پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دیدگاههای مرحوم علی شریعتی در دهه 40 و 50 طرفدارانی داشت. در سوی مقابل انتقادهایی نیز به آرای او مطرح میشد. حجتالاسلام حسن روحانی در بخشی از کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این باره میگوید: در اواخر سال 1348، آوازهی دكتر علی شریعتی از حسینیهی ارشاد فراتر رفته بود و در میان جوانان بهویژه دانشجویان سراسر كشور پیچیده بود. سخنرانیها و درسهای او در حسینیهی ارشاد تأثیر فراوانی بر جوانان داشت و سبب جذب بسیاری از آنان به دین و مذهب شده بود.
حسینیهی ارشاد كانون تبلیغی بسیار خوبی بود كه در اوایل كار آن، شهید مطهری فعالیت زیادی در آنجا داشت و روحانیون زیادی برای سخنرانی به آن مركز دعوت میشدند. در سال 1348، یك بار كه به حسینیه رفته بودم، دیدم آیتالله ناصر مكارم دربارهی فلسفهی حج سخنرانی دارد. در همان سال در یك نوبت دیگر كه به حسینیهی ارشاد رفتم، علامه مطهری سخنرانی داشت. ولی كمكم حسینیه به صورت پایگاه مرحوم شریعتی درآمد و سخنرانی روحانیون در آنجا به حداقل رسید. دكتر شریعتی برای سخنرانیهای خود عناوین جذابی انتخاب میكرد و تحلیل نوینی دربارهی مسائل اجتماعی ـ سیاسی اسلام و تشیع از دیدگاه جامعهشناسی ارائه میداد كه در جذب جوانان مؤثر بود.
جریان حسینیهی ارشاد و سخنرانیهای مرحوم شریعتی از سال 1348 به بعد، در طرح فرهنگ و تاریخ اسلام با بیان جدید و طرح مسائل اجتماعی اسلام از دیدگاههای جدید، نشاطی را در میان نسل جوان و دانشجویان به وجود آورده بود. دكتر شریعتی با بیان جذاب و تعبیرات جدید و طرح مسائل اسلامی از زاویهی جدید باعث شده بود كه جوانان سخنرانی چند ساعتهی او را با اشتیاق استماع كنند. كتابهای وی در دانشگاه در میان جوانان دست به دست میگشت؛ به گونهای كه گروههای طرفدار افكار ماركسیستی را به شدت نگران و دكان آنان را بسیار كمرونق كرده بود. این جریان را از یك دیدگاه میتوان بسیار بااهمیت تلقی نمود، زیرا پس از سال 1343 كه امام در ایران نبودند و میان رهبری نهضت و مردم تا حدودی فاصله افتاده بود، اگر جریانهایی مانند شریعتی نبودند، شاید نهضت در محیط دانشگاهی دچار نوعی ركود میشد. این جریانها سبب شد كه حركت اسلامی با جوش و خروش بیشتری در جریان باشد و نیروهای جوان را بهتر جذب كند. لذا باید گفت جریان شریعتی، در نزدیكی بیشتر دانشگاه به انقلاب و گسترش جوّ مذهبی در آن بسیار مؤثر بود.
نسبت به مرحوم شریعتی سخنان ضد و نقیضی وجود دارد. عدهای به او تا همكار ساواك تهمت زدند و عدهای هم او را تحریفكنندهی حقایق دین و خطری برای اسلام و روحانیت و حتی او را وهابی معرفی كردند. عدهای هم او را ملجأ نسل جوان و عامل اصلی حركت نهضت اسلامی در اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه میدانند. واقعیت این است كه نسبت به مرحوم شریعتی معمولاً با افراط یا تفریط قضاوت میشود. شریعتی، فردی خوشفكر، خوشبیان، خوشقلم و دارای مطالعات وسیعی بود و نسبتاً اطلاعات خوبی در مورد تاریخ اسلام و برخی احكام اسلامی داشت. كمبود اصلی شریعتی، نداشتن مطالعات عمیق اسلامی، عدم اطلاعات از علوم حوزوی و اندك بدبینی نسبت به روحانیت بود.
