تطهیرناشدنی

تناقض كلام شاه در مقابل ملت و دولت های استكباری

محمدرضا شاه با وجود اینكه شعار ساخت تمدن بزرگ را سر می‌داد و به اذعان اندیشمندان در ساخت یك تمدن بزرگ مردم جایگاه ویژه‌ای دارند، اما شاه بارها مردم ایران را مورد اهانت قرار می‌داد و اعتقادی به مردم و نقش آنها قائل نبود. با همه توهین‌هایی كه شاه در مقابل مردم داشت در مقابل مقامات و سفرای قدرت‌های بزرگ بسیار آرام و سربه زیرانه عمل می‌كرد.
يکشنبه ۰۷ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۷

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ به شهادت تاریخ، محمدرضا پهلوی در مقابل كشورهای غربی، بسیار مطیع بود و از خشم آنها ترس داشت، از سوی دیگر، به مردم و نقش آنها قائل نبود. به بیانی دیگر، او در برابر سردمداران غربی خاشع و دربرابر ملت خود متکبر و دیکتاتور بود. در ادامه نمونه هایی از این مسئله از نظر می گذرد.

 

اهانت‌های شاه به مردم ایران

محمدرضا شاه شعار تمدن بزرگ را سر می‌داد و به اذعان اندیشمندان، در ایجاد و تکوین یک تمدن بزرگ مردم جایگاه ویژه‌ای دارند، اما شاه بارها مردم ایران را مورد اهانت قرار می‌داد و اعتقادی به مردم و نقش آنها نداشت. او حقایق جامعه ایران را نمی‌دانست، مردم را تحقیر می‌كرد و ناچیز می‌شمرد و مردم را با عناوینی همچون عوام، نفهم، گوسفند و... خطاب می كرد.  شاه می‌گفت: «این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند: مثل گوسفندان می‌مانند.»

همه اینها در حالی بود كه تحقیر او نسبت به مردم پس از ماجرای 28 مرداد 1332 بسیار زیاد شده بود. ماجرا از این قرار بود كه در 28 گروهی از مرداد مردم  تا ظهر از مصدق حمایت می‌كردند و به نفع او شعار می‌دادند، و از بعد از ظهر برخی حامی محمدرضا شدند و شروع به تظاهرات شاه‌دوستانه و حمایت از محمدرضا كردند. شاه حوادث 28 مرداد را ، تغییر رفتار و دورویی مردم توصیف می‌كرد و گفته بود كه دیگر اعتقادی به مردم كه به زعم او عوام بودند، نداشت.

تناقض كلام شاه در مقابل ملت و دولت های استكباری

او می گفت: «مگر می‌شود كه یك شاه با یك رعیت عادی یكسان باشد.» محمدرضاشاه استدلال می كرد كه «حتی مورچه‌ها هم شاه دارند» او که همیشه از دمكرات‌های آمریكا ناراضی بود می‌گفت: « فشار آنها برای انجام اصلاحات ارضی، باعث شد تا من هزاران هكتار زمین مرغوب و صدها روستا و رقبات با ارزش را كه پدرم با سختی و مراودت  به دست آورده بود، از دست بدهم و تسلیم یک مشت رعیای نفهم كنم.»  [1]

اسدالله علم در خاطرات روز 22 شهریور 52 با اشاره به اهانت های شاه به مردم می نویسد: «به شاه عرض کردم: هویدا به من می گفت شاهنشاه خیال دارند در 14 مهر روز افتتاح مجلس، موضوع گرانی و نایابی را تشریح کنند... به هرحال مردم از این نایابی و گرانی عصبانی هستند و واقعا هم دولت غفلت کرده... شاهنشاه فرمودند: آخر مردم هم غرغرو هستند و هم پفیوز. گاهی فکر می کنم مردم ایران بهترین مردم روی زمین هستند و گاهی می بینم که خیلی پفیوز و ضعیف النفس هستند.»

