نهضت امام خمینی (ره) در ابتدای راه و با سركوب خونین راهپیمایان در روز
15 خرداد 1342 و در پی آن تبعید امام به تركیه و در نهایت ، وحشتانگیزی
اژدهایی به نام ساواك ، دچار وقفهای ظاهری شد . واقعیت این است كه شاه ،
در پی ایجاد جو سركوب و خفقان ، باور كرده بود كه تنها حركت جدی علیه رژیم
شاهنشاهی را در نطفه خفه كرده است و از این همه اقتدار (!) به خود میبالید
. در ظاهر نیز به جز تحركات یك سری تشكلها و سازمانهای انقلابی و معدود
افرادی كه مشتری دائم ساواك و بازجوهایش بودند ، تودهی مردم همراهی چندانی
با امام و انقلاب نداشتند . اما چه كسی تصور میكرد كه رژیم ، به دست خود ،
اسباب همراهی تودهی مردم با حركت حضرت امام (ره) را فراهم كند ؟ رژیم
پهلوی ، با چند اشتباه استراتژیك كه به حماقت میمانست ، كاری را كرد كه
تمام گروههای مخالف و معارض با رژیم ، سالها به دنبال دستیابی به آن
بودند : " بسیج مردم علیه شاه " ، یكی از این اشتباهات ، آتش زدن سینما ركس
آبادان و دیگری ، ضرب و جرح مردم در مقدسترین مكان كرمان : " مسجد جامع
كرمان " بود . تأثیر این دو واقعه بر پیروزی انقلاب را میتوان در فاصلهی
زمانی اندك میان اتفاق افتادن این فجایع تا 22 بهمن 1357 و ظهور و بروز
آنها در شعارهای مردم علیه رژیم ، در ماههای بعد جستجو كرد . كتاب " خروج
ممنوع " بر آن است تا در قالبی شبه داستانی و شیوا ، به بررسی این فجایع
تاریخی برای جوانان بپردازد . علت بررسی توأمان این دو واقعه در یك مجلد ،
به جز وقوع تقریبا همزمان آنها و نقش تسریعكننده شان در پیروزی انقلاب ،
آن است كه اولا در تظاهرات مردمی متعاقب این وقایع ، برای اولین بار ، عامل
جنایت ، عمال شاهنشاهی خوانده شده و شعار " مرگ بر شاه " در میان مردم
طنینانداز شد ؛ در ثانی ، چنان كه خوانندهی محترم پس از مطالعهی كتاب
متوجه خواهد شد ، هر دو حادثه در مكانهایی اتفاق افتاد كه مردم در آنجا
اجتماع كرده بودند و چون مأموران مانع خروج مردم از مقتل شدند ، فاجعهها
آفریده شد . نویسنده با توجه به نكتهی اخیر ، عنوان با مسمای " خروج ممنوع
" را برای كتاب خود برگزیده است .