دورههای تحول در هر جامعهای همراه با سرگشتگی، كدر شدن افقهای
اندیشیدن و تزلزل هویتهای شكل گرفته و ظهور و زوال زود هنگام نحلهها و
ایدئولوژیهای مختلف است. تغییرات كلان اجتماعی، زندگی انسانها را تحت
تأثیر قرار میدهد و افراد بسیاری از جایگاههای تثبیت شدهی خود كنده
میشوند. به همان میزان كه تحولات عمیقتر و پردامنهتر باشند، پدیدهی «از
جاكندگی» رواج بیشتری مییابد. انسانها در چنین جامعهای دچار نوعی
اضطراب و سرگشتگی میشوند. به همین علت، جستجوی هویت و یا بازسازی تعاریف
گذشته از خود و حتی گاهی كنار گذاشتن آنها، به خصلت عمومی افراد جامعه مبدل
میگردد. همگان به دنبال تعریف جدیدی از خود و جایگاه خویش در هستی،
اجتماع و خانواده هستند و میكوشیند برای این تعاریف خود دلایل محكم و
قانعكنندهای بیایند. به همین دلیل، بازار بحثهای هویتی رونق مییابد و
از همه سو افكار متعدد و معرفتهای اجتماعی و جهانبینی های متعدد مورد
اقبال قرار می گیرند. در چنین وضعیتی ، گروهی به سنتها رجوع می كنند،
عدهآی در جستجوی راههای جدید بر میآیند و چه بسا به صرافت آزمودن
راههایی بیفتند كه دیگران طی كردهاند. برخی دیگر تلاش میكنند از هر
اندیشهای مطلبی برگیرند و از هر بوستان گلی برچینند، اما غافل از این كه
در عرصهی اندیشه، سازگاری مباحث و مطالب، عمدتا به اشتراك در اصول و
مبانی نظری متكی است تا به اهداف و آرمانها؛ به همین دلیل، گزینش ایدهها
از میان منظومههای مختلف فكری و سر و سامان دادن به آنها در یك مجموعهی
همبسته، همگون و دارای تناقض كمتر، اگر نگوییم امری محال است، حداقل كاری
است بس دشوار و سخت. ایران دههی پنجاه شمسی، بیشباهت به وضعیتی كه در
بالا وصف شد نبود. تشدید فشارهای ایالات متحده برای تغییرات اجتماعی در
كشورهای وابسته به بلوك غرب به منظور پیشگیری از ظهور و بروز جنبشهای
كمونیستی، شاه را در موقعیت سختی قرار داد و به ناچار سیاست های توسعهی
اجتماعی تحت عنوان «اصلاحات ارضی» و انقلاب سفید (انقلاب شاه و ملت)
برنامهریزی و به مرحلهی اجرا در آمد. در بعد سیاسی نیز، به نیروهای مخالف
حكومت اجازهی فعالیت داده شد، اما اثرات نوسازی شاهانه، علاوه بر این كه
قشر جدیدی از كارمندان دولتی و كارگران صنعتی را پدید آورد، روستاییان
زیادی را به حاشیهی شهرهای بزرگ كشانید و موقعیت اجتماعی گروههای اجتماعی
را متزلزل نمود. گروهةای اجتماعی در صدد تحكیم موقعیت خود در اوضاع و
احوال جدید بر آمدند. گورهها و اقشار نوظهور با خود افكار جدیدی را به
جامعه آوردند و روستاییان حاشیهنشینی در شهرها به دنبال تعریف جدید از خود
بودند. در چنین موقعیتی، مهلت این آزادی زود به سر آمد و با سركوب قیام 15
خرداد 1342، نیروهای مخالف، سركوب، زندانی و تبعید شدند. گرچه سیاستهای
انقباضی رژیم، بساط توسعهی سیاسی را در هم پیچید ، اما سیاست توسعه
اقتصادی و اجتماعی، هر چند بسیار كند و بیشتر به صورت نمایشی، ادامه یافت.
برخی از نیروهای مخالف رژیم، كه سیاستای سركوب حكومت در چند سال قبل را از
نزدیك ملاحظه كرده بودند، تنها راه تغییر در وضعیت موجود را در به دست
گرفتن اسلحه و مبارزهی مسلحانه میدیدند. از اواسط دههی چهل، به تدریج در
شهرهای مختلف ایران به ویژه شهرهای بزرگ كه دانشگاههای مهم كشور در آنها
قرار داشتند، دستهها و گروههای مسلح مخالف حكومت تشكیل شدند. این گروهها
عمدتا از دو جریان فكری و ایدئولوژیك تأثیر میپذیرفتند و اصول و
آرمانهای حركت خود را از این ایدئولوژیها استخراج میكردند؛ دو جریان
فكری مذكور عبارت بودند از: اسلام و ماركسیسم. ایدئولوژی اسلامی كه ریشه در
فرهنگ، تاریخ و سنتهای این مرز و بوم داشته و مشحون از آرمانهای
عدالتخواهانه و ظلمستیز بود بار دیگر مورد توجه مبارزان و مخالفان شاه
قرار گرفت. و علاوه بر رهبران روحاین مخالف حكومت، گروهی از استادان و
تحصیل كردههای دانشگاهها، كه با ایدههای جدید دنیای معاصر نیز آشنا
بودند سعی در تلفیق آرمانهای دینی و علمی جدید داشته و از اسلام به عنوان
ایدئولوژی مبارزه بهره میجستند. این برداشتهای جدید از اسلام، در میان
قشرهای روشنفكر ، طبقهی متوسط سنتی و طبقات فرودست جامعهی آن روز ایران
با اقبال زیادی رو به رو شد. اما ایدئولوژی ماركسیستی ، كه آرمان اصلی آن
ستیز با امپریالیسم، سرمایهداری و بورژوازی و استقرار حكومت طبقهی كارگر
در تمام كشورها بود، به علت آرمانهای عدالتخواهانهاش مورد توجه
نیروهای مبارز قرار گرفته بود؛ به ویژه پیروزی چریكهای كمونیست در چین،
آمریكای لاتین و ... اشتیاق به این ایدئولوژی را در بین قشرهایی از جامع
برانگیخته بود، درست در این دهه دستجات و گروههای مسلح ماركسیستی با
گرایشهای متعدد مائوئیست، لنینیست، طرفداران چه گوارا و ... تشكیل شدند.
