به روایت طاهره لباف
سال دوم بود که باز در اعتصابات شرکت کردم. گارد دانشگاه آمد مرتب اخطار کرد که متفرق شوید و گرنه ما شما را میزنیم. به همین دلیل یک دفعه گاز اشکآور زد و شروع کردند با باتوم به جان دانشجوها افتادند. صفهای جلو خانمها و صفهای بعد آقایان بودند. فرار کردیم. یک دفعه کفشم در گل فرو رفت، دو تا از این گاردیها به من رسیدند و شروع کردند من را زدن که دیگر نفهمیدم چه شد. چشم باز کردم، گویا دانشجوهای پسر رسیده بودند، جلوی اینها را گرفته بودند و من را بیمارستان آورده بودند. تا غروب بیهوش بودم.
کد خبر: ۸۷۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۴