پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی- انسیه باصری؛ پدافند هوایی یکی از مظلومترین و گمنامترین یگانهای دفاعی است که وظیفه حفظ و حراست از آسمان کشور را بر عهده دارد.
با تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به حریم ایران اسلامی در روزهای اخیر بار دیگر نقش برجسته پدافند و امنیتی را که این سربازان گمنام برای کشور فراهم آوردند بر همگان روشن شد.
اما روایت پدافند ایرانی ناگفتههای بسیاری دارد که این روزها بازخوانی آن اهمیت دوچندانی یافته است. به همین بهانه در گفت و شنودی با سرهنگ حسین صفری ابهری معاون اسبق طرح و برنامه پدافند هوایی ارتش و از رزمندگان دوران دفاع مقدس به بررسی فراز و نشیب پدافند هوایی در نیم قرن گذشته پرداختهایم.
بخش دوم گفتگوی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با سرهنگ ابهری در ادامه از نظر میگذرد.
یکی از نکاتی که همواره در روایت دوران دفاع مقدس حائز اهمیت است بحث تحریمهایی بود که ما با آن مواجه بودیم. در حوزه پدافند تحریم چه اثراتی داشت؟
ما یک دفاع هواپایه داشتیم که به خاطر داشتن تجهیزات هوایی خوب و خلبانان آموزش دیده، جسور و توانمندی که در نیروی هوایی داشتیم، این دفاع هواپایه ما یک نقطه ضعف داشت و آن وابستگی به غرب بود. خصوصا زمانی که وارد جنگ شدیم در سال اول جنگ خیلی از هواپیماها را از دست دادیم. اما بیشترین تعداد هواپیما را هم ما منهدم کردیم، توسط نیروی هوایی و یگانهای هواپایه، خلبانان زیادی هم به شهادت رسیدند. از آن طرف تعداد زیادی از هواپیماهای ما به خاطر نبود قطعه زمینگیر شدند. در هواپیما قطعات زمانبر بسیار بالاست. مانند تسمه تایم خودرو که هر 60 هزار کیلومتر باید تعویض شود در هواپیما این نوع قطعات بسیار زیاد است. یک زمانی رسید که ما لاستیک هواپیما نداشتیم. جنگندههای ما که لندینگ میکردند و فرود میآمدند هر چند بار باید این لاستیک عوض میشد که اگر این کار صورت نمیگرفت باید انتظار سانحه و حادثه را داشتیم. این باعث شد توان رزمی هواپایه ما پایین آمد. از آن طرف هم دیدند که جنگ تمام نمیشود و پایان مشخص نیست. گفتند از این نیروی هوایی بخواهیم به این صورت که در ابتدای جنگ از آن استفاده کردیم ادامه دهیم، ظرف مدت سه سال تمام هواپیماها را از دست خواهیم داد. یک دگرگونی ایجاد شد. تحول و تغییراتی در دکترین هوایی ما حادث شد و به اجبار هم حادث شد، چه کردند؟ گفتند دفاع را به حالت زمینپایه تغییر دهیم، برای این کار باید از جنگافزارهای زمین به هوا استفاده کنیم. جنگافزارهای زمین به هوایی که برای ما پیشبینی کرده بودند برای دفاع از پایگاهها و سایتهای رادار ساماندهی شده بود و بر همان مبنا نیرو و تجهیزات برای چنین مأموریت سبکی اختصاص داده بودند که به تدریج وقتی زمینپایه شد، مأموریتهای زیادی را به ما واگذار میکردند. 72 نقطه نفتی را ما در جنگ پوشش میدادیم، به عنوان مثال بنده یک پالایشگاه را برای شما نام میبرم که بدانید چقدر مشکلات برای ما ایجاد کرده بود. در پالایشگاهها وقتی جنگافزار چیده میشود باید طوری جانمایی شود که یک گلوله به سمت این پالایشگاه برخورد نکند، چرا؟! چون در پالایشگاه مکانهایی هست که اگر انفجاری در آن رخ دهد ممکن است کل پالایشگاه را به آتش بکشد. این نمونهای از این پالایشگاهها بود. جزیره خارک 36 کیلومتر مربع بود که صدور نفت از آنجا ادامه داشت. خودش یک بحث بزرگی است که اگر فرصت شد مطرح خواهم کرد. پلها، سدها، اماکن اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، صداوسیما، مراکز ارتباطی و... جایی نیست که مناطق حساس و حیاتی نباشد و الزاما باید جنگافزار در آنجا گذاشته شود و این امر به بهای تضعیف پایگاههای ارتش انجام شد.
یعنی دکترین زمینپایه باعث شد که هواپایه تضعیف شود؟
خیر، هواپایه خود به خود به خاطر نبود قطعه و از دست دادن هواپیماها ضعیف شد.
یعنی به اجبار به زمین پایه رو آوردیم؟
بله، اگر این کار انجام نمیشد کل ناوگان هوایی را از دست میدادیم و کسی به ما هواپیما واگذار نمیکرد و تا آخر جنگ هم یک فروند دریافت نکردیم و با جنگندههایی که داشتیم جنگیدیم. منتها در سیستم زمینپایه یک فشار وارد کرد، چرا؟! چون برای کارهای کوچک سازماندهی شده بود اما مأموریت بزرگی به آن محول شده بود. برای اینکه ما بتوانیم این را جایگزین هواپیما کنیم لازم بود ارتفاع متوسط و بالا را هم مورد اصابت قرار دهیم که این کار توسط سامانههای موشکی هاگ انجام شد. به چه صورت؟ ما در عملیات طریقالقدس بدون اینکه خودمان ارادهای داشته باشیم، سامانهها و سایتهای موشکی ما در مناطق جنگی قرار گرفتند، به خاطر اینکه عراق به قدری پیشروی کرد سایتهای موشکی هاگ دزفول، خصوصا سایت یکم وارد محدوده مناطق عملیاتی و جنگی شد. زمانی که کارایی این را دیدند متوجه شدند خوب کار میکند و آمدند آن را به عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس تسری دادند. زمانی که عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس شروع شد برتری هوایی عراق صد درصد بود، گشت هواییشان را روی آسمان آبادان و اهواز قرار داده بودند؛ در کشور ما! هواپیماهای عراق آنجا گشت میدادند. خلبانان ما زمانی که میخواستند مأموریتی را انجام دهند ابتدا با گشت هوایی عراق درگیر میشدند. اینجا درگیر بود از پایین توسط دیوار موشکی که از خود فاو تا مرز ترکیه امتداد داشت و این هواپیماها را مورد اصابت قرار میدادند و عبور از این دیوار موشکی یکی از کارهای بسیار مشکلی بود که خلبانان به جان میخریدند تا عبور کنند و مأموریت خود را انجام دهند. در این عملیات ما برای اولین بار سایتهای هاگ را متحرک کردیم و در آبادان، اهواز و خرمشهر مستقر کردیم و یک دیوار موشکی هم ما مستقر کردیم. سایت تبوک و خیبر و بدر را قرار دادیم. سایت تبوک به محض فعالیت، چرخیدن آنتن و انعکاس امواج، توسط عراق رویت شد. اولین عکسالعمل نیروهای عراق این بود که گشت هواییشان را به سمت بصره عقب بردند و دست ما تا حدودی باز شد.
