من یادم هست در منزلمان پدرم عکس امام خمینی را در مطبخخانه مان پنهان کرده بود تا کسی نفهمد ما عکس امام را در منزل داریم. نهایتا این جلسات حسینی در قالب یک انقلاب حسینی و اسلامی به ثمر نشست. کما اینکه صدام را نهضت حسینی از پای درآورد. هیچ ظالمی ظلمش در مقابل دستگاه امام حسین دوام نمیآورد. صدام چه جنایتهایی که در حرم سیدالشهدا انجام داد. هنوز آثار گلولهباران بارگاه حسینی در بخشهایی از حرم موجود است. عدهای از شیعیان را در حرم به رگبار بست. همین الان هم عدهای هستند که به انقلاب و امام ضربه میزنند. این افراد نتیجه کارشان را در نهایت میبینند. شاید جواب خیانتهای شان قدری به تأخیر بیافتد ولی نهایتا این جنایات از جانب خداوند متعال بی پاسخ نمیماند.
دليل آزادى من علاوه بر آن نذر دوازده هزار لعن بر پهلوى، خانمى بود كه در منزلش سكنى گزيده بودم. ايشان در حمايت از من در روستاى گندمان به همراه پسرهايش تيمى را راه انداخته بود كه بيايند و ساواك بروجن را خراب كنند. وقتى اين عده به نزديكىهاى ژاندارمرى بروجن مىرسند، ژاندارمها فوراً به ساواك بىسيم زده و خبر داده بودند كه يك عده نزديك به صد و پنجاه نفر چماق به دست به سمت ساواك مىآيند و اينها هم كه ديده بودند اوضاع ناجور است بلافاصله مقدمات خروج مرا از زندان فراهم كردند. وقتى من آزاد شدم و به ابتداى خيابان رسيدم، آن عده را ديدم كه با سلام و صلوات مىخواستند مرا به روستاى خود برگردانند.
«...ممکن است عناصر اخلالگر و ناراحت از موقعیت استفاده کرده و با تحریکات و نفوذ در دستجات ایجاد بلوا و آشوب نمایند... نفوذ کامل بین دستجات و محلهای مختلف عزاداری و کسب اطلاع سریع و بهموقع و در جریان گذاردن مراجع انتظامی.»
«... افسر بعثی دیگری که همه روزهای عاشورا را با لباس قرمز وارد اردوگاه میشد، میآمد و روبهروی بچهها میایستاد و با حالت نفرت انگیزی میگفت: حسین شما را هم من کشتم حالا چه میگوئید؟ و از این قبیل حرکات که راستی جز این هم از یزیدیان ددمنش بعثی انتظار نمیرفت.»
جمع کوچکی از فضلای معتمد نزد آیتالله العظمی خویی حضور داشتند. یک نفر از حاضرین نقل میکند که چندی است در ایران مسئله جدیدی رسم شده است. ایشان در جواب میگوید چه رسم شده؟ آن طلبه میگوید: «رسم انداختهاند که بعد از نمازها بگویند: «خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای». آیتالله خوئی میگوید: «خوب چه اشکالی دارد؟» یکی از حاضرین میگوید: نوعی بدعت بعد از نماز و در تعقیبات نماز ایجاد شده و در جواب ایشان میگوید: «دعاست و بدعت نیست.» یک نفر از حاضرین میگوید: بنابراین شما این را امری راجح میدانید. آیتالله خویی میفرمایند: «بلکه واجب میدانم.»
آیتالله میلانی گفتند: «خداوند حاجآقا روحالله را حفظ کند. چه کسی میتواند مثل او باشد. شما نباید شجاعت و شهامت او را از همه انتظار داشته باشید.» ایشان از امام تعریف کرده و فرمود: «لایکلف الله نفساً الا وسعها» این سرمایهها در همه افراد موجود نیست.»
«...شهيد آيت از اولين کسانى بود که به امام خمينى(ره) پيوست و از همان تاريخ به علت آشنايىهايى که با آيتالله منتظرى داشت، با تمام وجود خود را در خط مبارزهى امام خمينى(ره) قرارداد و در تابستان 1342 در ارتباط با چاپ و پخش اعلاميههايى در اين رابطه، در خيابان پامنار از طرف ساواک دستگير گرديد».
آیتالله اراکی نقل میکند که وقتی رضاشاه برای بردن آیتالله بافقی به قم آمد «توی پلههای مدرسه فیضیه که از درب صحن کهنه باز میشود [در آن زمان این در باز بوده است] ایستاد و یک نعرهای زد که تا آخر مدرسه نعرهاش رفت. میگفت: ذریاتتان را برمیاندازم. خیلی نعره کشید و رفت.
