۱۸ شهریور | سالگرد فوت جلال آل‌احمد
وصف جلال آل‌احمد از زبان طاهر احمد‌زاده

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دوستان مشهد می‌خواستند در دانشکده‌ی ادبیات برای جلال آل‌احمد مراسم هفتم برگزار کنند، ولی ساواک اجازه نداد. برای چهلم آن مرحوم، آزرم گفت: «خانم جلال آل‌احمد و عده‌ای از دوستانش به مشهد می‌آیند تا تنوعی شده باشد و ... خوب است ما برنامه‌ریزی کنیم و مجلسی برگزار کنیم.» دوستان پسندیدند و قرار شد شب جمعه در مسجد حاج ملاهاشم بدون اینکه ساواک متوجه شود، بلافاصله پس از نماز مغرب و عشاء مراسم را برگزار کنیم. حاجی غنیان- خدا بیامرزدش- دست اندرکار آن مجلس بود. چای و قهوه تدارک دیده شد.

نیم ساعت به غروب و مقارن به اذان، ۴۰ الی ۵۰ اعلامیه‌ی دستی در دانشکده‌ی ادبیات و دانشکده‌های دیگر و مسجد گوهرشاد و ... به دیوار چسباندیم. برنامه به این شکل تنظیم شد که من و آزرم به هتل محل اقامت آنان برویم و آن‌ها را ملاقات کنیم و موضوع مجلس را برایشان بگوییم.

افرادی همراه همسر جلال آل‌احمد، غلامحسین ساعدی، منوچهر هزارخانی، شمس آل‌احمد، اسلام کاظمیه و یکی دو نفر دیگر آمده بودند. آزرم مطرح کرد که تصمیم به برگزاری مجلس چهلم گرفته‌ایم. آن‌ها گفتند: «می‌گذارند؟» گفتم: «ما پیش‌بینی‌هایی کرده‌ایم که این مجلس را ان‌شاء‌الله برگزار کنیم.» آزرم برنامه را توضیح داد و گفت که خودش تحت عنوان «قلمرو قلم جلال» سخن خواهد گفت؛ یکی هم از آن‌ها صحبت کند. یکی از فرهنگیان هم در برنامه در نظر گرفته شده بود که اسمش یادم نیست و در پایان احمد‌زاده سخن خواهد گفت.

هزارخانی به من گفت: «شما درباره‌ی چه می‌خواهید صحبت کنید؟» گفتم: «درباره‌ی تعهد و مسئولیت و انسان متعهد و مسئول از دیدگاه قرآن.» هزارخانی قدری فکر کرد و گفت: «یعنی قرآن در این زمینه‌ها حرفی دارد؟» گفتم: «خواهید دید.»

نماز که خوانده شد، مسجد مملو از جمعیت بود. جو آن زمان را در نظر بگیرید. واقعاً دیگر جا نبود، نه در تالار مسجد و نه در حیاط، پاییز هم بود. مجلس با تلاوت قرآن شروع شد و آن ۲-۳ نفر صحبت کردند و آقای خامنه‌ای و آقای طبسی هم آمدند، دکتر شریعتی هم بود. از ایشان هم خواستیم صحبت کند ولی عذر خواست.

مجلس با وجود اینکه در فضای سال ۴۸ بود با این سخنرانی‌های فنی راجع به قلمرو قلم و آثار ادبی جلال یا از این قبیل صحبت‌ها، خیلی سرد شده بود در حالی که همه، چیز دیگری انتظار داشتند. آن سخنرانی‌ها نیاز آن جمعیت را جواب نمی‌داد. جمعیت متنوع بود، از دانشجو گرفته تا طلبه ...

وصف جلال آل‌احمد از زبان طاهر احمد‌زاده

نوبت به من که رسید، پشت میکروفون رفتم و یکی دو دقیقه سکوت و به جمعیت نگاه کردم؛ آن‌ها هم به من نگاه کردند و احساس کردم باید مجلس را از حالت سردی و رخوت درآورم. سپس این آیه را تلاوت کردم که «إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الإِنْسانُ.» و بعد گفتم: «قرآن از تعهد و مسئولیت و از انسان متعهد و مسئول سخن می‌گوید.» تا این جمله را گفتم مجلس گویی از جا کنده شد. همه آماده شدند که ببینند چه می‌خواهم بگویم. بلافاصله گفتم «اجازه بدهید از همین اول تکلیفم را روشن کنم و بگویم که صحبت از اسلام است ولی باید معلوم بشود که ما از کدام اسلام می‌خواهیم حرف بزنیم؛ اسلام تخدیری و اسلام فریب خلق؟ این اسلام که همدست استثمار و استبداد است و متعلق به ملاء و مترف زمان و معاویه‌هاست! اسلام دیگر، اسلام آگاهی و رشد و نجات خلق‌ها از استثمار است، اسلام ضد استبداد و اسلام آزادی و بشارت رشد و تکامل انسان است؛ این اسلام محمد است، اسلام علی است، اسلام ابوذرهاست، اسلام عمار و یا سرهاست. ما از این اسلام حرف می‌زنیم، ما با اسلام معاویه‌ها در طول تاریخ کاری نداریم.» احساس کردم که شور و هیجانی در مجلس به وجود آمد.

