پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ حسین مولایی؛ پس از اعلام استقلال رژیم صهیونیستی در 14 می 1948 كشورهای عربی به سرزمینهای اشغال شده توسط رژیم صهیونیستی حمله كردند. بر خلاف تصور كشورهای عربی شكست سنگینی از صهیونیستها خوردند و بخش بیشتری از سرزمین فلسطین به دست آنان افتاد. شكست ارتشهای عربی در برابر صهیونیستها و همچنین جنایات آنان در حق مردم فلسطین٬ خشم و انزجار ملتهای مسلمان منطقه را برانگیخت. در ایران تحت تاثیر انزجار مردم از جنایات صهیونیستها، دولت علیرغم اینكه تحت فشار حامیان صهیونیست ها بود و میدانست كه شرط كه دریافت كمكهای مالی پیشبینی شده در اصل ۴ ترومن از ایالات متحده شناسایی اسرائیل است، به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رای منفی داد.
*****موضع اولیه رژیم شاه در قبال صهیونیست ها
كابینه احمد قوام در این دوره كه افكار عمومی ضد صهیونیستی در بین علما و روحانیون و حتی در بین جمعی از اعضای مستقل درون حاكمیت برتری دارد و با برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی مخالفت می شود، با صدور بیانیهای تاسیس دولت یهود را محكوم و آمادگی خود را برای همكاری جهت آزادی فلسطین با سایر دولتهای اسلامی اعلام كرد.
هر چند دولت بیانیهای را صادر كرد اما با قدرتگیری شاه جریانی با محوریت شاه شكل گرفت كه موافق رابطه تمام عیار با رژیم صهیونیستی بود. شاه با هداف مبارزه با تفكر اسلامی جامعه ایران و همچنین آگاهی از تاثیر لابی قدرتمند یهود٬ در تلاش بود تا روند ورود رژیم صهیونیستی به ایران را شتاب بخشد. همین مساله نیز تقابلی را بین حكومت و مردم ایجاد كرد؛ تقابی كه در تمام دوره حكومت پهلوی ادامه داشت و غلبه هر یك بر دیگری باعث تغییر موازنه قوا در منطقه به نفع یا علیه رژیم می شد. چنانچه رای مخالف ایران به ورود اسرائیل به سازمان ملل به فایق آمدن گروه مخالفان و یا شناسایی دو فاكتوی اسرائیل، پیروزی موافقان روابط اسرائیل را نشان می دهد. مجددا قطع روابط با اسرائیل در دوره دكتر مصدق، پیروزی مخالفان و برقرای حكومت كودتا و برقراری مجدد روابط، پیروزی موافقان اسراییل تلقی می شود. بنابر اسناد منتشره از سازمان سیا؛ «... انگیزه اصلی روابط اسرائیل با ایران در سالهای اولیه تأسیس و بعدها، توسعه یك تفكر حامی اسرائیل و ضد عرب در میان برخی از صاحبمنصبان ایرانی بوده است...»
*****شناسایی رژیم صهیونیستی در دوره پهلوی دوم
قبل از ورود به مبحث شناسایی رژیم صهیونیستی، با توجه به دو دیدگاهی كه در دوره پهلوی تشریح شد، بایستی اشاره شود كه موضعگیری رسمی ایران در مخالفت با عضویت اسرائیل در سازمان ملل زمانی رخ داد كه مخالفین رابطه با رژیم صهیونیستی بر فضای كشور غلبه داشت و افكار عمومی به شدت ضد صهیونیسم بود. لذا دولت نیز مجبور به مخالفت با رژیم صهیونیستی بود. در همین ایام است كه دولت ایران هنگام صدور قطعنامه ۳۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل در ۹ دسامبر ۱۹۴۹ (۱۸ آذر ۱۳۲۸)، رای خود را به سود كشورهای عربی مبنی بر عدم استقرار رژیم بینالمللی در بیتالمقدس، اعلام داشت.
