پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سخنرانی حسن روحانی در مراسم بزرگداشت آیتالله سید مصطفی خمینی در سال 1356 بارها و بارها روایت شده و محور همه آنها به کار بردن " لقب امام " از سوی وی برای رهبر نهضت اسلامی بود که از آن زمان به بعد این لفظ بر سر زبانها افتاد. اما زمینهها و پیامدهای آن سخنرانی بسیار جالب توجه و قابل تأمل است .
حجتالاسلام حسن روحانی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است دراینباره میگوید: « حضرت امام از شهادت حاج آقا
مصطفی به عنوان یكی از الطاف خفیه الهی تعبیر كردند و حقیقتاً شهادت ایشان،
موج بزرگی در ایران به وجود آورد. ایشان به لحاظ علمی و انقلابی، شخصیت
والایی بود تا جایی كه عدهای از خواص معتقد بودند اگر حادثهای برای امام
رخ دهد، ایشان میتواند یكی از افراد مطرح برای ادامه راه پدر باشد و تا
حدی این خلأ را پر كند و هدایت مسیر انقلاب و حتی مسئولیت رهبری نهضت را
بر دوش گیرد. مردم نیز به دلیل اینكه حاج آقا مصطفی فرزند ارشد امام و در
حقیقت نزدیكترین مشاور و معاون امام محسوب میشد، احترام زیادی برای وی قائل
بودند و گرایش عاطفی شدیدی نسبت به ایشان داشتند. از این رو شهادت وی،
همه مردم خصوصاً انقلابیون را سخت متأثر كرد؛ بهویژه آنكه حاج آقا مصطفی
در تبعید به نحو مرموزی به شهادت رسید كه تاكنون نیز چگونگی رحلت ایشان
معلوم نشده است. البته احتمال وفات ایشان در اثر سكته مغزی نیز مطرح
است.
*** تأثیر خبر شهادت حاج آقا مصطفی در ایران ***
حاج آقا مصطفی در شب شهادت خود تعدادی میهمان
داشته كه هویت آنها مشخص نشد و به همین دلیل گمانهزنیهای مختلفی به
عمل آمد كه آیا میهمانان ایشان مأموران ساواك بودند و با اطلاع و هماهنگی
دولت عراق بوده، یا آنكه عدهای دوستنما به منزل ایشان رفته و از طریقی
ایشان را مسموم كردهاند و یا از طریق دیگری ایشان را به شهادت رساندهاند.
معروف بود كه حاج آقا مصطفی در حال مطالعه كتابی بوده كه ناگهان دچار
سكته مغزی میشود و از دنیا میرود. پخش خبر شهادت حاج آقا مصطفی در ایران،
علاوه بر تأسف و تأثر همگانی، سبب یك موج و حركت عمومی عصیانگرانه در برابر
رژیم شد كه باعث شد همه قید و بندهای چند ساله رژیم علیه آزادی را بشكنند
و آشكارا مجالس ترحیم با حضور وسیع مردم و انقلابیون تشكیل دهند. از جمله
چند روز پس از شهادت حاج آقا مصطفی، علما و روحانیون، مجلس ختمی در مسجد
جامع بازار بر پا كردند كه جمعیت زیادی در مسجد گرد آمده بودند. من نیز در
آن مجلس شركت كردم. سخنران آن جلسه كه مرحوم شیخ حسن طاهری اصفهانی
بود، بعد از سالها كه نام بردن از امام ممنوع بود، از ایشان نام برد و
مجلس با شور فراوان مردم به پایان رسید.
*** چگونه برای سخنرانی انتخاب شدم؟ ***
فردای آن روز، استاد مطهری تلفن كرد و گفت:
ما قصد داریم برای حاج آقا مصطفی دو مجلس بزرگ، یكی در مسجد ارك تهران و
دیگری در مسجد اعظم قم بر پا كنیم و شما سخنرانی یكی از این دو مجلس را بر
عهده بگیرید. به ایشان عرض كردم: من ممنوعالمنبر هستم. آقای مطهری
فرمود: چه بهتر، چون اگر ممنوعالمنبر هم نباشی، شما را به خاطر این سخنرانی
قاعدتاً ممنوعالمنبر میكنند و یا حتی ممكن است دستگیر كنند. نظر ایشان را پذیرفتم
و برای سخنرانی اعلام آمادگی كردم. آقای مطهری پرسید: آمادگی برای تهران
یا قم؟ گفتم: فرقی ندارد و هر چه نظر شما باشد. گفت: نظر من تهران است،
چون جلسه تهران اهمیت بیشتری دارد. نسبت به زمان جلسه هم قرار شد وقتی
مشخص شد، ایشان اطلاع دهند. بعدازظهر همان روز، آقای مطهری دوباره تلفن زد
و گفت: زمان جلسه یكشنبه، هشتم آبان است. ایشان اضافه كردند: اعلامیهای
هم تهیه شده است كه در روزنامهها چاپ خواهد شد. اعلامیه مزبور با امضای
روحانیت مبارز تهران و عدهای از بازاریها و دانشگاهیهای انقلابی چاپ و
پخش شد، ولی به یاد ندارم كه در روزنامهها هم به چاپ رسید یا از چاپ آن
جلوگیری كردند.