در مسئلهی دكتر شریعتی، آنچه مایهی تأسف بود، ایجاد نوعی دو دستگی و اختلاف در میان مذهبیها بود. بسیاری از جوانان، حامی و طرفدار و حتی شیفتهی وی و عدهای از مردم متدین نیز مخالف و حتی دشمن او بودند. ساواك هم پشت پرده به این مسائل دامن میزد؛ چون چنین دعواها و اختلافاتی مردم را از دشمن اصلی غافل میكرد. امام(ره) پس از پیروزی انقلاب دربارهی اینگونه دعواها فرمودند: «شریعتی را پیش كشیدند، هِی دامن بزن! از این ور تكفیر؛ از آن ور تمجید. هر دو طایفه غافل از اینكه كی دارد كلاه سرشان میگذارد! هر دو طایفه غافل. هر دو برای خدا، یعنی محرابی و منبری، و عرض میكنم، چیزی كه اشكال میكرد میگفت كه برای خدا دارد دین خدا از دست میرود! آن جوان چه و چه میگفت: نه باز هم او برای خدا، این ما را آشنا كرد به اسلام. هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتیجه بردند و الان فكر این هستند».
حتی بین بزرگان هم در جلسات خصوصی كه بحث میشد، اختلاف نظر بود. مثلاً در دههی پنجاه، یكبار در مشهد خدمت آیتالله خامنهای بودم، ایشان از برخی تألیفات شریعتی به ویژه كتاب «فاطمه، فاطمه است» خیلی تعریف میكرد و میفرمود وقتی این كتاب را خواندم، به منزل مرحوم محمدتقی شریعتی (پدر دكتر شریعتی) رفتم و به ایشان برای این كتاب دكتر شریعتی تبریك گفتم. در همین ایام از شهید مطهری انتقادات بسیار تندی نسبت به مرحوم شریعتی شنیدم. ایشان در ملاقاتهای مختلف، مطالبی دربارهی شریعتی فرمودند كه علاقهای به بازگو كردن آنها ندارم. در همان روزها شهید بهشتی نسبت به شریعتی قضاوت بینابینی داشت. بنابراین حتی بزرگان ما هم نسبت به مرحوم شریعتی نظر واحدی نداشتند.
در سال 1352 كه برای سخنرانی به گلپایگان رفته بودم، مرحوم آیتالله مشكینی كه در آنجا تبعید بود، به مرحوم شریعتی خیلی اظهار علاقه میكرد و بسیاری از كتابهای ایشان را خوانده بود.
در روز درگذشت شریعتی كه من در آن ایام برای ایراد سخنرانی در اصفهان بودم و بسیاری از انقلابیون معروف شهر در آن جلسه شركت میكردند (از جمله آیتالله طاهری، آقای پرورش، صلواتی، زهتاب و دیگران)، حدود نیم ساعت راجع به مرحوم شریعتی صحبت كردم و ضمن تجلیل از خدمات ایشان به برخی از مطالب وی و شیوهی برخورد ایشان با بعضی از بزرگان اسلام انتقاد كردم. بعد از منبر، عدهای از آن سخنرانی خوشحال بودند و برخی مثل آیتالله طاهری معتقد بودند كه حق شریعتی در این سخنرانی به طور كامل ادا نشده است. معمولاً در اینگونه موارد، یك قضاوت عادلانه و دقیق آسان نیست، ولی اتهاماتی از قبیل همكاری با ساواك نمیتواند نسبت به مرحوم شریعتی صحت داشته باشد. گرچه نوشتن مقالاتی پیرامون ماركسیسم از طرف ایشان و چاپ آن در روزنامههای كثیرالانتشار آن زمان و یا عدم سختگیری ساواك نسبت به ایشان بعد از دستگیری شایعاتی را به وجود آورده بود. شریعتی در یك كلام، صاحب خدمات فراوانی نسبت به معرفی اسلام به نسل جوان است و در عین حال، مواضع و مطالب ایشان از برخی اشكالات نیز مبرّا نمیباشد.