بعد ازآن به توضیح این مطلب که مسئولیت و تعهد از کجا ناشی می‌شود پرداختم و بعد رسیدم به این سخن جلال آل‌احمد که به عنوان نویسنده‌ی متعهد و مسئول می‌گوید اگر می فروشی همان به که بازوی خود را اما قلم خود را هرگز! و این ناصر خسرو، شاعر انقلابی و متعهد و مسئول مسلمان ایرانی، است که می‌گوید:

پسنده‌ست با زهد عمار و بوذر

کند مدح محمود مر عنصری را؟

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی لفظ در دری را

خواندن این اشعار که با دکلمه‌ای کوبنده ارائه شد، جمعیت را منقلب کرد و مجلس را تکان داد؛ به ویژه که نام محمود (سلطان محمود غزنوی) را با اشارات دست و نوعی نگاه و بیان در کمال حقارت آوردم و برعکس نام عمار و ابوذر را با آهنگی در کمال تجلیل.

ادامه دادم و گفتم و این قرآن است که می‌گوید: «یا ایها الذين آمنوا اتقوالله وقولوا قولا سدیدا»، ممکن است کسانی باشند که هنوز تحت تأثیر اسلام معاویه‌ها باشند و بگویند این‌جا مسجد است و جای دعا و نماز است و جای این حرف‌ها نیست؛ من برای رفع توهم باید عرض کنم که این قرآن است که بر پیام‌آور توحید که پیام آزادی و عدالت و کرامت انسان را آورد، درود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستد و می‌گوید: «سلام علی ابراهیم» و بر ضد جباران و مستبدان تاریخ و سمبل آن در زمان رسول خدا، نفرین نثار می‌کند و می‌گوید: «و تبت یدا ابی لهب» ای بریده باد دست‌های ابولهب! این سمبل جهل و استبداد و استثمار را و ... چند تا از این جملات گفتم و وقتی به این‌جا رسید گفتم: خوب! آقای هاشمی‌نژاد خوشبختانه تشریف دارند ایشان می‌آیند و مجلس را ختم می‌کنند.

ایشان هم آمد و صحبتی کرد و مجلس را ختم کرد. صحبتم که تمام شد، نشستم پهلوی هزارخانی، گفت: «احمدزاده من چیزی شنیدم که هرگز تا حالا نشنیده بودم، حتی تصورش را هم نمی‌کردم که در اسلام یک چنین زمینه‌هایی و یک چنین پیام‌ها و حرف‌هایی وجود دارد؛ سنگ تمام گذاشتی.»

مجلس تمام شد و یکدفعه بچه‌ها آمدند گفتند تا توی خیابان جمعیت جمع شده و راه هم بسته شده؛ ساواک و شهربانی هم غافلگیر شده‌اند و ریخته‌اند این‌جا و ممکن است دردسر درست کنند. شما از در اصلی مسجد خارج نشوید که توقیف می‌شوید، خوب است از این در حاشیه‌ی کوچه بروید.

آمدیم به حیاط مسجد که یک‌مرتبه عده‌ای از دانشجویان و غیر دانشجویان آمدند جلو و اظهار محبت کردند از جمله طلبه‌ای بود که او را نشناختم ولی قیافه‌اش را به یاد دارم. جلو آمد و با حالت عجیبی گفت: «احمدزاده!» گفتم: «بله.» گفت: «یک چیزی می‌خواهم بگویم.» گفتم: «بگو.» گفت: «خطابة احمدزاده لیلة جمعه، افضل من عبادة الثقلين!» و بعد بنده را در بغلش گرفت و بوسید.

آمدیم بیرون و اتفاقی هم نیفتاد. روز بعد خانم آل‌احمد و همراهان را دعوت کردم به خانه‌مان. آمدند منزل و ناهار مهمان ما بودند. اسلام کاظمیه گفت: «تکلیف مرا هم روشن کن تا من ـ که اسمم اسلام است - بدانم کدام اسلامم!»

شمس آل‌احمد هم خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بود، حتی می‌گفت: «به شناخت جدیدی رسیده‌ام.» سال‌های بعد از انقلاب هم که او را دیدم، او همین موضوع را یادآوری کرد و آن را نقطه‌ی ‌تحولی در نگرشش می‌دانست.

 

منبع: خاطرات طاهر احمدزاده، سال نشر ۲۰۲۴