*** وقتی که حسن روحانی وصیت کرد ***
من چون احتمال میدادم پس از منبر دستگیر
شوم، از یكی از دوستانم پولی قرض كردم و آن را در اختیار خانوادهام
گذاشتم و گفتم: بعد از منبر قاعدتاً برنمیگردم و اگر مشكلی برای شما پیش
آمد، به آقای اكرمی و یا آقای ناطقنوری اطلاع دهید. سپس وصیتنامه خودم
را كه در پاكتی دربسته بود، به خانوادهام تحویل دادم كه اگر حادثهای پیش
آمد، به آن عمل كنند. برای رفتن به مسجد ارك، آقای اكرمی به منزل ما
آمد كه با هم به مسجد برویم. چون زمان برگزاری مجلس از ساعت 3 تا 5
بعدازظهر بود، زودتر حركت كردیم، زیرا تصور میكردیم، ممكن است ساواك فهمیده
باشد كه سخنران مجلس من هستم و بخواهد بیرون مسجد من را دستگیر كند. از این
رو تصمیم گرفتیم كه زودتر وارد مسجد شویم. وقتی به میدان ارك رسیدیم، با
تعداد زیادی از افراد نظامی و شهربانی رو به رو شدیم كه در اطراف مسجد
مستقر شده بودند و مراسم را كاملاً زیر نظر گرفته بودند. با دیدن نظامیها و
كامیونهای ارتشی متوجه شدم كه پس از منبر فرار هم كار آسانی نخواهد بود.
به هر حال وارد حیاط مسجد شدیم كه عدهای
از دوستان، از جمله آقای موسوی خوئینیها، آقای مطهری، آقای خلخالی، داریوش
فروهر، مهندس بازرگان و... جلوی درب مسجد بودند. آقای خوئینیها یادداشتی به
من داد كه آن را آخر منبر بخوانم. یادداشت مربوط به اعلام مجلس دیگری به
همین مناسبت در مسجد همت تجریش بود.
هنگامی كه ما وارد مسجد شدیم، هنوز جمعیت زیادی
جمع نشده بود، اما به تدریج مسجد و حیاط پر از جمعیت شد و در میان جمعیت،
دیگر چهرههای آشنا همچون آقایان: ناطقنوری، فلسفی، خزعلی، موسوی اردبیلی
و تعداد زیادی از فضلای حوزه علمیه قم مشاهده میشدند. طلاب و فضلای
حوزه علمیه قم با چند اتوبوس برای شركت در این مراسم، خود را به این
مجلس رسانده بودند. پیش از شروع سخنرانی شبستان مسجد و حیاط مملو از جمعیت
شده بود و در همان حال چند نفر از افسران شهربانی نیز وارد مسجد شدند و در
شبستان كوچك روبهروی شبستان اصلی مسجد مستقر شدند. مجلس، بسیار با شكوه و
معظم بود و حدود ساعت 4 بعدازظهر برنامه سخنرانی و منبر من شروع شد.
*** لقب "امام" برای ابراهیم زمان ***
معمولاً منبریها
حداقل برای مجالس مهم و سخنرانیهای حساس از قبل فكر میكنند كه چه مطالبی
را مطرح كنند و نظم بحث چگونه باشد. مطلبی كه برای این مجلس در نظر گرفته
بودم، این بود كه پس از مقدمهای راجع به روحانیت و نقش آنان در مسائل
اجتماعی و سیاسی، زندگی سیاسی امام را با ابراهیم خلیل(ع) مقایسه كنم و
مرحوم حاج آقا مصطفی را به اسماعیل تشبیه نمایم. برای این منظور در آغاز
سخنرانی این آیه شریفه را خواندم: «و ارادوا به كیداً فجعلناهم الاخسرین
ونجیناه و لوطاً الی الارض التی باركنا فیها للعالمین». میخواستم «ارادوا به كیداً» را به فشار و
برنامه تبعید رژیم نسبت به امام و «الی الارض التی باركنا فیها» را بر
نجف تطبیق دهم و بگویم كه امام و فرزندش به سرزمینی مبارك پناه بردند.