اما برخلاف موضع اولیه ایران؛ مجموعه حوادثی رخ داد كه، فضای جامعه و به طبع آن سیاست خارجی ایران در قبال رژیم صهیونیستی تغییر پیدا كرد. در این مقطع تاریخی ماجرای ترور شاه(۱۵بهمن ۱۳۲۷ /۴ فوریه۱۹۴۹) رخ داد، حكومت نظامی در كشور برقرار شد، رهبران مذهبی ضد صهیونیستی مانند آیت الله كاشانی دستگیر و مدتی تبعید شدند و با تبلیغاتی كه صورت گرفت فضای ضدیت با استقرار اسرائیل كاهش یافت.
با سوءاستفاده از این فضا و با موفقیتی كه شاه در تشكیل مجلس موسسان و مجلس سنا(1328) به كمك طرفدارانش به دست آورد، جایگاهش مستحكم شد و در فضای بینالمللی نیز تیرگی روابط ایران و اعراب (خصوصا ایران و عراق) و ماجرای اخراج متقابل اتباع ایران و عراق به خصوص موضوع اخراج یهودی تبارهای عراق از ایران ابزار تبلیغاتی موثری برای صهیونیست ها علیه ایران فراهم ساخت.
در آن زمان رابطه ایران و مصر نیز با جدایی فوزیه از شاه وضعیت مناسبی نداشت. علاوه بر همه اینها محافل صهیونیستی نیز به دلیل رای اولیه ایران علیه صهیونیستها٬ تبلیغات وسیعی را علیه كشورمان ترتیب دادند و هر روز اخبار تازه ای از آوارگی اتباع ایران در فلسطین به دلیل عدم رابطه با اسرائیل تبلیغ می شد.
*قدرتنمایی صهیونیستها
نخستین قدرت نمایی اسرائیل و لابی های این رژیم در سفر شاه به آمریكا ( 24 آبان 1328) آشكار شد. شاه كه با هدف جلب كمكهای مالی و اقتصادی عازم آمریكا شده بود به دلیل كارشكنی لابی صهیونیسم٬ بدون دریافت هیچ گونه وام و تنها با بستن چند توافق كلی در رسیدن به اهداف خود ناكام ماند. در جریان این سفر بود كه شاه و مقامات ایرانی همراه وی، از نفوذ فوقالعاده جمعیت ۵ میلیونی یهودیان آمریكا و به ویژه سرمایهدارانشان بر اقتصاد و سیاست این كشور مطلع شدند.
شاه در طول اقامت ۴۸ روزه خود در آمریكا، ملاقاتهایی نیز با سرمایهداران بزرگ و محافل یهودی آمریكایی داشت و در این ملاقاتها مساله شناسایی اسرائیل نیز مورد بحث و مذاكره قرار گرفت و به رسمیت شناختن اسرائیل به شاه تحمیل شد. لذا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۸ (۶ مارس ۱۹۵۰)، دولت ایران به صورت دوفاكتو و در حالی كه بیش از 50 كشور این رژیم را به رسمیت شناخته بود٬ دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و این موضوع به طور رسمی از جانب نماینده ایران در سازمان ملل اعلام شد و اطلاعیه رسمی دولت در این باره نیز ۱۰ روز بعد صادر شد. ویلیام شوكراس در كتاب «آخرین سفر شاه»در این باره می نویسد: «... از اسناد بایگانی اسرائیل معلوم می شود كه اسرائیل شناسایی دو فاكتوی خود را در دی ماه 1328 (ژانویه 1950) با پرداخت رشوه قابل توجهی به محمد ساعد مراغه ای، نخست وزیر وقت ایران، به دست آورد و مذاكرات را یك آمریكایی كه هنوز (آدام) شناخته می شود و با موساد همكاری داشته است، از جانب دولت اسراییل رهبری می كرد. او ضمناً یك تاجر ایرانی را می شناخت كه با نخست وزیر دوست و شریك تجاری بود. ازطریق این شخص، نخست وزیر 400 هزار دلار مطالبه كرد تا هیئت وزیران و شاه را متقاعد كند كه شناسایی دو فاكتوی اسراییل خدمت به منافع ایران است.» [2]
ساعد در نطق روز ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۹ مجلس سنا٬ عقد قراردادهای متاركه، مذاكرات نظامی، حضور در كنفرانسها، امضا سازشها و تسلیم به تصمیمات سازمان ملل راجع به تقسیم فلسطین و الحاق قسمت عربنشین آن به اردن هاشمی و اتخاذ تصمیم مذاكره با كشور اسرائیل بر اساس تصمیمات سازمان ملل را نشانه های آشكاری از شناسایی اسرائیل از جانب اعراب دانست.
