انقلاب اسلامی در خرمشهر
روایت آیت‌الله عبدالله محمدی از حال و هوای مردم خرمشهر پس از عملیات بیت‌المقدس

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سوم خرداد 1361 رزمندگان اسلام به پشتوانه نیروهای مردمی توانستند خرمشهر را پس از 578 روز اشغال توسط نیروهای رژیم بعثی آزاد کنند. به این ترتیب فتح خرمشهر به عنوان یکی از بزرگترین فتوحات رزمندگان اسلام در طی 8 سال دفاع مقدس به حساب می‌آید. با توجه به وسعت این پیروزی افراد مختلفی، از نظامی تا غیرنظامی به روایت خاطرات خود از فتح خرمشهر پرداخته‌اند که از جمله آنها می‌توان به خاطرات آیت‌الله عبدالله محمدی که به عنوان نماینده امام خمینی در خرمشهر فعالیت می‌کرد اشاره کرد. در ادامه بخشی از خاطرات آیت‌الله محمدی درباره آزادسازی خرمشهر و حال و هوای مردم آن شهر در آن روزها می‌آید.


آیت الله عبدالله محمدی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره شادی و سرور مردم پس از آزادی خرمشهر می‌گوید: روز سوم خرداد بود که خبر آزادسازی خرمشهر به اطلاع مردم ایران رسید. مردم هم جهت شادی به خیابان‌ها آمدند و پاسداران شروع به تیراندازی هوایی کردند. حضرت امام هم به مناسبت آزادسازی خرمشهر پیامی دادند، یکی از آن جملات این بود که "خرمشهر را خدا آزاد کرد"


ساعت حدود 4 بعدازظهر به آقای سلیمانی نژاد، مسئول دفترم گفتم: چه کسی در ایلام بره گوسفند دارد که بفروشد؟ آماده شوید که بره را جهت قربانی بخریم و به خرمشهر ببریم. ایشان هم شخصی را معرفی کرد و ما هشت بره‌ گوسفند خریدیم که جمع مبلغ آن در آن زمان شانزده هزار تومان شد. بعد از صرف شام، بره‌ها را داخل وانت گذاشتیم و به همراه چند تن از پاسداران به طرف خرمشهر به راه افتادیم. ساعت حدود ۱۰ شب بود که از ایلام به دره شهر رفتیم و وقتی به پل‌دختر رسیدیم، هنگام نماز صبح بود و نماز صبح را در پل‌دختر خواندیم.


بعد از آن به اندیمشک و اهواز و از آنجا به خرمشهر رفتیم. در طول مسیر، به خصوص بعد از اهواز مراکز ایست و بازرسی وجود داشت و ما هم توقف می‌کردیم و بسیاری از آنها ما را می‌شناختند و اجازه‌ عبور می‌دادند. به هرحال وارد خرمشهر شدیم. از پلیس‌راه قدیمی عبور کردیم و به دروازه خرمشهر رسیدیم. داخل خرمشهر توقف کردیم و دو رکعت نماز شکر خواندیم. وقتی وارد خرمشهر شدیم، از همان خیابان رفتیم که مستقیماً به طرف منزل ما می‌رفت. به منزلمان رسیدیم و وارد منزل شدیم. تمام دیوارهای اتاق سوراخ شده و دیوارهای حیاط هم تخریب شده بود. بعد از بازدید از منزل از خیابان حریسچی به فلکه‌ دروازه و از آنجا هم به خیابان فخر رازی رفتیم که مسجد جامع خرمشهر در انتهای این خیابان قرار داشت.


وقتی به مسجد جامع رسیدیم، دیدم مسجد و اطراف آن را رزمندگان و بسیجی‌ها احاطه کرده‌اند و مشغول برگزاری مراسم‌اند. مرحوم شیخ عیسی طرفی هم مشغول سخنرانی بود. یکی از گوسفندان را در همان محوطه‌ مسجد جامع قربانی کردیم، اما بقیه گوسفندان را نمی‌دانم که چه کار کردند.


وارد شبستان مسجد شدیم و چون جمعیت زیادی در شبستان حضور داشتند، در وسط شبستان نشستیم. در این زمان یک مرتبه آقای طرفی چشمش به ما افتاد و گفت: آقای آیت الله محمدی، من نباید صحبت بکنم، صحبت حق شماست، بفرمایید جلو. گفتم: آقا به صحبت تان ادامه بدهید، اما او گفت خیر، نمی شود. قرار بر این بود که بعد از آقای طرفی، آقای فروزنده که استاندار خوزستان بود، سخنرانی کند. آقای طرفی صحبت های خودش را تمام کرد و بعد از او آقای فروزنده پشت تریبون رفت و گفت: آقای محمدی بیا جلو، حتماً باید سخنرانی بکنی. بالاخره اصرار کردند و من هم پشت تریبون رفتم. در صحبت هایم ابتدا خاطره تلخ محاصره و اشغال و سقوط خرمشهر را گفتم، بعد هم از شهدا گرانقدر تجلیل کردم و بر شهدا کربلا سلام دادم. حدود نیم ساعت صحبت کردم.