بهار سال 1357 در حالی آغاز شد كه رویدادهای نیمهی دوم سال 1356، كشور
ایران را به باور تازهای از مبارزه علیه رژیم دیرپای شاهنشاهی رسانده بود.
جرقهی این حركت با واكنشهای مردم در برپایی مراسم گرامیداشت آیتالله
سید مصطفی خمینی زده شد. در 19 دی ماه شهر قم ماهیت و جوهرهی خود را نشان
داد و سپس در 2 بهمن تبریز، چنان موجی برخاست كه سراسر ایران را به تلاطم
درآورد. با شروع سال 1357 رسانههای خارجی از تكرار اخباری كه خبرگزاری
پارس با نظارت سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك) روی تلكسها میفرستاد،
خودداری كردند و با تكرار عبارت «هر چهل روز یك بار قیامها و درگیریهای
روزانه در سطح شهرها و روستاها»، رفته رفته به فرهنگ دینی جاری در بطن این
نهضت اذعان كردند؛ هر چند موافقتی با آن داشتند. صدا از بالای منبر بود و
تأثیر شدیدی هم در بسیج كردن و بر پا كردن تظاهرات از سوی مردم عادی در
زمان بحران داشت. با وجود شنیده شدن صدای واقعی انقلاب، محمدرضا پهلوی
نتوانست این خشم آهنگ ملی را ببیند و بشنود. پاسخ او همان بود كه به
خبرنگار نشریهی ساندی تایمز گفت: «آنچه كه تعداد انگشت شماری اشخاص نادان
بیچارهی تبریز انجام دادند هیچ معنی ندارد ... این مشكل از جانب اتحاد
ارتجاع سیاه و انقلاب سرخ به وجود آمده، زیرا هر دوی این گروهها علایق
مشتركی در جلوگیری از پیشرفت این مملكت دارند». بهار سال 1357 در حالی آغاز
گشت كه برپایی جشن نوروز از طرف امام خمینی و مراجع تقلید تحریم شد.
اعلامیههای فراوانی در واپسین روزهای اسفند 1356 در سراسر ایران توزیع گشت
و از مردم خواسته شد كه به احترام شهدای شهرهای قم و تبریز نوروز را جشن
نگیرند. در بیشتر شهرها مردم در مساجد جامع گرد هم آمدند و سخنرانان با
محكوم كردن روشهای برخورد رژیم شاه با تظاهرات مردم ، یاد شهیدان را گرامی
داشتند. سخنرانانی كه با صراحت بیشتری سخن گفتند، تاوان آن را با دستگیری و
تبعید پرداختند. در ماه فروردین 1357 شعارنویسیها و تهیه و تكثیر
اعلامیهها رشد فوقالعادهای پیدا كرد. شبكهی توزیع اعلامیهها كه در این
مدت فعال بود، از نكات قابل توجه و قابل بررسی است. بهار سال 1357 در حالی
آغاز شد كه شاه در اوج قدرت نظامی با ذخیرههای فراوانی از دلارهای نفتی،
مدعی حفاظت از امنیت اقیانوس هند و با ادعای رساندن ایران به مرتبهی
پنجمین قدرت جهان، اما بیخبر از تقدیر تاریخ، آخرین بهار خود و همهی نظام
سلطنتی را در جزیرهی كیش گذراند، بیانكه بداند دیگر بهار،چشمان سبز خود
را به چشم نانجیب این خاندان نخواهد گشود. اما در روزهای نهم دهم فروردین
رویدادهای مهمی رخ داد. تقریبا سراسر كشور در چهلمین روز شهدای تبریز در
سوگ و ماتم بود؛ رویارویی نیروهای نظامی و انتظامی رژیم شاه در چند شهر
فاجعه آفرید: سه نفر در یزد ، یك نفر در جهرم و یك نر در اهواز به شهادت
رسیدند و عدهی بیشتری زخمی شدند. شهید اصغر مرادی یكی از شهیدان این
روزهاست كه در جریان برگزاری مراسم چهلم شهدای تبریز در یزد به شهادت رسید و
اسناد ساواك نقش تأثیرگذار این شهید والامقام در روز دهم فروردین یزد را
نشان میدهد. پر واضح است خاطرات و مبارزات هر مبارز مرتبه و جایگاه خاصی
در تدوین و تبیین تاریخ انقلاب اسلامی دارد و بر اساس وظیفه و رسالتی كه در
قبال تاریخ انقلاب اسلامی شهرمان اردبیل احساس میكنیم در كنار تدوین
تاریخ انقلاب اسلامی اردبیل، گوهر و ستارهةایی مثل شهید اصغر مرادی را از
دل تاریخ میجوییم. شهید اصغر مرادی نیز به مانند شهید ایوب معادی و چند
ماه قبل از او با سرنوشتی شبیه او با صدها كیلومتر دورتر از شهر و دیارش
اردبیل، به خوبی فلسفهی برگزاری چهلم شهدا را درك كرد و راهی یزد شد تا از
نزدیك برنامهریزی مراسم چهلم شهدای تبریز را به خصوص در بسیج كردن جوانان
و دانشجویان هدایت كند و به خوبی هم این كار را انجام داد. ساواك كه از
چندین روز قبل در جریان برگزاری این مراسم بود، مبارزان تأثیرگذار را مورد
شناسایی قرار داد تا اینكه در روز مراسم با تیری كه به سوی اصغر مرادی شلیك
كرد، خشم و عصبانیت خود را به این شهید نشان داد. این كتاب حاصل تلاش یك
سالهی یك گروه تحقیقاتی است كه كارشان از شهر اردبیل در شمال غرب كشور
آغاز شده و برای پیدا كردن هر سند و مدرك و همرزمان شهید به چندین شهر از
جمله تهران، قزوین و یزد مسافرت كردهاند و با طی صدها كیلومتر به لطف
خداوند توانستهاند هم زمان با سیامین سالگرد شهادت این شهید عزیز، مقارن
با سیامین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر انجام ساعتها مصاحبه در
شهرهای مختلف، اسناد و مدارك مبارزاتی او را نیز پیدا كنند. مصاحبهها
موضعبندی شده و خاطرات بر اساس ترتیب موضوعی و تاریخی بازنویسی و تدوین
شده است.