با به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی٬ زمینه برای تقویت تفكر حامی رابطه با اسرائیل آغاز شد. برای نمونه در مهر 1331انتشار مطبوعات نوشتاری وابسته به صهیونیست ها از جمله مجله بنی داود، بنی آدم، عالم یهود، نیسان و قرن آزادی كه به شكل هفتگی و به زبان فارسی در ایران منتشر می شد٬ آغاز شد. در كنار این٬ دولت اسرائیل با هدف تحكیم روابط ایران و اسرائیل، در سال ۱۹۵۸ میلادی، بخش فارسی رادیو اسرائیل را افتتاح كرد.
در سالهای بعد به خصوص در دهه چهل و پنجاه شمسی٬ حضور گسترده مختصصان و سرمایهگذاران اسرائیلی از یك سو و وجود محافل فراماسونری و بهائیت به عنوان ستون پنجم صهیونیستها از سوی دیگر، گستره نفوذ مقامات صهیونیستی را در میان نخبگان سیاسی افزایش داد. نفوذ عناصر وابسته به محافل صهیونیستی در میان نخبگان سیاسی ایران در حالی سرعت گرفته بود كه ژرژ لامبلن فراماسونها را چنین توصیف میكند: «...آنها سربازان یقه سفید و گردانندگان پشت صحنة صهیونیسماند و عرصههای سیاسی، مالی و فرهنگی را یكایك برای صهیونیسم فتح میكنند... بهائیان نیز در رژیم سیاسی ایران چنین موقعیتی داشتند و اهرم فشاری در دست صهیونیستها به شمار میآمدند...»[3] او در كتاب اسرار سازمان مخفی یهود میگوید: «فراماسونری قدرت مخفی ماست. فراماسونری فقط به منظور مخفی نگاه داشتن نقشههای ماست و طرز اجرای این قدرت مخفی و محل اجرای آن برای همیشه بر ملتها پوشیده است.»
در اسناد ساواك نیز گزارشی درباره نفوذ بهائیان و فراماسونر ها وجود دارد: «...اسرائیل مذهب بهاییها را به عنوان یك مذهب رسمی در سال 1972 به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور میكوشد از اقلیت فوقالذكر در سایر كشورهای جهان، به ویژه ایران، بهرهبرداری سیاسی اطلاعاتی و اقتصادی بنماید...»
اقدام دیگر حكومت پهلوی برای بهبود روابط با اسرائیل٬ صدور مجوز تاسیس دفتر آژانس یهود در تهران بود. آژانس یهود یك نهاد صهیونیستی است كه وظیفه آن سرعت بخشیدن به مهاجرت یهودیان به اسرائیل است. میر عزری (سفیر اسرائیل در ایران) در مورد این خدمت شاه میگوید:« از آنجا كه شاه مردم دوست ایران به یهوریان مهری فراوان داشت دستگاه لشكری و كشوری از هیچ گونه یاری به پناهدنگان برای رسیدن به سر زمین اسرائیل خودداری نمیكرد. دستگاههای اداری، گذرنامه، پلیس و گمرك نیز در دادن گواهی، روادید و پروانهها دست و دل باز بودند».
البته شاه در محاسبات و ملاحظات خود به این نكته هم آگاه بود كه حفظ و گسترش رابطه با اشغالگران صهیونیست، یكى از كلیدهای اصلى تقویت رابطه با آمریكا است. او كه به نفوذ بسیار مؤثر محافل یهودی در آمریكا، بهویژه سیاست خارجى این كشور پى برده بود، احساس میكرد كه به واسطه برقراری روابط نزدیك با اسرائیل، حسن نیت جامعه یهودیان آمریكا را جلب و بیش از پیش به كاخ سفید نزدیك خواهد شد. در مقابل فعالیت های شاه و صهیونیست ها٬ جریان مخالف رابطه با رژیم صهیونیستی نیز فعال بود. آیت الله كاشانی به عنوان یكی از مخالفان رژیم صهیونیستی به صراحت از مخالفت با به رسمیت شناخته شدن این رژیم و لزوم مبارزه با آن میگوید: «ما ایرانیان كار به دولت نداریم. حتما اگر دولت اقدام به شناسایی اسرائیل كند، ایرانیان مسلمان بنا به تكلیفی كه دارند قیام خواهند كرد و بدین منظور تشكیلاتی را برای مبارزه با یهودیان اسرائیلی به وجود آوردهایم«[4].
در این مقطع تاریخی حضرت امام خمینی(ره) افشاگری جانانه ای بر علیه رژیم صهیونیستی داشتند و اهداف واقعی صهیونیست ها را مبارزه با اسلام می دانستند. پس از آغاز مبارزات امام(ره) علیه رژیم شاه٬ ایشان همچنان به مساله رژیم صهیونیستی اشاره میكردند. در سخنرانی چهارم آبان 1343 امام به رژیم صهیونیستی حمله كردند و گفتند: «...اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه كند، نمی گذارد كالاهای آنها، آن هم بدون گمرك در ایران افروخته شود... امروز تمام گرفتاری ما از آمریكاست. تمام گرفتاری ما از اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریكاست.»[5]
مخالفت امام(ره) با رژیم صهیونیستی به حدی است كه این رژیم را «ماده فساد در قلب كشورهای اسلامی» خطاب می كند.[6] تحت تاثیر این فشارها٬ شاه تلاش داشت مناسبات سیاسی رسمی خود با رژیم صهیونیستی را مخفی نگهدارد. او در جواب نامه بن گورین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی درباره مناسبات سیاسی رسمی گفت: « نظرات شما را درك می كنم، ولی مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین كاری نیستم.»
*****بازپس گیری شناسایی رژیم صهیونیستی
با وجود اینكه رژیم صهیونیستی در دوران قدرت گیری محمدرضا پهلوی به رسمیت شناخته شد ولی فضای عمومی جامعه نفرت و انزجار از این رژیم را در دلهای خود داشتند. همین مساله نیز باعث شد پس از روی كار آمدن مصدق، دولت در پاسخ به اعتراضهای مردمی، به رسمیت شناخته شدن این رژیم را پس گرفت. در اوایل خرداد1330، حسین مكی، در نطقی در مجلس شورای ملی، به شناسایی اسرائیل در زمان محمد ساعد بهشدت حمله كرد و انجام این عمل را فقط با دریافت رشوه از سوی نخستوزیر وقت (ساعد) امكانپذیر دانست.
آیت الله كاشانی به عنوان نماینده مجلس و رئیس مجلس هفدهم شورای ملی در دیدار با هیات نمایندگی مجلس اوقاف اسلامی دمشق٬ بازپس گیری شناسایی اسرائیل را چنین عنوان می كند: «ما شناسایی خود را از دولت یهود پس گرفته ایم، چون حكومت سابق ایران كه یك دولت انگلیسی بود اسرائیل را به رسمیت شناخته بود و اكنون همه كشورهای اسلامی و عربی باید برای در هم شكستن اسرائیل و بازگشت شهرهایی كه اسرائیل را غصب كرده بصاحبان واقعی آن هم آهنگ شوند.»
