کودتای سوم اسفند 1299، در فضایی از رعب و وحشت به ثمر رسید و در درجه نخست نمادی بود از موفقیت اشرافیت مالی بریتانیا و حکومت هند انگلیس بر اشرافیت زمینداری که حفظ منافع بریتانیا را از طریق قرارداد 1919 میسر میدید. گرچه انگلیس مظهری است از پیوند میان زمینداری بزرگ و اشرافیت مالی و در این کشور پیوند مزبور امری است عادی، اما تنازعی آشکار بین محافل بزرگ سرمایهسالار این کشور بر سر مسئله ایران و مشخصا کودتای سوم اسفند 1299 و تحولات بعد از مشروطه به چشم میخورد.
مدرس نیز در این رستاخیز مخوف و چنین ورطه هولناکی گرفتار شد و در عناد محبوسین سیاسی قرار گرفت و ابتدا در محل قزاقخانه قدیم در همان اطاقی که فرمانفرما حبس بود برای مدت چند روزی زندانی گردید ولی بعداً او را به اتفاق شیخ حسین یزدی به وسیله گاری پست به قزوین تبعید و حبس کردند.
در دوران موسوم بهمشروطیت (1285- 1357ش)، بهطور مشخص شاهد وقوعِ 3 کودتا در ایران بودهایم: کودتای اول، در 2 تیر 1287، با بمباران و تعطیلی مجلس شورای ملی دوره اول، کودتای دوم، در 3 اسفند 1299، با رهبری سیاسی سیدضیاءالدین طباطبایی و فرماندهی نظامی رضاخان میرپنج، کودتای سوم هم بهدنبال شکست برنامه اول در 25 مرداد 1332، سه روزِ بعد، در 28 مرداد 1332، روی داده، موجبات سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق را فراهم آورد. در آن میان، کودتای سوم اسفند، آسیبها و بلکه ضرباتِ سهمگینی بر مردمسالاری و شیوه مشروطه و سیاستورزی در ایران وارد ساخت و مشروطهای که مقرر بود حافظ و پیگیرِ حقوق و منافع جامعه ایرانی بشود، در دوره حکمرانی رضاشاه، عملاً، بهسلاحی، علیهِ منافع مردم کشور، تبدیل گردید.