آتشبار متحرک شده سیستم راپیر
در عملیات بیتالمقدس، یکی از ارکان اصلی دفاع هوایی ما سایت تبوک بود. سایت تبوک بیشترین تعداد هواپیما را در این عملیات مورد اصابت قرار داد. سایت بدر و خیبر هم بود، هواپیماها هم بودند اما سایت تبوک قهرمان این نبرد بود. به طوری که همه جا پیچید سایتی در آبادان مستقر هست که هواپیماها را منهدم میکند. در رادیوی خرمشهر یا اهواز در آنجا هم از آن قدردانی شد. همین قدردانی باعث شد که عراق آمد منطقه را شناسایی کرد، دو ساعت با توپخانه این سایت را زیر آتش گرفت و بعد همرزمان نیروی زمینی با توپخانه خودشان آتش توپخانه عراق را خاموش کردند. اما از آنجا دیگر ما هر فعالیتی داشتیم چیزی به اسم سایتهای هاگ مطرح نمیکردیم. گمنام ماندن در این مساله، یکی از دلایلش همین بود. ولی در این عملیات باعث شد ما بتوانیم موفقیتی بدست بیاوریم بدون اینکه از هواپیماها زیاد استفاده کنیم، ارتفاع بالا و متوسط را پوشش کامل بدهیم. شهید بزرگوار امیر سرافراز صیادشیرازی هر ماموریتی که قصد انجام داشت بلافاصه دو سایت موشکی هاگ جزوی از عملیات بود و بعد از این است که میبینیم چقدر سایتهای تاکتیکی شکل گرفت و هر کدام بعد از عملیات برمیگردند در واحدهای خودشان و وظایف محولهشان را انجام میدهند.
سال دوم که سال عملیاتها بود و به پایان رسید در سال سوم زمینپایه فعال شد و تعداد هواپیماهایی که زمینپایه منهدم کرد از هواپایه بسیار بیشتر بود و این نشاندهنده اثرگذاری ما بود. سال چهارم جنگ عملیات خیبر بود و بعد از آن عملیات بدر در سال بعدش، در این عملیاتها پوشش هوایی کامل نشد و ما امکان دفاع هوایی نداشتیم. داشتیم اما نتوانست فعالیت کند، به چند دلیل؛ یکی از دلایل موقعیت اقلیمی منطقه بود، مثلا سایت موشکی هاگ که قصد پشتیبانی از عملیات خیبر داشت باید با این فاصله از منطقه عملیاتی خیبر قرار میگرفت، وقتی برای شناسایی محل قرارگیری سایت کارشناسان میآمدند متوجه میشدند امکان استقرار آن وجود ندارد بخاطر مسائل اقلیمی منطقه. به همین علت سایت را به نقاط دیگری منتقل میکردند که کارایی نداشت. سایتهای هاگ ما در عملیاتهای بدر و خیبر هر کدام دو هدف را منهدم کردند و بعد از آن نابود شدند. اینجا بود که تازه فهمیدند پدافند یعنی چه؟ نیروهای رزمنده ما در لانه زنبور گرفتار شدند، بمبارانهای مختلف از جمله بمباران شیمیایی، خیلی همرزمان آسیب دیدند و لطمه خوردند. یک اقدام غیرانسانی نیز آنجا اتفاق افتاد و این بود که هواپیماهای ترابری عراق میآمدند نخاله و زباله و پسماند را بر روی سر رزمندگان ما خالی میکردند. هر جا دفاع هوایی نباشد این اتفاق افتاد. وقتی شما میبینید شخصی به راحتی و در امنیت و آرامش روی پل خرمشهر و ... دارد عکس یادگاری میگیرد به خاطر این است که خیالش راحت است که آسمان کشور امنیت دارد.
در سال چهارم جنگ کمبود پدافند هوایی شدیدا احساس شد و مسئولان وقت نظامی هم به هراس افتادند. چون نیروی هوایی عراق آنچنان قدرتمند شده بود که میگفتند هر عملیاتی انجام بدهیم موفقیتآمیز خواهد بود. اما وقتی به عملیاتها نگاه میکنیم بعد از خیبر و بدر ما 23 هواپیما در کل ایران منهدم کردیم. یکدفعه میبینیم این 23 فروند شد 103 فروند در سال بعدش. چطور میشود که بعد از عملیات بدر اینطور کارها خوب پیش رفت. نیروی هوایی عراق که ضعیف نشده بود، قویتر هم شده بود و پیشرفتهترین سلاحهای دنیا را در اختیار داشت. در هیچ جنگی سراغ نداریم که بلوک شرق و غرب با هم متحد شوند برای تقویت یک کشور علیه کشور دیگر! تنها جنگی که این اتفاق در آن رخ داد جنگ ایران و عراق بود. چرا از 23 فروند به 103 فروند ارتقا یافت. بعد عملیات والفجر 8 شکل گرفت، چه چیزی باعث پیشروی عملیات والفجر هشت شد؟! در اینجا یک اتفاقی افتاد و اینجا ستاد پدافند کل کشور شکل گرفت و آقای روحانی رئیس آن بود. در حقیقت تمام نیروهای پدافندی را از نظر عملیاتی تحت پوشش خودش قرار داد.