نكتهای كه خیلی
ذهن من را مشغول كرده بود، این بود كه میخواستم لقب «امام» را برای
رهبر انقلاب پیشنهاد نمایم؛ در مسیر راه از منزل به مسجد، فكرم به همین
مسئله مشغول بود. ابتدا دچار تردید شدید بودم. فكر میكردم ممكن است مردم
برای پذیرش این پیشنهاد آمادگی نداشته باشند، زیرا واژه امام در جامعه ما
كلمه مقدسی بود كه مردم صرفاً آن را درباره ائمه اطهار(ع) به كار میبرند.
در حقیقت تردید و بیم من از این بود كه مردم بگویند اینها میخواهند آیتالله
العظمی خمینی را در كنار دوازده امام قرار دهند و امام سیزدهم درست كنند. این
مطلب مرتب در ذهنم خلجان میكرد. از طرفی هم تنها لقبِ شایسته و مناسب برای
رهبری انقلاب، كلمه «امام» بود كه دارای بار دینی و سیاسی و انقلابی
بود. سرانجام به این تصمیم رسیدم كه این پیشنهاد را مطرح كنم و از رهبری
انقلاب با عنوان «امام» یاد نمایم؛ زیرا بحث من درباره تطبیق زندگی امام
با ابراهیمخلیل(ع) بود و خداوند نیز درباره آن حضرت فرموده است: « واذابتلی
ابراهیم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك للناس اماما ». یعنی خداوند وقتی
ابراهیمخلیل(ع) را آزمایش كرد و او نیز از همه آزمایشها سربلند بیرون آمد،
او را به مقام امامت رساند و خداوند او را امام مردم قرار داد. حضرت ابراهیم،
آزمایشهای فراوانی را گذراند و مراحل مختلفی را طی كرد و متحمل سختیهای
فراوانی شد. او را در آتش نمرود افكندند. همسر خود هاجر و فرزند خود اسماعیل را
در بیابان بیآب و علف رها ساخت و بالاخره فرزند عزیز خود را برای اجرای
فرمان خداوند به قربانگاه برد و خلاصه سختترین آزمونها را با موفقیت پشت
سر نهاد.
من در سخنرانی خود، همه این مراحل را بر
زندگی امام تطبیق دادم و موضوع آتش نمرود را به آتشی كه رژیم برای او
برافروخته بود، تشبیه كردم و توضیح دادم چگونه خداوند این شعلهها را برای
امام گلستان كرد و بعد به ماجرای بتشكنی امام پرداختم و گفتم: چگونه
امام به تنهایی بت شكنی را آغاز كرد و بالاخره موضوع را به شهادت حاج
آقا مصطفی كشاندم و از ایشان تجلیل كردم و گفتم: امام اسماعیل خودش را هم
به قربانگاه برد و او را به خداوند تقدیم كرد. ابراهیم خلیل(ع) وقتی از
همه آزمایشها سربلند بیرون آمد، به جایی رسید كه خداوند درباره او فرمود:
«انی جاعلك للناس اماما» من تو را به امامت مردم برگزیدم، بنابراین من
هم برای رهبر عزیز انقلاب لقب «امام» را پیشنهاد میكنم و میگویم «امامخمینی».
به محض اینكه این جمله را بر زبان جاری كردم، مردم با دنیایی شور و
احساسات آنچنان صلواتی فرستادند كه از شدت آن، مسجد به لرزه درآمد.
بنابراین مردم خیلی راحت لقب امام را پذیرفتند و گویی همه منتظر این چنین
پیشنهادی بودند. همین واژه «امام» در حقیقت نقطه عطف و مهمترین بخش
سخنرانی من بود. در پایان سخنرانی نیز مقداری درباره شخصیت امام صحبت
كردم و آن را با مسائل عاطفی آمیختم و گفتم كه این همه تلگراف از نقاط
مختلف كشور برای امام آماده ارسال شد، ولی مراكز مخابراتی به دلیل اختناق،
تلگراف مردم را نگرفتند و نگذاشتند همدردی، احساسات و ارادت مردم به امام
برسد. بعد هم با روضه كوتاهی، سخنرانی را به پایان رساندم و پس از دعا از
منبر پایین آمدم.
*** واکنشها نسبت به سخنرانی روحانی ***
دوستان بعد از منبر، من را مورد تشویق قرار
دادند. برخی نیز مثل آیتالله موسوی اردبیلی به من گفتند كه سخنان شما خیلی
تند بود. خودم هم تصورم این بود كه دستگیر خواهم شد. بهخصوص اینكه وقتی
روی منبر بودم، افسری كه به نظر میرسید رئیس كلانتری محل بود، از فضای
سرپوشیدهای كه رو به روی شبستان مسجد قرار داشت، مرتب اشاره میكرد كه
از منبر پایین بیا. من هم اعتنایی نمیكردم و به سخنرانی خودم ادامه میدادم،
گویی اصلاً متوجه اشارات او نیستم. در همین فكرها بودم كه آقای ناطقنوری
رسید و دست من را گرفت و گفت: چرا ایستادهای؟ الان دستگیرت میكنند. سریع
با من بیا. آقای ناطق ورزشكار و قوی بود و لذا با قدرت، جمعیت را میشكافت
و تقریباً من را همراه خود میكشید. نزدیك درب مسجد، عمامه من را برداشت و
سپس من را از میان انبوه جمعیت و از مقابل مأموران به سرعت عبور داد و به
خیابان پشت مسجد برد كه اتومبیل پیكان خودش را در آنجا پارك كرده بود و
فوری با ماشین او از صحنه دور شدیم.