سرانجام در صبح روز شانزدهم تیر 1330در جلسه مجلس شورای ملی، «باقر كاظمی» وزیر امور خارجه اعلام كرد: « به جهت اینكه دولت ایران دیروز تصمیم خودش را اجرا كرد و ژنرال كنسولگری كه در بیتالمقدس بود را منحل كرده و رسیدگی به كار آنها را به سفارت [ایران در امان] محول كرد. از این طرف هم دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی اسرائیل اقدام دیگری كند و نمایندهای هم از اسرائیل در ایران قبول نكرده و نخواهد كرد.»
این مسئله در مطبوعات و مردم جهان عرب بازتاب گسترده ای داشت و روزنامه های «الفیحا» و «الهدی» دمشق، روزنامه «الحوادث» و «الیقظه» بغداد، روزنامه «الشرق» بیروت به بازتاب این مسئله پرداختند. روزنامه «سوری البرید» چاپ حلب نیز ضمن تمجید از اقدام ایران نوشت :« ای ایران! ما در خیر و شر همراه تو هستیم. بدان كه با موضع شرافتمندانه ای كه در برابر اسرائیل گرفته ای، جوانان آزادمنش عرب هر گاه كه حادثه ای پیش آید، داوطلبانه به خدمت تو خواهند شتافت و از سرزمین شریفی كه ملت بزرگواری در آن بر ضد استعمار قیام كرده اند، دفاع خواهند نمود.»
در روزنامه «مصری المقطم» نیز در روز 26تیر 1330مقاله «زنده باد كشور مجاهد، ایران» به قلم حمدی الحسینی بیك چاپ شد. در روز 22تیر، وزیر امور خارجه اردن در تلگرافی به وزارت امور خارجه ایران اعلام كرد:«خواهشمندم به نام دولت من، تشكرات ما را از اعلامیه آن جناب و اقدامی كه در خصوص نمایندگی ایران در اسرائیل به عمل آمد، بپذیرید.»[7]
*****كودتای 28 مرداد و برقراری مجدد رابطه با رژیم صهیونیستی
این وضعیت زیاد به درازا نكشید و پس از كودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت ملی مصدق، بار دیگر روابط دو كشور برقرار شد و گسترش یافت؛ به ویژه پیوندهای گسترده میان ایران و آمریكا، شاه را به سمت بهبود روابط با اسرائیل كشاند. پس از سرنگونی دولت ملی دكتر مصدق در دوران محمدرضاشاه مناسبات میان ایران و اسرائیل از سر گرفته شد و مئیر عزری، بهعنوان نخستین سفیر سیاسی اسرائیل به ایران آمد.
در نخستین روز مرداد ۱۳۳۹، شاه در مصاحبه مطبوعاتى در پاسخ به پرسش سردبیر روزنامه كیهان درباره شناسایى دوباره اسرائیل گفت: «این شناسایی سابقأ صورت گرفته و امر تازهای نیست. منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفهجویى، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولى این موضوع شناسایى چیز تازهای نیست.» [8]
علاوه براین روزنامه تایمز چاپ لندن در شماره سوم ژوئن خود در مقاله ای با عنوان «اهمیت روز افزون یك دوستی پنهان» روابط مخفیانه شاه با اسرائیل را مورد بررسی و تمجید قرار داد. البته، به رغم روابط گسترده میان دو كشور، هیچگونه رابطه سیاسی رسمی میان آنها وجود نداشت و شاه و دولت، به دلیل نكوهش مخالفان سیاسی خود، به شدت تمایل داشتند كه روابط دو كشور محرمانه باقی بماند.[9]