امام خمینی میفرمایند: «جرم شيخ فضلالله بيچاره چه بود؟ جرمش اين بود كه [میگفت] قانون بايد اسلامى باشد. جرم شيخ اين بود كه احكام قصاص [را] غيرانسانى نمىدانست، انسانى مىدانست.»
آیتالله مشکینی بعد از بازگشت به ایران چندین بار از سوی رژیم تهدید و تبعید شد. ایشان در طول دوران مبارزه، سابقه چندین مرتبه تبعید به مناطقی چون ماهان، گلپایگان، کاشمر و ... را در کارنامه دارد. با وجود این تهدیدها و تبعیدها، آیتالله مشکینی تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 ذرهای عقبنشینی نکرد و همواره در صف اول مبارزه حضور داشت.
طبق اطلاع عدهای از طرفداران آیتالله خمینی از تهران و حضرت عبدالعظیم و کاشان و سایر شهرستانها جهت برگزاری عید غدیر خم به قم عزیمت نمودهاند تا در مراسم عید ضمن حفظ شعائر مذهبی تظاهراتی بر پا نمایند. احتمالا مرکز تجمع آنان در مسجد بروجردی و مسجد امام خواهد بود. علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید اقدامات احتیاطی در این مورد اعمال و نتیجه را اعلام نمایند.
چند روز قبل از فرارسیدن عید غدیر، شهربانی خراسان در گزارشی به ساواک آن استان از توزیع اعلامیههایی خبر داد که مردم نیشابور را به اجتماع در روز عید غدیر دعوت میکرد.
رفتیم پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله، گفتم: این تانک هایتان را نمیفرستید بروند جلو؟ گفت: اینها مال ما نیست، با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.
اکرامی از اعضای سابق منافقین میگوید: «هرج و مرج عجیبی بوجود آمده بود؛ فرماندهان خشکشان زده و هیچ کنترلی روی نیروها نداشتند. آنها هم درحقیقت درگیر این مسئله بودند که چقدرسادهلوحانه به دام نقشههای رجوی افتادهاند.»
در کتاب «سفیر شیعه در غرب» روایتی مستند و مستدل درباره تاریخچه مرکز اسلامی هامبورگ و شرحی دقیق از مجاهدتهای حجتالاسلام محققی لاهیجی را میخوانیم که یکی از آن روایتها مربوط به برگزاری عید قربان است.
بزرگترین تجمع در تاریخ شهر رفسنجان در مراسم نماز عید قربان متجلی شد. در این مراسم كه به امامت حجتالاسلام هاشمیان در خیابان اقتصاد برگزار شد مردم روستاهای اطراف نیز حضور داشتند. ایشان در خطبههای نماز سخنان انقلابی و مهیجی ایراد كردند. پس از نماز، مؤمنان معترض به یك راهپیمایی سی هزار نفری دست زدند. اتفاق مهم دیگری كه به تداوم راهپیمایی دامن زد، رحلت آیتالله شیخمحمدحسین غروی بود. ایشان به دلیل جایگاه معنوی و شخصیت علمی از احترام والایی برخوردار بود. از شاگردان آخوند خراسانی و سایر علمای بزرگ نجف بود و بنیانگذار مدرسه علمیه رفسنجان و استاد اكثر روحانیان شهر بود، بنابراین احتمال اینكه رحلت ایشان، آرام و بیسر و صدا برگزار شود، منتفی بود. رحلت ایشان در غروب عید قربان، فعالان را به تكاپو واداشت.
حجتالاسلام جمی: «اعلاميهها به خط امام بود، آنها را برداشتم و تا آنجا که مىتوانستم توزيع کردم. بيشتر در منى و هنگام رمى جمرات اين اعلاميهها پخش شد که بين حجاج، اثر گذاشت. اکثر حجاج آن سال، اعلاميه حضرت امام را با خودشان به ايران آوردند.»
گزارش ساواک: «درباره: سید مصطفی مصطفوی خمینی فرزند آیتالله خمینی؛
طبق اطلاع، نامبرده بالا که فعلا مقیم عراق است در سال جاری جهت انجام مناسک حج به عربستان سعودی عزیمت خواهد نمود. با توجه به اینکه امکان دارد در کشور مزبور مبادرت به فعالیتهایی علیه مصالح کشور شاهنشاهی بنماید...»