بهمحض اينکه نگاه شواردنادزه با آن عظمت و ابهت به امام افتاد چهرهاش فرق کرد؛ رنگش سفيد شد و حالت لرزشي به او دست داد و تا آخر همينطور بود. همراهان شواردنادزه سکوت کردند و خودش مطالب را گفت. از هيبت امام نميتوانست درست حرف بزند و زبانش حالت لکنت داشت. يکخرده صحبت کرد که ناگاه امام گفتند اينها جواب نامهي من نيست که تو داري ميگويي. او بازهم همان صحبتها را ميکرد. امام براي بار دوم فرمود: لابد گورباچف نفهميده که من چه برايش نوشتم...