با رابطهای كه بین تهران و تلآویو ایجاد شد٬ سران رژیم صهیونیستی بارها به طور مخفیانه به ایران سفر كردند و به دیدار محمدرضا پهلوی رفتند. نخستین سفر، سفر بنگوریون در چهاردهم آذر1340 به تهران بود. هواپیمای حامل بن گوریون عازم برمه بود ولی به بهانه نقص فنی در تهران فرود اجباری كرد. در پاویون دولتی فرودگاه، دكتر امینی (نخست وزیر) و سرلشكر پاكروان از او استقبال كردند و مذاكرات در همانجا انجام گرفت. بنگوریون نخستین رئیس دولت اسرائیل بود كه به ایران سفر كرد اما آخرین آنها نبود. بعدها «لوی اشكول»، «گلدامایر»، «اسحاق رابین» و «مناخیم بگین» نیز در دوره سفارت یوری لوبرانی به ایران سفر كردند.[10]
هر چند این مأموریت مخفیانه چندان از چشم اعراب مخالف اسراییل پنهان نبود، ولی اسرائیل به دنبال علنی تر كردن این تماس ها بود. وقتی در سال 1341 منوچهر پیشوا به عنوان نماینده شاه
عازم تل آویو بود، اسرائیلی ها خواستار آن شدند كه وی با نامه سربرگ دار
وزارت امور خارجه ایران رسماً به اداره تشریفات اسراییل معرفی شود و از عدم
مكاتبه مستقیم وزارت امور خارجه ایران گله مند بودند.
ابراهیم تیموری تا آبان 1342 نماینده ایران
در تل آویو بود و به دنبال آن دكتر صادق صدریه سمت وی را عهده دار شد و در
ملاقات با آباابان در پاسخ به سؤال وی درباره سمت خود، اظهار داشت كه وی و
همكارانش كارمند سفارت ایران در برن هستند و با توافق دولت سوئیس، در تل
آویو اقامت دارند. ولی آباابان تأكید كرد كه وی را به عنوان رئیس نمایندگی
ایران می شناسد.
دولت اسرائیل نهایت تعمد و اصرار را داشت تا حضور خود را در تهران علنی و رسمی تر كند. روزنامه هاآرتص درباره نوع روابط ایران و اسراییل می نویسد: «یك بازدید چند روزه از ایران كافی است تا انسان به موقعیت عجیب اسرائیل در آن كشور پی ببرد... روابط ایران و اسراییل كه خوب و مستحكم است به روابط دو همسایه ای شباهت دارد كه فقط از روی بالكن با یكدیگر حرف می زنند.»
آمریكا و اسرائیل همواره در طی دوران روابط خود با محمدرضاشاه پهلوی، با القاب دور از واقعیت به سیاست ستایش و تمجید از وی و اقداماتش میپرداختند. برای نمونه نطق معروف كارتر در شب كریسمس، كه در آن شاه را «رهبری بزرگ» نامید، نمونه ای از این سیاست است. وی در این نطق عنوان نمود: «ایران به دلیل رهبری بزرگ شاه، مبدل به جزیرهی ثبات در یكی از آشوبزدهترین نقاط جهان شده است.»[11]
اسرائیل نیز با القاب خاص به شاه، او را «كوروش دوم» مینامید. شاه در سال 1337 ش (9958 م) و به دنبال وقوع انقلاب عراق در پاسخ به نامه بن گورین كه وی، در آن سیاست كورش در قبال یهودیان را یادآور شده بود، چنین پاسخ داد: «یادآوری سیاست كورش در قبال مردم شما، برای من بسیار باارزش است و من اكثر سعی خود را برای ادامه راهی كه به وسیله این سنت قدیمی به وجود آمده، خواهم نمود.»[12]
شاه در یك مورد دیگر در پاسخ به نامه بن گوریون در سال 1958 نوشت:«خاطره سیاست كوروش در خصوص یهودیان برای من ارزشمند است و من كوشش خواهم نمود تا راهی را كه به وسیله نیاكان ما بنیاد نهاده شده ادامه دهم.»
