پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله محمد یزدى در سال 1310 هجرى شمسى در اصفهان زاده شد و ایام کودکی را در این شهر گذراند. وی سپس برای تحصیل دین راهی قم شد.
آیتالله یزدی در بخشی از خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، به روایت شرایط اصفهان در دوران حکومت رضاخان میپردازد. براساس خاطرات مرحوم یزدی، در آن دوره، شرایط زندگی از هر نظر نامساعد بود و مردم از کمترین امکانات بیبهره بودند. آنچه در ادامه میخوانید، برشی از خاطرات آیتالله محمد یزدی است:
اصفهان امروز، با اصفهان زمان نوجوانى ما قابل مقایسه نیست. از نظر وسعت باید عرض کنم که اگر قرار باشد میدان امام امروز را مرکز شهر فرض کنیم، در آن ایام چهارراهى در اصفهان بود به نام «شکرشکن» که خیابانى از آن منشعب مىشد و به خیابان احمدآباد مىرسید. انتهاى خیابان احمدآباد همان انتهاى شهر بود. بعد از آن، باغات توت بود و زمینهاى کشاورزى و بیابان. بنده از ایام طفولیت صحنههاى بسیارى را به خاطر دارم که به میان توتستانها مىرفتیم و جست و خیز مىکردیم.
در حال حاضر، اصفهان چندین برابر شده است و الآن جا دارد بگویند: «نصف جهان». از نظر زیبایى شهر هم، اصفهان بسیار ترقى کرده است. در آن سالها، خیابانهاى اصفهان همه خاکى بود و آسفالتى وجود نداشت. یکى از وظایف مأموران شهردارى آن وقت این بود که هر روز هنگام عصر، از دو سوى خیابان با سطل از جویها آب برمىداشتند و به خیابان مىپاشیدند تا گرد و خاک نشود. البته بعضى از خیابانها منتهى به میدان امام که در آن ایام به «میدان شاهى» معروف بود، به میزان محدودى آسفالت شده بود. بعضى از خیابانهایى هم که جنبه تشریفاتى داشت و محل عبور و مرور سران و بلندپایگان بود، سنگفرش شده بود.
ترسیم وضعیت بهداشتی
وضعیت بهداشت و آب آشامیدنى در اصفهان بسیار نامناسب بود و ترسیم آن وضع بسیار مشکل و گاه باور نکردنى است. فاضلاب منازل به نحو بسیار مشمئز کنندهاى تخلیه مىشد. هر خانه در کنار درب ورودى در کوچه چاهى داشت که ریزشگاه فاضلاب خانه بود. این چاهها و گودالها به سرعت پر مىشد و همه روز تعدادى افراد که به «کنّاس» معروف بودند، وظیفه تخلیه این چاهها را به عهده داشتند. در آن زمان به دلیل فقدان پمپ و تانکرهاى دربسته، تخلیه چاهها با دست انجام مىشد و از طریق کولهپشتیهاى مخصوصى که ساخته بودند، فاضلاب را به بیرون منتقل مىکردند. در بیرون شهر، زمینهاى بازى را براى این منظور در نظر مىگرفتند و فاضلاب مزبور پس از تخلیه به عنوان کود انسانى به مصرف زمینهاى کشاورزى مىرسید. با وجود چنین وضع فجیعى مىتوان حدس زد که میوهها و سبزیجاتى که از چنین زمینهایى به عمل مىآمد، چه کیفیتى داشت!
در هر خانه هم چاهى را براى تأمین آب آشامیدنى حفر مىکردند که حدود چهار متر عمق داشت و به کمک دست و یا چرخ از این چاهها آب مىکشیدند. این چاهها حفاظ امنیتى قابل اطمینانى نداشت و من گاهى اوقات فکر مىکنم که ما در ایام طفولیت همواره در کنار این چاهها مشغول بازى بودهایم و جز خدا کسى نمىتوانست حافظ باشد، چون هر لحظه احتمال افتادن در این چاهها وجود داشت. آب این چاهها، معمولا داراى کرم بود و غالب بچهها با نوشیدن آن دچار انواع و اقسام بیماریها مىشدند. در آن ایام معروف بود که مىگفتند: «باید به بچهها هر چند گاه یک بار روغن کرچک خوراند تا شکم و رودهشان تصفیه شود.»
امکانات آموزشى اصفهان
از نظر مراکز آموزشى هم اصفهان، امکاناتى نداشت و از مساجد شهر به عنوان مکتبخانه استفاده مىشد. بنده خودم تحصیلات ابتدایىام را در مسجد گذراندم. در آن ایام چیزى به نام دفتر مشق وجود نداشت و به جاى آن، هر شاگرد یک قطعه حلبى در اختیار داشت و روى آن با جوهر مشقهایش را مىنوشت و به استاد نشان مىداد. بعد از تأیید استاد، حلبى مزبور را کنار حوض آب مىبرد و مىشست و مقابل آفتاب مىگذاشت تا خشک شود. وقتى بچهها به صورت گروهى و براى شستن حلبىهاشان کنار حوض مىآمدند، غلغله عجیبى برپا مىشد. بچهها در آن سالها روى همین حلبىها تمرین خوشنویسى مىکردند. استاد با قلمتراش قلمهاى نى بچهها را مىتراشید و برایشان روى قطعات حلبى سرمشق مىداد. بچهها هم با نگاه به سرمشق به تقلید و تمرین مىپرداختند. شروع سرمشقها هم با عبارت پنج الحمد بود. سورههاى کوچک قرآن هم براى این منظور مورد استفاده قرار مىگرفت. به تدریج بچهها با اشعار فارسى آشنا مىشدند و الفبا را از طریق ابجد مىآموختند که بسیار سخت بود.
این تصاویر با خاطرات کودکىام عجین شده است که بچهها براى نشستن در مسجد هر یک تشکچهاى به همراه یک پشتى مىآوردند. وقتى کلاس به اتمام مىرسید و بچهها وسایلشان را جمع مىکردند، گرد و خاک عجیبى در مسجد برپا مىشد. مساجد هم در آن سالها از فرش بىبهره بودند و کف آن حصیر مىانداختند. اکثر مردم هم در خانههایشان از زیلو استفاده مىکردند و شاید تنها در منازل برخى از متموّلین شهر، به تعداد محدود قالى یافت مىشد. نمد هم نوعى فرش متوسط محسوب مىشد و تنها در اختیار متمکنین بود.