که تلفات انسانی آن یک میلیون (نفر) برآورد شده آخرین فصل از تاریخ طولانی رقابتها میان این دو کشور است. اصول عمدة اختلافات دو طرف عبارتند از: پاره ای دعاوی ارضی، کنترل آبراه شط العرب]اروند رود[ که از میان سواحل دو کشور به سمت خلیج فارس جاری است، اختلافات مذهبی میان مسلمین شیعه و سنی و رقابت برای کسب موقعیت برتر در منطقة خلیج فارس ... به نظر می رسد که این جنگ به دلیل اشتباه محاسبة اصولی در برآورد تواناییها و عوامل مربوط به شرایط آغاز شد. در میان آشفتگی و دگرگون شدن اوضاع پس از انقلاب ایران، عراق با تصور یک پیروزی سریع نخستین حمله را آغاز کرد و در 22 سپتامبر 1980 ] سی و یکم شهریور 1359[ از طریق هوا ]و زمین [ به ایران تجاوز کرد.»[4]
علیرغم تحمیل جنگ به ایران، مواضع مداخله جویانه صدام و دیگر مقامات بعثی ادامه داشت. صدام در 23 اسفند 1359، آشکارا از عناصر مخالف انقلاب اسلامی پشتیبانی و اعلام کرد: «ما به کلیه ملت های ایران، بویژه به ملت کرد ایران و ملت بلوچستان و آذربایجانیها و تمامی وطن دوستان واقعی و شریف، غیر از نادانان و آنان که با استعمار رابطه دارند، اعلام میکنیم که برای ایجاد روابطی استوار با آنان، به قصد دستیابی به حقوق ملی و میهنی خود آمادگی داریم ... ما آمادگی هر گونه کمکی را اعم از سلاح و مسائل دیگر که در راه ایجاد این روابط بدان نیاز دارند، تقدیم کرده، در اختیارشان بگذاریم ...»[5]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط نظام شاهنشاهی، صدام حسین به این فکر افتاد که لحظه دستیابی به آرمان بزرگ و تاریخی حزب بعث یعنی ایجاد «امپراتوری واحد عرب» فرا رسیده است. از این رو سعی کرد که خلأ قدرت ایجاد شده در منطقه خلیج فارس را با اعلام بی اعتباری قرارداد 1975/1354 الجزایر و تحمیل جنگی نابرابر به ایران پر نماید.[6]
به این ترتیب میتوان به اختصار اهداف جنگ تحمیلی رژیم صدام بر ضد ایران را به شرح ذیل برشمرد:
تفوق و تسلط بر خلیج فارس؛
نابودی انقلاب اسلامی و جلوگیری از صدور انقلاب ایران به عراق؛
براندازی نظام جمهوری اسلامی؛
ایفای نقش ژاندارمی آمریکا در منطقه به جای نظام شاهنشاهی برافتاده ایران،
ایجاد امپراتوری واحد عرب به رهبری دولت عراق و تحقق اهداف بلند پروازانه حزب بعث؛
استیلای کامل بر اروند رود؛
تجزیه خوزستان و برخی دیگر از مناطق ایران و تصرف جزایر سه گانه خلیج فارس؛
ایجاد تفرقه و اختلاف بین دو مذهب شیعه و سنی و به حاشیه راندن شیعیان عراق؛
ایجاد اختلاف بین اقوام ایرانی و عرب و تحقیر ملت ایران.
تمامی این اهداف در راستای منافع امریکا، اروپا، اسرائیل و متحدان آنها در منطقه بود.
پینوشتها:
1- ریچارد نیکسون، جنگ حقیقی، ترجمه جعفر ثقه السلامی، تهران، مؤسسه انتشارات نوین، چاپ اول 1362، صص 140-141
2- همان، ص 151
3- جیمز بیل، شیر وعقاب، روابط بد فرجام ایران و آمریکا ، ترجمه ی فروزنده برلیان (جهانشاهی) ، تهران، نشر فاخته، 1371، ص 409.
4- "جک سی. پلینو" و "روی آلتون"، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه ی حسن پستا ، تهران ، فرهنگ معاصر ، 1375 ، ص 262.
5- ستیز با صلح ، تهران، ستاد تبلیغات جنگ، 1366، ص 51
6- اصغر جعفری ولدانی، "بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق"، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1367، ص 575.