حسن روحانی و سرلشگر ستاری در حال گفتگو
آقای دکتر روحانی از نیروهای بسیار خوبی مانند شهید ستاری در این قرارگاه استفاده کرد که کل امور پدافندی و طرحهای پدافندی توسط شهید ستاری انجام میشد، مغز متفکر و نابغه پدافندی بود که در زمان خودش بیشترین خدمات را داشت، شهید بابایی هم در آنجا فعالیت میکرد. در عملیات والفجر 8 اقتدار پدافند هوایی شکل گرفت، چطور؟ آقای روحانی که رئیس این ستاد بود، زیرمجموعهاش چه کسانی بودند؟ معاونین شرکت نفت، معاونین وزارتخانههای دیگر، یعنی از وزارتخانههای کشوری، ردههای بالا جزوی از این ستاد شدند. این چه حسنی داشت؟ پدافند هوایی به عنوان یک نیرویی که همواره باید با عناصر کشوری سر و کار داشته باشد و بتواند از آنها بهره بگیرد تا بتواند به کشور خدمت کند. اگر نتواند بهره بگیرد خدمت هم نمیتواند بکند. به عنوان مثال: به ما دستور میدادند و میگفتند مثلا بروید از یک ساختمان شرکت نفت دفاع کنید و تجهیزات دفاعی را آنجا مستقر کنید، به شرکت نفت نامه میدادند، همه دستورات انجام میشد، وقتی میرفتیم آنجا نگهبان جلوی ما را میگرفت و میگفت به ما دستوری ابلاغ نشده، شروع میکردند به تلفن زدن برای هماهنگی و این امر بسیار طاقتفرسا و زمانبر بود تا انجام شود و ما بتوانیم توپها را مستقر کنیم. یک اطلاعاتی که مبادله میشد به عناصر اطلاعاتی دشمن میرسید و بزرگترین ضربهها از این طریق به ما وارد شد. اما زمانی که این ستاد تشکیل شد دستوری که به ما میدادند از قبلش مقدمات کار آماده بود، زمانی که مراجعه میکردیم در باز بود و به راحتی مستقر میشدیم. یعنی اقتدار پدافند هوایی در آنجا شکل گرفت و توانست کارها را انجام دهد.
