پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در 8 آذر 1290 مجلس به اتفاق آرا، اولتيماتوم روسيه را رد كرد. در مشهد مهاجران قفقازى، انقلابيون محلى و روحانيان و تودههاى مردم آماده مقاومت مسلحانه در برابر روسيه شدند. علماى نجف پس از دريافت تلگرافى درباره رويدادهاى ناگوار ايران، تصميم گرفتند با پيروان خود به كاظمين و از آنجا به سوى ايران حركت كنند تا مردم را عليه اشغالگران رهبرى كنند. در این زمینه در کتاب «انقلاب اسلامی در مشهد» جلد یکم که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است:
آخوند ملا محمدكاظم خراسانى با ارسال نامههايى به شهرهاى مهم ايران، از جمله مشهد دستور داد، مردم
عليه كفار به پا خيزند و اجناس روس را تحريم كنند و آموزشهاى رزمى لازم را ببينند. در يكى از روزها، همه به مسجد
گوهرشاد رفتند، مسجد پر از جمعيت شد، حاج شيخ مهدى سلطانالمتكلمين دو ساعت به غروب مانده به منبر رفت و مواد
اولتيماتوم را براى مردم خواند. علماى مشهد به تبع آخوند خراسانى، اعلاميهاى در تحريم استفاده از كالاهاى روسى صادر كردند. در اين
اعلاميه آمده است:
«چون اجحافات و تجاوزات دولت روس كه چون شعله
آتش به خرمن اسلام افتاده، از حد گذشته است و به واسطه سوق قشون خود به نقاط
شمالى و شرقى و غربى ايران، امنيت اين مملكت را منهدم و افكار عمومی را به نمايشات
خارج از قانون خود اشغال نموده و روح ديانت مسلمين را به فشارهاى فوقالعاده خودش معذب داشته ... علماى عظام و
حجج اسلاميه نجف اشرف كه از اركان عاليه
روحانيت ما به شمار مىآيند، در جلو حركات دول همجوار متعدى، به خصوص دولت روس، اظهار نفرت فرموده و
به ترك امتعه اين دولت استظهار متواتره صادر
فرموده اند...». درست زمانى كه علماى عتبات خواستند به كاظمين حركت
كنند، آخوند خراسانى به مرگى نابههنگام از دنيا رفت و با پذيرش اولتيماتوم از سوى دولت
ايران، اين جريان فروكش كرد. پس از تعطيلشدن مجلس دوم، روسها به نفوذ خود در مشهد افزودند.
به توپ بستهشدن حرم مطهر
رضوى به دست قواى روس
در فترت بين مجلس دوم و سوم فجايع روسها در مشهد به شكل ديگرى خودنمايى كرد. ژنرال ردكو، فرمانده
نظامى روس، در مشهد مجلسى در محل اقامت خود تشكيل داد و شروع به تحريكات كرد. او
توانست سيد محمد يزدى طالبالحق و يوسفخان هراتى را با خود هماهنگ كند و محمدعلى قروشآبادى هم كه از اوباش باجگير بود به آنان پيوست و به اين ترتيب مقدمات شورشى فراهم
شد كه مىتوانست
خراسان را تجزيه كند و به منويات ديرين روسيه، جامه عمل بپوشاند.
روز 2 محرم 1330 ق، تعداد 1300 قزاق روس و چهار عراده توپ
بزرگ از دروازه بالا خيابان به مشهد وارد شدند و از
كوچه تلگرافخانه
قديم به طرف ارگ دولتى حركت كردند. علىنقى ميرزا ركنالدوله كه از سال 1329 ق بار ديگر والى خراسان شده بود، از
طرفداران محمدعلى ميرزا به شمار مىرفت، ضمن حمايت از طالبالحق و يوسفخان هراتى، دستور داد قزاقخانه، سربازخانه
باغ خونى، گل خطمى و ساير عمارات عالى را كه در اطراف ارگ بود براى روسها تخليه كنند.
نمايندگان مردم، روز پنجشنبه اول ربيعالثانى 1330 ق كه مطابق با عيد نوروز بود، از يوسفخان خواستند تا مردم به منظور ديد و بازديد آزاد باشند و او
با اين پيشنهاد موافقت كرد. ولى در روز يكشنبه چهارم عيد، نايب حبيب را كه رئيس كميسر نوغان بود،
مقابل سراى ملك كشتند و همان روز كميسارياى پايين خيابان و كميسارياى سرشور و
عيدگاه را خراب كردند و جمعى كشته شدند و شورشگران به ادارات ريختند.
روز بعد، عبدالحميدخان مترجم كنسول روس، به منزل ميرزا
ابراهيم رفت و ابلاغ كرد كه اگر تا دو ساعت ديگر شورشيان دست از شورش برندارند و
خلع سلاح نشوند، به ضرب گلوله توپ با آنان برخورد خواهد شد. حاج
ملاهاشم خراسانى از فعالان مشهد در آن ايام، در كتاب منتخبالتواريخ مىنويسد: «براى جستن راه به منزل ميرزا ابراهيم رضوى مجتهد كه
عمده اجتماعات در منزل او صورت مىگرفت، رفتم تا با وساطت وى، طالبالحق از حرم خارج شود و امكان به توپ بستن حرم را از سوى
قواى روس به ايشان گوشزد كردم، ولى ميرزا ابراهيم مجتهد گفت: اين خيال فاسد است،
روسها
اتباع مسلمان زيادى در قفقاز و غيره دارند، آنها جرأت چنين كارى ندارند».