منشأ جنبشهای چریكی در ایران به دههی پنجاه هجری شمسی باز میگردد. در
بین سالهای 1349- 1356 چند سازمان چریكی در ایران ایجاد شد كه عبارتند از:
سازمان چریكهای فدایی خلق ایران، سازمان مجاهدین خلق با دو انشعاب
مجاهدین اسلامی و مجاهدین ماركسیست، گروههای كوچك منطقهای با گرایش
اسلامی، مانند گروه ابوذر در نهاوند و گروههای كوچك و مستقل با گرایش
ماركسیست، مانند گروه توفان، حزب دمكرات كردستان و سازمان انقلابی حزب
توده. از میان این گروهها، چریكهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین بزرگترین
بودند. سابقهی تاسیس سازمان مجاهدین خلق به حدود سال 1344 باز میگردد.
اعضای اصلی این سازمان از جناح مذهبی جبهه ملی و نیز اعضای نهضت آزادی
بودند. علیاصغر بدیعزادگان، محمد حنیف نژاد، سعید محسن، محمد [محمود]
عسگریزاده، عبد الرسول مشكین فام و احمد رضایی، هستهی اصلی سازمان
مجاهدین را پی افكندند. این هسته به تدریج به شهرهای اصفهان، شیراز ، تبریز
و ... گسترش یافت. اعضای سازمان مجاهدین از میان روشنفكران نسل جوان اما
با پایگاههای اجتماعی متفاوت و غالبا از خانوادههای شیعی مذهب بودند كه
عمدتا از بین دانشجویان دانشكدهی فنی، كشاورزی ، پلیتكینك تهران و
دانشگاه صنعتی آریامهر عضوگیری میشدند. آرمان آنها ایجاد تغییرات اساسی و
پایان دادن به وابستگی به غرب و ایجاد نظام بیطبقهی توحیدی بود. مبارزهی
مسلحانه و چریكی مجاهدین از سال 1350 مقارن با برگزاری جشنهای 2500
سالهی شاهنشاهی، علنی شد. بمبگذاری در كارخانهی صنایع الكترونیكی تهران و
ربودن یك هواپیمای ایران ایر، به دستگیری 9 تن از مجاهدان و سپس 66 نفر
دیگر از آنها انجامید. در نتیجه، رهبران اولیهی سازمان اعدام گردیدند و یا
در درگیری خیابانی كشته شدند. كادرهای درجهی دوم در سال 1351 سازمان را
تجدید حیات كرده، اما به ماركسیسم گرایش یافتند و طی جزوهای به نام
«بیانیههای اعلام مواضع ایدئولوژیك»، ماركسیسم را به جای اسلام فلسفهی
راستین انقلابی نامیدند. این چرخش به شكاف میان مجاهدین منجر شد؛ یك دسته
مجاهدین اسلامی بودن كه عقاید ماركسیستی را نپذیرفتند و دومین دسته مجاهدین
ماركسیست بودند. از میان سه جناح مذهبی، سیاسی و نظامی مجاهدین به سركردگی
تقی شهرام و بهرام آرام، شریف واقفی رهبر جناح مذهبی سازمان، تغییر
ایدئولوژی را نپذیرفت و با كمك صمدیه لباف به تقویت جناح مذهبی پرداخت. این
موضوع باعث خلع سلاح و تصفیهی آن دو گردید و سرانجام سازمان آنها را خائن
قلمداد كرد. در نتیجه طرح ترور شریف واقفی و صمدیه لباف در اردیبهشت سال
1354 پیاده شد. شریف واقفی به شهادت رسید، اما صمدیه لباف زخمی شد و توسط
ساواك دستگیر و در همان سال اعدام شد. در این مجموعه زندگینامه و
فعالیتهای مجید شریف واقفی با تكیه بر خاطرات شفاهی، كتابها، اسناد و
مدارك معتبر و موجود مورد بررسی قرار گرفته و پیرامون چگونگی پیوستن وی به
سازمان مجاهدین خلق و برخورد او با تغییر ایدئولوژی در این سازمان و سپس
بازتاب (عوامل و پیامدها) آن مورد بررسی قرار گرفته است. گفتنی است كه
تاكنون كتاب جامع و مستقلی دربارهی مجید شریف واقفی به رشتهی نگارش در
نیامده است و به زندگی و فعالیت های وی تنها به صورت جسته و گریخته و
پراكنده در مباحث مربوط به سازمان مجاهدین اشاراتی شده است. مزیت كار موجود
استفاده از روشهای مختلف در زمینهی گردآوری اطلاعات بوده است، به ویژه
دسترسی به مدارك شخصی از جمله دفترچههای یادداشت وی كه برای درك بیشتر
شخصیت وی مثمر ثمر میباشد.
مقاله مرتبط: «عبور از سازمان، زندگی مجاهد مجید شریف واقفی»