در عملیات والفجر 8، که یکی از عملیاتهای بسیار موفق بود این اقتدار را ما داشتیم، در سال 64 بنده در پایگاه امیدیه که خدمت میکردم خودم درگیر این عملیات بودم. شب عملیات در آنجا حضور داشتم. به عنوان معاون عملیاتی پدافند هوایی امیدیه به ما ابلاغ شد در راستای عملیات والفجر 8، یکی از نکات این بود که گفته بود به محض دریافت نامه خودتان به قرارگاه رعد در اهواز معرفی کنید، بنده هم رفتم و آنجا خدمت امیر غلامی رسیدم، آن زمان ایشان سرگرد بود و بنده سروان. همراه با ایشان با یک دستگاه لندکروز به سمت سوسنگرد حرکت کردیم. در مسیر که میرفتیم ایشان فرمودند قرار است امشب عملیات بسیار بزرگی انجام شود و ارتش دفاع از این عملیات را به عهده گرفته است. بنده عرض کردم کار بنده چی هست؟ در راه که رسیدیم به تپههای فولی آباد، ایشان یک سایت موشکی هاگ را به من نشان داد. سایت هاگ خیبر 3، گفت این سایت باید منتقل شود به منطقه عملیاتی به عنوان سایت اول هاگ مستقر کنیم و دفاع از فاو را به عهده بگیریم. به داخل سایت رفتیم و همه نیروها حاضر بودند و کارهای لازم انجام شده بود و دستور دادند بنده به عنوان نیروی پیشرو حرکت کنم و سروان تهرانچی هم پشت بنده حرکت کردند تا سه راه خرمشهر که رسیدیم هوا تاریک شده بود و صبح به خاطر باران شدید زمین لغزنده شده بود و راننده ما قصد سبقت داشت که ماشین چپ شد و شروع عملیات با چپ کردن و زخمی شدن ما شروع شد. ماشین را رها کردیم و پیاده آمدیم لب جاده و همرزمان موشکی راپیِر، ما را شناختند. سوار خودروی آنها شدیم. هنوز چند دقیقهای نرفته بودیم که دیدیم همه ایستادهاند! آمدیم پایین دیدیم تا چشم کار میکند نیرو و تجهیزات برای دفاع در شب عملیات آمده بودند در خوزستان در جاهای خاصی مستقر شده بودند و یکدفعه در شب عملیات آمدند آنجا. رسیدیم به پل بقیه الله دیدیم امیر مرآتی که آن زمان سروان بود با یکی از رانندهها گلاویز شدهاند و درگیرند، آنها را جدا کردیم که جریان از این قرار بود که تریلی ها پل را بند آورده اند و اجازه عبور به ما نمیدهند. با همکاری هم تریلیها را از روی پل عبور دادند و نیروها سرازیر شدند به منطقه.
نیروها عبور کردند و توپ 23، اسکادراد، پست شنود، سایت راپیر عبور کرد و ما هم عبور کردیم و جایی را به ما معرفی کردند برای استقرار و گفتند اینجا سایت یکم هاگ است. از نظر عملیاتی سایت فوقالعاده خوبی بود اما از نظر زیستی بسیار بد بود. چون مردابی را خشک کرده بودند و تعدادی تپه و سکو درست کرده بوند که دستگاهها و موشکها را روی آن قرار دهیم و بتوانیم فعالیت را شروع کنیم، اما برای فعالیت زیستی که برای چند ساعت قصد استراحت داشتیم به خاطر بالا آمدن آب مشکلات زیادی داشتیم، به هر حال آنجا مستقر شدیم و منتظر حضور ستون ماندیم. حدود ساعت 12 دیدهبان اسکای بار اطلاع داد که ستونی را از راه دور مشاهده میکند، وقتی رویت کردیم با دوربین دیدیم سایت هاگ است که بدون آسیبدیدگی مسیر را طی کرده بود. از جاده اصلی آمد وارد جاده خاکی شد که وارد سایت شود شناسایی شد! نیروهای عراقی اینها را رصد کرده بودند و منتظر بودند به مقصد برسند تا سایت موشکی هاگ را شناسایی و نقطهیابی کنند. سایت که شناسایی شد منطقه عملیات لو رفت به علت اینکه تا شعاع 20 کیلومتری عملیات انجام میشود. سایت را شناسایی کردند و بعد جنگندهها از ارتفاعی بالاتر از برد جنگافزارهایی که آنجا مستقر بودند شروع به بمباران آنجا کردند و خیلی شدید بود و ما هم با فاصله یک کیلومتر تماشاچی بودیم و کاری از ما برنمیآمد، البته توپچیها تیراندازی میکردند اما فایدهای نداشت. فرمانده سایت ترکش خورد و تعداد نفراتی مجروح شدند و جنگافزارهای بسیاری را هم از دست دادیم.