***** نقش سیاست خارجی رژیم صهیونیستی در گسترش روابط دو طرف
واقعیت این بود كه سیاست "دشمن دشمن من دوست من است" در سرلوحه سیاست های اسرائیل در منطقه بود و دولت یهود برای سالهای متمادی سیاست مذكور را به منزله راهنمای روابط خود از جمله با مسیحیان مارونی لبنان، كردهای عراق، مسیحیان سیاه پوست جنوب لبنان، ایران و تركیه مسلمان غیر عرب و دروزی های درون و برون اسرائیل به كار برده است.[13]
با سیاست فوق بود كه خط مشی مشترك «دكترین اتحاد پیرامونی» بن گوریون، اولین رئیس جمهوری اسرائیل، و سیاست «ناسیونالیسم مثبت» محمدرضا پهلوی شكل گرفته بود و موجب ایجاد و تحكیم مناسبات شاه و رژیم اسرائیل شده بود.
در این سیاست توجه و سوء استفاده از منازعه تاریخی قومی و نژادی بین ایران و اعراب و تركیه و اعراب در دستور كار رژیم اسرائیل قرار داشت. برای نمونه "دیوید كاما" به عنوان یكی از تئوریسن های رژیم صهیونیستی در كتاب«چرا؟ و تا كی؟» می نویسد: "ایران و تركیه آنچنان تعارض قومی و فرهنگی شدیدی با اعراب دارند كه نمی توان به آن پایان داد. حتی تعارض جغرافیایی نیز هست كه ممكن است تعیین كننده باشد. چه ایران و تركیه هركدام مرزهای مستقیمی با كشور های عربی مركزی در خاورمیانه دارند. و این حقیقت تاثیر بزرگی روی روابط این كشور با كشور های عربی همجوار دارد، روابطی كه میان خصومت سرد و خصومت فعال تا مرز شروع جنگ در نوسان است."
علاوه براین در دوران سلطنت محمدرضا شاه، عوامل و علایق مشتركی نظیر جهتگیری و وابستگی دو كشور ایران و اسرائیل به بلوك غرب بویژه ایالات متحده امریكا، ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی و بلوك شرق، مخالفت با رادیكالیسم عرب باعث نزدیكی تهران و تلآویو شد. شاید از بعد كلان بینالمللی مهمترین علت همسویی ایران و اسرائیل آن بود كه از سوی بلوك غرب، این دو در كنار پاكستان به عنوان متحدین نظامی منطقهای در نظر گرفته شده بودند.
پی نوشت:
1-صحیفه امام جلد 16 ص 490
2-علی فلاح نژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم، زمستان 1381ص 120
3- محمد تقی تقی پور، ایران و اسرائیل(در دوران سلطنت پهلوی ) موسسه مطالات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول، ص 316
4-مجموعهای از مكتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله كاشانی، محمد دهنوی، تهران، چاپخش، صص 30-45
5- امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، مركز مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص54-57
6-امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، مركز مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص103-106
http://pahlaviha.pchi.ir/show.php?page=contents&id=51747-
8- عبدالرضا، هوشنگ مهدوی، سیاست خارجى ایران در دوران پهلوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳، ص ۱۵۳.
9-دكتر غازی اسماعیل ربابعه، استراتژی اسرائیل (1967-1948) مترجم محمدرضا فاطمی (تهران، نشر سفیر، 1368)، ص 125.
10- (http://zionism.pchi.ir/show.php?page=contents&id=6043
11-شوكراس، ویلیام (1369)، آخرین سفر شاه، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، ص 155-156.
12-عبدالرحمان احمدی، ساواك و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، موسسه مطالعتن و پژوهش های سیاسی، صفحه 2103
13-علی فلاح نژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم، زمستان 1381ص 111
كند: «...یك دولت پوشالی دو میلیونی یعنی اسرائیل در مقابل یك میلیارد مسلمان ایستاد و حمله كرد و آنقدر جنایت كرد كه در تاریخ كم نظیر است آن وقت می بینیم كه دولتهای اسلامی در تلاشند كه آن را به رسمیت بشناسند...» [1]