خانم افراز از سنین جوانی به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی علاقهمند بود؛ او در همان سنین تدریس در مدارس شهر جهرم را شروع كرد و به مدت 32 سال در این شهر و شهرهای شیراز و تهران و كرج آن را ادامه داد. خاطرات وی در این باره تا حدودی ما را با اوضاع فرهنگی و اجتماعی شهر جهرم در دهههای بیست و سی آشنا میكند. همچنین روایات او دربارهی فعالیت حزب ایران در استان فارس و از فعالیتهای سیاسی مردم در این سالها نیز اطلاعاتی در اختیار ما قرارمیدهد. مهاجرت خانم افراز به همراه خانوادهاش به تهران در سال 1346 و اقامت در این شهر، فصل جدیدی در زندگیشان گشود. رخدادهای سیاسی دههی چهل، رهبری دینی و سیاسی امامخمینی(ره) و مخالفت ایشان با لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی و تصویب لایحهی كاپیتولاسیون كه منجر به تبعید ایشان شد، تحركی تازه در محافل مذهبی به وجود آورد و ارتباط خانوادهی افراز با این محافل، آنها را به فعالیت سیاسی كشاند. لذا بخش مهمی از خاطرات خانم افراز ـ مانند خواهرانش رفعت و محبوبه ـ به وقایع و رخدادهای این سالها و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق و مدرسهی رفاه، اختصاص دارد. به ویژه روایات وی در زمینهی رابطهی سیاسی خواهرش رفعت با شهید رجایی از مطالب جالب این بخش میباشد. مدیریت مجتمع زینب علیهاسلام كرج در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران كه بخشی از خاطرات افراز را تشكیل میدهد، ما را با فعالیت گروهكهای ضدانقلاب در مدارس و همچنین چگونگی جمعآوری كمكهای مردمی برای یاریرسانی به جبهههای جنگ در آن ایام آشنا میكند. همچنین خاطرات وی دربارهی فعالیت در سفارت جمهوری اسلامی ایران در هند نیز اطلاعات تازهای در این زمینه به دست میدهد. فصل اول به نام «زندگی در جهرم» كه به ده بخش تقسیم شده است، به مسائل مختلف زندگی وی مانند خانواده و فضای مذهبی آن، چگونگی تحصیل در مكتبخانه، دبستان و اخذ دیپلم از دانشسرای تربیت معلم شیراز و اشتغال به تدریس در مدارس شهر جهرم و شیراز پرداخته است و تا سال 1346 را دربر میگیرد. فصل دوم به نام «اقامت در تهران» یكی از مهمترین فصلهای خاطرات وی میباشد كه به دو بخش به نامهای «انتقال به تهران» و «مدرسهی رفاه و مدارس» دولتی تقسیم شده است و به چگونگی اقامت آنها در تهران و تدریس خانم افراز و خواهرانش در مدرسهی رفاه میپردازد. فصل سوم به نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقان)، از سه بخش «رفعت و محبوبه در سازمان مجاهدین خلق ایران» و «رفعت و محبوبه» تشكیل شده و شامل بخش محدودی از خاطرات خانم افراز دربارهی چگونگی فعالیت خواهرانش در سازمان مجاهدین خلق و همچنین ویژگیهای اخلاقی و فردی آنهاست. فصل چهارم به نام «انقلاب تا جنگ» به هفت بخش تقسیم شده و خاطرات خانم افراز از رخدادهای انقلاب اسلامی در سال 1357 و مراسم استقبال از امام و پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن آن سال را دربر میگیرد و همچنین به مدیریت او در مجتمع آموزشی زینب سلامالله علیها كرج و فعالیت او در سفارت جمهوری اسلامی ایران در هند پرداخته است. فصل پنجم به نام «جمعیت هلال احمر» از دو بخش تشكیل شده است و به فعالیت او در جمعیت هلال احمر و تأسیس ادارهی امور اسرا و مفقودان این جمعیت میپردازد. در بخش اول این فصل، چگونگی تأسیس این اداره و در بخش دوم، خاطراتی از خانوادهی اسرا و مفقودان آمده است كه برای اطلاع از فرزندان خود به آن اداره مراجعه میكردند. فصل ششم كه آخرین بخش كتاب میباشد، به پنج بخش تقسیم شده و به چگونگی ارتباط با اسرای ایرانی در عراق پرداخته است و دربارهی برخی از نامههای تكاندهندهی آنها، برنامههای معنوی اسرا در اردوگاههای عراق، بازگشت آنها به ایران و تشكیل ستاد آزادگان جهت رسیدگی به امور نیز مطالبی آمده است.