آمادهسازی تجهیزات پدافندی
یکی از این جنگافزارها رادار تجسس ما بود، در سیستم موشکی هاگ رادار تجسس کشف هدف را انجام میدهد و اطلاعات را به مرکز عملیات منتقل میکند و از آنجا وصل میشود به اپراتور رادار تعقیب هدف و زمانی اپراتور سیگنال را دریافت میکند محل دقیق جنگنده دشمن را شناسایی میکند که با دوربینهای امنیتی کار میکند و جنگنده را دنبال میکند و زمانی که جنگنده در برد موثر قرار گرفت اجازه شلیک میدهد و تا لحظهای که این موشک به هدف برخورد کند توسط اپراتور رادار تعقیب هدف هدایت میشود تا اگر نیاز به تغییر جهت و زاویه داشته باشد انجام دهد تا لحظه برخورد. حالا اگر رادار تجسس نباشد شروع کار ناقص است و خیلی آنجا از نظر روحی نفرات آسیب دیدند و چون عملیات بدر و خیبر را پشت سر گذاشته بودند احساس میکردند ممکن است این اتفاق باز تکرار شود.
ساعت 12 بمباران شد، ساعت 14 شهید ستاری به منطقه آمدند. ایشان همرزمان را جمع کردند و شروع کردند به صحبت و وعده دادند که اگر تا اول صبح رادار تجسستان آماده نشود برایتان از گروه دزفول یا امیدیه رادار تجسس ارسال خواهم کرد. ایشان میدانست که اگر رادار نباشد سایت کارایی نخواهد داشت این را گفت که ما کارها را طبق برنامه انجام دهیم و انگیزهمان کم نشود. صبح که شد رادار تجسس نیامده بود و ما طبق روال وارد اتاق عملیات شدیم دستگاهها را روشن کردیم ولی به علت نبود رادار تجسس اسکوپ چیزی نشان نمیداد. نشسته بودیم و مشغول صحبت بودیم که یکدفعه تلفن رادار بندر امام تماس گرفت، در بندر امام ما یک رادار جیپیاس با برد 360 کیلومتر داشتیم که مدیریت فضای آن منطقه با این رادار بود و سایتهای موشکی و جنگندهها را راهنمایی میکرد. گوشی را که برداشتم متوجه شدم شهید ستاری پشت خط هست و خودش در سایت رادار حضور دارد و ایشان گفتند 230 درجه 50 تا! عرض کردم خدمت ایشان که من چشمانم نمیبیند! ایشان گفت چشمهایت را ببند و موقعیت را هدف قرار بده! این اولین بار بود که ما بدون رادار تجسس میخواستیم اقدام به شلیک کنیم. ایشان دید بسیار قوی داشت و به قدری اطلاعات ایشان دقیق بود که زمانی ما اطلاعات ایشان را به رادار تعقیب هدف دادیم اپراتور رادار تعقیب هدف در کمتر از 11 ثانیه روی هدف قفل کرد، البته ناگفته نماند که اپراتور تعقیب هدف ما جزو نوابغ پدافند هوایی بود. استوار مصطفویفر کسی که بیشترین تعداد موشک هاگ را در دنیا شلیک کرده و استعداد فوقالعادهای برای این کار داشت. اولین جنگنده را مورد اصابت قرار دادیم که در اسکوپ نمیدیدیم، شهید ستاری سوال کرد که چه کردید؟! اعلام کردم ما هدف را مورد اصابت قرار دادیم اما به خاطر نبود رادار امکان رویت نداریم. اگر اجازه بدهید بروم بیرون مقر فرماندهی و مشاهده کنم؟ که ایشان فرمود برو. آمدم بیرون و رویت کردم و دیدم بله، هدف مورد اصابت قرار گرفته و جنگنده در حال سقوط است. همانجا ورق برگشت و ما خوشبین شدیم و روحیه گرفتیم. در آن روز ما با همین روش چیزی حدود 8 فروند جنگنده را مورد اصابت قرار دادیم که همگی سرنگون شدند.