كسى احتمال نمىداد روس دست به ايجاد فاجعه
بزرگى بزند. روسها از
سويى به طالبالحق و
يوسف خان دستور مقاومت و ادامه شورش مىدادند و در واقع شورش را هدايت مىكردند و از سوى ديگر تظاهر مىكردند كه مايل نيستند اين وضعيت ادامه پيدا كند. هدف نهايى
آنان، تسلط بر امور اجتماعى، اقتصادى و سياسى خراسان بود.
روسها در روز سهشنبه، دهم ربيعالثانى 1330 ق، توپهاى قلعهكوب شرنبل را در خارج شهر مستقر كردند و توپهاى مسلسل را بر پشتبام مدرسه ملامحمدباقر (باقريه) و دكان حاج
محمدجعفر متصل به كوچه شيخ محمدجعفر بجنوردى و پشت منزل
قاسمبك
تاجرباشى روس و پشت بام سراى بانك واقع در ميان بازار بزرگ و باغ خونى و دروازه
پايين خيابان نصب كردند. به دستور فرمانده نظامى روس در هر ثانيه، صد گلوله
توپ و تفنگ به مدت چند ساعت به سمت حرم مطهر امام هشتم ـ عليهالسلام ـ شليك مىشد. آنان درب بالا خيابان را با ديناميت خراب كردند و زوار
به حرم پناهنده شدند.
اين روز تلخ در تاريخ مشهد، به نام «عاشوراى دوم» ثبت شد.
اديب هروى نويسنده كتاب حديقةالرضويه كه خود شاهد اين فاجعه
دردناك بوده است، مىنويسد: «اگر فجايع چند ساله روسيه در ايران جداگانه جمع و تأليف
شود، يك كتاب ضخيمى خواهد شد كه براى اثبات مضرت رژيم نحس امپراتورى تا روز قيامت
كافى مىباشد و
واقعه دهم ربيعالثانى نيز ناشى از همين رژيم است».
روسها پس از اين كشتار فجيع، ميان رواق دارالسياده، دو صف
بستند و دوش به دوش يكديگر ايستادند و صحن كهنه را محل بازداشتشدگان قرار دادند. طلاب مدارس خيرات خان، ميرزا جعفر،
مستشار، بالا سر، پريزاد، دودر (شاهرخ) و پايين پا از بازداشتشدگان بودند. روسها آنان را نيمهشب از حجرههايشان بيرون كشيده، به صحن كهنه آوردند و دور آنان را
محاصره كردند. اگر كسى كوچكترين حركتى مىكرد، با سرنيزه و قنداق تفنگ او را مىزدند. بازداشتشدگان تا صبح در كنار اجساد شهدا و زير باران به سر بردند.
در فاصله روزهاى دهم تا سهشنبه 13 ربيعالثانى، حرم و همه صحنها و مسجد در كنترل قواى روس بود. در اين فاصله، كنسول روس
و انگليس و زنانشان براى ديدن حرم به آنجا آمد و شد داشتند. روز دوازدهم ربيعالثانى ردكو اجازه داد تا كشتهها دفن شوند.
اجساد در قبرستان قتلگاه دفن شدند. تعداد مقتولان حدود 415
و به نقلى بيش از 800 نفر بود، تعدادى از مجروحان هم بعدها كشته شدند. از روسها هم 34 نفر به قتل رسيده بودند. ردكو فرمانده قشون روس،
پس از ارتكاب اين جنايت فجيح، صبح 10 فروردين 1291 ش/11 ربيعالثانى 1330 ق اعلاميهاى صادر كرد. در اين اعلاميه آمده بود: «جمعى از اشرار،
آستانه مقدسه را مأمن خود قرار داده، به
واسطه اغراض و منافع شخصى در مدت يك ماه
باعث اضطراب و وحشت عموم اهالى شهر گرديده، مردمان سالم را مىكشتند و غارت مىكردند و به واسطه
اين قتل و غارت مانع از كسب كسبه كه مىبايستى معاش يوميه
خود را تحصيل نمايند، شده بودند. محصل حصول امنيت در شهر و رفاه اهالى، هر چه
اولياى امور دولت بهيه روسيه از اشرار خواستار شدند كه تمرد
از احكام ننمايند، قبول نكردند و با وجود اتمام حجتى كه كرده بودم، اشرار خلع
اسلحه ننمودند و ابتدا از طرف آنها به قشون دولت بهيه
روسيه شليك كردند. به قوه جبريه، شهر مشهد را
منظم كردم...».
از پيامدهاى اين رويداد، نفرت شديد مردم مشهد از دولت و
پريشانى و اختلال سالهاى 1331 تا 1334 ق در مشهد بود. اشرار در همه جا به
يغماگرى مشغول بودند. طوايف بربرى و تيمورى با هم درگيرى داشتند و فرماندهان قشون،
توانايى رسيدگى به اختلافات آنان را نداشتند. در شهر برخورد دواير دولتى بسيار تند
و شكننده بود و اسباب نارضايتى عمومى را فراهم مىساخت. تروريستهاى شهرى براى خود
مجمعى تشكيل داده بودند و متنفذين براى ازدياد دارايىهاى نامشروع خود،
دست به هر كارى مىزدند و عامه
مردم، فاقد آسايش و تأمين مالى و جانى بودند و قحطى بيداد مىكرد.
در چنين وضعيتى بود كه مردم مشهد از ميرزا محمدتقى شيرازى
درخواست نمودند تا عالمى باتقوا و مجتهد به مشهد اعزام كند و او حاج آقا حسين قمى
را به مشهد فرستاد. آيتالله قمى در سال 1331 ق عازم مشهد شد، مجاورت حرم حضرت رضا
(عليهالسلام) را برگزيد و از اين تاريخ، زعامت حوزه علميه خراسان را به عهده گرفت.