همزمان با تحولات صنعتی و اجتماعی بعد از رنسانس و با مطرحشدن مفهوم دولت ـ ملتهای مدرن یکی از اصلیترین مباحث حقوق اساسی همواره حقوق ملت بوده است. تلقی جدیدی که از جایگاه بشر در مقابل جهان شکل گرفته بود، همانطور که در حوزههای فردی و هنر و ادبیات تأثیرگذاشت در حوزههای اجتماعی و فلسفهی سیاسی نیز بهشدت تأثیرگذار بود. مفهوم قرارداد اجتماعی و مطرحشدن قانون اساسی بهعنوان میثاق مردم و حکمرانان از جملهی این موارد بود. بهتبع بسط مدرنیته بهتدریج سایر ملل جهان نیز متأثر از این دیدگاه به سمت قانوننویسی و طرح دیدگاههای مدرن و اومانیستی در فضای حقوقی روی آوردند. در چنین شرایطی انقلاب اسلامی با شعار بازگشت به دین و سنتهای دینی در نیمهی دوم قرن بیستم به دنبال درانداختن طرحی جدید برای زندگی انسان بود، طرحی که اگرچه جنبههای مثبت و پیشرفتهای حقیقی زندگی جدید را میپذیرد، اما در کنار آن روح عبودیت را که توسط فرهنگ مدرنیته کنار گذاشته شده بود، دوباره مطرح میکند و درصدد پیادهکردن روح زندگی مؤمنانه در بستر زندگی جدید است. لذا با اخذ رویکرد قانوننویسی و قالب جمهوری برای حکومت، مفاهیم و پایههای اصلی زندگی را از دین اسلام اخذ میکند. اثر حاضر به بررسی جایگاه حقوق ملت در قانون اساسی بهعنوان مهمترین دستاورد حقوقی انقلاب اسلامی و مقایسهی آن با تلاشهای صورتگرفته در زمان انقلاب مشروطه میپردازد. مؤلفان کوشیدهاند با بررسی مبانی متفاوت اسلام و غرب در حوزهی حقوق ملت و مرور مسیر تاریخی طرح این حقوق در قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با بررسی تاریخی، حقوقی و اندیشهای، گامی در طرح مباحث مربوط به حقوق ملت بردارند.