به کمک شهید ستاری؟
بله، به کمک اطلاعات ایشان. فردای آن روز اتفاق بیسابقهای افتاد که در هیچ عملیاتی رخ نداده بود؛ ما 23 جنگنده را در یک روز سرنگون کردیم و ارتش عراق شوکه شده بود، عملیات والفجر 8 عملیات خیلی بزرگی بود. روز سوم تا نزدیک ظهر کارها خوب پیش میرفت و پس از آن عراق محل استقرار ما را با موشکهای ضد رادار مورد اصابت قرار داد. این موشکها طوری طراحی شدهاند که منبع سیگنال را دریافت و روی آن قفل میکنند و هدف را مورد اصابت قرار میدهند. رادار تعقیب هدف ما که مورد اصابت قرار گرفت سایت کوثر یک از توان خارج شد و دستور تخلیه سایت را دادند.
شهید ستاری در عملیات والفجر هشت
به جای سایت اصلی سایتهای فریب هم وجود داشت. ما وارد سایت کوثر 3 شدیم که نزدیک همانجا بود، در آنجا سنگر و خاکریزی نبود و امکاناتی نداشت، دستگاهها را آنجا مستقر کردیم و مرحوم ستوان معرفتخواه گفت این چه سایتی است که شما تحویل گرفتید؟ گفتم چه کاری از دست من ساخته است؟ گفت پس اجازه بده من بروم و برگردم! گفتم باشه و ذهنم درگیر شد. ایشان رفت جهاد مازندران پیش همشهریهای خودش و یک لودر و بولدوزر از آنجا هماهنگ کرد و با خودش آورد در محل سایت و تا میتوانستند خاکریز زدند و اتاق عملیات را مقاوم کردند. هنوز کارها تمام نشده بود که اولین بمباران صورت گرفت. در والفجر 8 حداقل روزی 5 بار سایت بمباران میشد و عراق اعلام میکرد که آنجا را با خاک یکسان کرده و هیچگاه اینطور نبود. بمباران طوری بود که به رغم اینکه این همه خاکریز ایجاد شده بود از موج انفجار همرزمان آسیب میدیدند اما باز سایت به حالت عادی فعالیت را ادامه میداد. در روز هشتم عملیات موشکهایی که برای دو ماه مأموریت آورده بودم در عرض 8 روز به اتمام رسید و فقط یک موشک داشتیم. درخواست موشک هم میدادیم که به دستمان نمیرسید. گفتند این یک موشک را برای دفاع از خودتان استفاده کنید. دلیل اینکه موشک نمیآمد این بود که تمام پلهای ارتباطی با شهر آبادان را بمباران کرده بودند. سه روز با همان یک موشک به سراغ هواپیماها میرفتیم و با توجه به اینکه از سابقه ما هراس داشتند تا قفل سامانه ما را دریافت میکردند از محل فرار میکردند و ما هم شلیک نمیکردیم و هدفمان ترساندن بود. تا اینکه پل موقتی ایجاد شد و سرگرد قدیان خودشان شخصا موشکها را به منطقه آوردند و ادامه عملیات ممکن شد و با شلیک بیش از 70 موشک یکی از عملیاتهای بزرگ و درخشان پدافند هوایی شکل گرفت. در روز 22 م این عملیات به بنده دستور دادند که از منطقه خارج شود.
چطور؟
همین سوال در ذهن من هم شکل گرفت. واقعا تعجب کرده بودم و گمان میبردم حتما خطایی از بنده سر زده که از بنده خواستهاند آنجا را ترک کنم! به قرارگاه رعد رفتم و مسیر دو ساعته را 6 ساعت در راه بودم و در راه شیمیایی هم شدم و با سختی به آنجا رسیدم، پس از رسیدن بنده مورد عنایت همرزمان قرار گرفتم و باعث تعجبم شد و جریان را پرسیدم! گفتند شما در عملیات والفجر 8 فوقالعاده عمل کردید. پرسیدم برای چه بنده را احضار کردید؟! گفتند دستور دادهاند شما با یک تعدادی از نفرات به کشور چین سفر کنید برای گذراندن دوره آموزشی سامانه موشکی HU2J که سامانه موشکی چینی بود. از آنجا جریان چین بوقوع پیوست.
ادامه دارد...