به روایت آیتالله مجتهد شبستری
بعضی از دوستان به شهید مطهری گفته بودند چرا وقت خود را صرف تفسیر گودرزی میکنی؟ شأن شما بالاتر از این است. ایشان فرموده بود آدمها مهم نیستند حرفها و نوشتههایشان که روی جوانها مؤثر میشود مهم است کسی چه میداند که نویسندهی این تفسیر یک بچه است این نوشتهها در ذهن جوانها شبهه ایجاد میکند و من باید جواب اینها را بدهم.
به مناسبت روز ملی خلیج فارس
شهید صفايی از دانشجويان نخبه دانشگاه شريف بود و من در لانه جاسوسی او را شناخته بودم. کاری که اين عزيز در سه ماه قبل از شهادتش در رابطه با ابوموسی کرد هنوز که هنوز هست راهنمای ماست، يعنی اين کاری که او کرده و کتباً در وزارت خارجه هست راهنمای کارهای بعدی شده و هنوز دارد بر اساس آن کار میشود.
چرا در جنگ تحمیلی بیش از دویست هزار شهید دادیم؟ اگر نمیکردیم چه میشد؟ عرفات اسلحه را بر زمین گذاشت. با خدعهی مذاکرهای که او را فریب دادند، اسلحه مبارزه را زمین گذاشت. نتیجه چه شد؟
«.. پرسیدند که آیا تا به حال به سمت خودروهای نظامی در جادهها سنگ پرتاب کردهام یا خیر. در ابتدا به هیچ چیز اعتراف نکردم. اما دو یا سه نفر آنها بنا کردند به مشت لگد زدن به سر و صورت من. بازجویی حدود پنج ساعت طول کشید.»
حضرت آيتالله خامنهاى فرمودهاند : «شهيد شاهآبادى يك انسان نمونه و استثنايى بود، يك بار، من يادم نمىآيد كه در طول اين دوستى چندين سالهاى كه با اين شهيد عزيز داشتم، ببينم كه از كار خسته شده است. آثار كسالت و انزجار از كار را من هرگز در چهرهى اين مرد عزيز و بزرگوار نديدم.»
ناگزیر از گریز
«هارولد براون»، وزیر دفاع آمریکا در هجدهم اردیبهشت طی گزارشی به کنگرهی این کشور اعلام کرد انفجار مهمات و کمبود وقت و سوخت، تیم نجات را مجبور کرد بدون از بین بردن هلیکوپتر و اسناد سری باقی مانده در محل، عقب نشینی کنند...
برگی از خاطرات امنیتیترین عنصر رژیم پهلوی
من جان مسعود رجوی را به خاطر برادرش(کاظم) که مامور ما بود و خودم در سوئیس او را استخدام کرده بودم نجات دادهام.
برگی از خاطرات آیتالله عمید زنجانی
تمام مسجد را پر از گاز اشکآور کرده بودند.در و ديوار آن هم خونى بود. ما مسجد و فرشهايى که خونى شده بود شستيم و بعد از يک هفته مسجد را آماده کرديم، اما در موقع نماز هيچکس نمىتوانست و همينطور اشک از چشم سرازير مىشد؛ آثار گازهاى اشکآور مانده بود.
به روایت آیتالله مجتهد شبستری
یک ساعت به سحر مانده، همگی متفرق شدیم. غافل از آنكه خانه آقای مروارید به وسیله نیروهای نظامی محاصره شده است. همه بازداشت شدیم و ما را با ماشینهای سرپوشیده نظامی به کلانتری صبا بردند.
به روایت یوسف فروتن
صياد شيرازی گفت: میخواهيم با گروه حزبالله ارتش جلساتی داشته باشيم، اما از بنیصدر میترسيم. نمیدانم كجا برويم که او خبردار نشود...