مرحوم آقای
مطهری نیز كه بعداً به من تلفن كرد، از منبر خیلی راضی بود و گفت: همه
دوستان راضی بودند و خیلی مطالب خوب و بجایی مطرح كردید و خیلی تشویقم
كرد. بهخصوص از اینكه من دستگیر نشده بودم، خیلی خوشحال بود. به ایشان
گفتم: در این زمینه آقای ناطق نقش اصلی را داشت و اگر ایشان به موقع
دست به كار نمیشد، احتمالاً دستگیر شده بودم. ضمناً آقای مطهری گفتند كه
آقای بازرگان به من تلفن كرد و از سخنرانی شما خیلی تعریف كرد.
*** تکثیر نوار سخنرانی در داخل و خارج از کشور
***
ماجرای دیگر، تكثیر نوار این سخنرانی و پخش
آن در سطح بسیار وسیعی بود. حتی بعداً
كه من به اروپا رفتم، این نوار را در انجمن اسلامی آنجا دیدم. دوستانی كه
از آمریكا آمده بودند، گفتند: این نوار در همه انجمنهای اسلامی در سراسر
آمریكا بود و دست به دست میگشت. پس از انقلاب، یكی از مبارزان عراقی به
نام آقای سیدتقی مدرسی به من گفت كه نوار سخنرانی شما را به تعداد چند هزار
نسخه تكثیر و در كویت و دیگر كشورهای خلیجفارس پخش كردیم. نزدیك همین
مسجد ارك، شخصی بود به نام آقای توسلی كه مغازه نوارفروشی داشت، خودش
به من گفت: حدود بیست هزار از این نوار را تكثیر كرده و فروخته است.
آنچه در سخنرانی مسجد ارك برای مردم جاذب
بود، تجلیل از رهبر انقلاب، شكستن ممنوعیت نامبردن از امام و مخصوصاً طرح
پیشنهاد لقب «امام» برای ایشان بود كه به سرعت این لقب، شهرت یافت و
همه آن را پذیرفتند و پسندیدند. چند هفته بعد در جلسه روحانیت مبارز، شهید
بهشتی همین مسئله را مطرح كرد و به من گفت: سخنرانی شما بسیار خوب و جالب
بود، مخصوصاً كلمه «امام». بعد فرمود: خیلی خوش ذوقی كردید كه این عنوان
را به كار بردید، زیرا بهترین لقب برای ایشان همین كلمه «امام» است و سایر
عناوین، جایگاه و شأن رهبری ایشان را به خوبی تبیین نمیكند. البته شهید
بهشتی در جلسه آن روز مسجد ارك نبود، ولی بعداً نوار سخنرانی را گوش كرده
بود.
*** تقدیر امام خمینی از سخنرانی روحانی ***
در ماجرای مسجد
ارك، آنچه بیش از هر چیز دیگر من را خوشحال كرد، گوش دادن امام به نوار
آن سخنرانی و ابراز رضایت ایشان بود. شاید پس از حدود دو هفته از تاریخ تشكیل
مجلس مسجد ارك، آقای امام جمارانی را دیدم، ایشان به من گفت: احمد آقا
از نجف تلفنی با من صحبت كردند و گفتند: به آقای روحانی سلام برسان و بگو
امام از سخنرانی شما خیلی راضی هستند و ایشان كه كمتر نوار سخنرانی كسی را
گوش میكنند، سخنرانی شما را دو بار گوش كردهاند. من از شنیدن این خبر، خیلی
خوشحال شدم و احساس كردم مطالبی را كه در سخنرانی مطرح كردهام، به نوعی
مورد تأیید ایشان است و در مجموع مشوق بسیار خوبی برای ادامه فعالیتهایم
بود.
به جز مجلس هشت آبان مسجد ارك، مجالس ترحیم
دیگری نیز بر پا شد كه یكی از آنها در مسجد همت بود و دیگری در مسجد امام حسین(ع) كه
سخنران آن عبدالرضا حجازی بود. در
مسجد اعظم قم هم مجلس باشكوهی تشكیل
شد كه آقای خلخالی سخنرانی كرد. در مجموع، شهادت حاج آقا مصطفی، فضای جدیدی
را در كشور ایجاد كرد و بر اثر آن كمكم نام امام در همه جا برده میشد.»