 

ذلت شاه در مقابل بیگانگان

با همه توهین‌هایی كه شاه در مقابل مردم داشت در مقابل مقامات و سفرای قدرت‌های بزرگ بسیار آرام و سربه زیرانه عمل می‌كرد. در این رابطه سفیر انگلیس خاطره اولین دیدار خود با شاه را اینگونه توصیف می‌كند. «... نخستین دیدار با شاه برای من آمورنده‌ترین موضوع بود...او خیلی آرام بود و به نرمی سخن می‌گفت و وقتی تجزیه و تحلیل‌هایش را ارائه می داد رفتارش ساده و صمیمی و متواضعانه بود....»[2]

یا در مورد دیگری و در مقطعی كه سفارت بریتانیا و آمریكا مورد حمله انقلابیون قرار گرفته بود سفیر آمریكا در خاطرات خود آورده كه در دیدار با محمدرضا پهلوی «....شاه بسیار معذرت خواست و بلادرنگ تاكید كرد كه ما باید خسارت دریافت نمائیم....» [3]

در نمونه دیگر شاه در دیداری كه با كارتر به سال 1356 داشت با صراحت اعلام كرد: «هدف‌های اساسی ما و ملل دموكراسی غرب، یكسان و این تساوی آرمان‌ها، مایه‌ی افتخار ما و ملل مغرب‌زمین است.»[4]

تناقض كلام شاه در مقابل ملت و دولت های استكباری

برمبنای همین تأثیرگذاری بود كه كارتر در تبیین روابط كشورش با رژیم شاه در سال 1356، در نطقی ابراز كرد: «هیچ كشوری در جهان وجود ندارد كه در مورد مسائل منطقه‌ای مشترك، به اندازه‌ی شما به ما نزدیك باشد و ما تا به این حد با هم مشاوره داشته باشیم...»[5] در دوره سایر روسای جمهور آمریكا نیز وضع به همین منوال بود. برای مثال هنری كیسینجر تصریح می‌‌كرد كه دولت آمریكا برای برآورده ساختن نیازهای تسلیحاتی شاه آمادگی لازم را دارد و به منتقدان هشدار می‌داد كه « شاه مشتری خوش‌پرداخت و معتبری است».

در اواخر سال 1353 شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «السیاسیه» كویت ضمن اشاره به این مطلب كه ایران به صندوق‌بین‌المللی پول، بانك‌ بین‌المللی، انگلستان و دیگر كشورهای سرمایه‌داری رشد یافته، پس از افزایش درآمد نفت، وام و اعتبار داده است و مبالغ كلانی در این كشورها سرمایه‌گذاری نموده، با صراحت اظهار داشت كه: «... ایران به جهان غرب تعلق دارد...»[6]

حتی خروج شاه از كشور نیز با اجماع آمریكاییان به دست آمد. ونس، وزیر خارجه آمریكا در دوره‌‌‌ی كارتر، در این رابطه می‌‌‌نویسد: «در روز چهارم ژانویه، برابر با چهاردهم دی‌ماه 1357، جلسه‌ای با حضور كارتر تشكیل شد و نتیجه آن شد كه به شاه اعلام شود كه پرزیدنت كارتر تصمیم شاه را برای خروج از ایران و تشكیل یك شورای سلطنتی تأیید می‌كند.»[7]

 

پی‌نوشت‌ها:

1- علی شجاعی سائین، ما شمارا آدم كردیم، 1386 چاپ پنجم، ص50

2- ویلیام سولیوان، ماموریت در تهران، ترجمه دكتر ابراهیم مشفقی فر، مركز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ص71

3- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، مترجم سید محمد صادق حسینی عسكرانی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص151

4- ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران 57-1320، نشر قومس، ص 46.

5- شوكراس‌، ویلیام ، آخرین سفر شاه، ترجمه‌ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، ص 156.

6- تاریخ نوین ایران، نوشته ایوانف صفحه 263.

7- ونس، سایروس، نقش آمریكا در ایران، ص 38.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات