پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛
فضل الله زاهدی کیست؟
فضل الله زاهدی فرزند ابوالحسن بصیردیوان و متولد سال 1272 شمسی در شروین همدان است. در آن زمان، زین العابدین خان امیرافخم(قزاگزلو) که یکی از شخصیت های سرشناس و عمده مالکان و اشراف همدان بود، در این شهر حکومت می کرد. به گفته یکی از معتمدان محلی به نام قلی میرزا عبدالله قادر خلجی، پدر فضل الله یکی از مقربان امیرافخم و یکی از کسانی بود که املاک وی را به اجاره می گرفت و از این طریق توانست، قریه هایی را برای پسرش به ارث بگذارد. فضل الله پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه در مدارس مظفری و الیانس، وارد مدرسه افسری قزاق شد و با درجه ستوان سومی و با دریافت لقب پدر( بصیردیوان) از آنجا فارغ التحصیل گردید. وی به سرعت مدارج ترقی را طی نمود؛ به طوری که در 1298 ه.ش، حاکم نظامی تنکابن و فومنات شد و از این سال به درجه سرگردی رسید و در کودتای 1299 رضاخان، از همراهان وی بود و در اکثر درگیری های حکومت مرکزی با مخالفان از قبیل نهضت جنگل، اسماعیل سمیتقو و شیخ خزعل شرکت داشت.
فضل الله در سال 1307 ه.ش، با دختر موتمن الملک(حسین پیرنیا) ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، دو فرزند به نام های اردشیر و هما بود. زاهدی در 29 شهریور 1307، به سبب تخلفات اخلاقی به دستور رضاخان از فرماندهی خلع و به عضویت شورای نظامی وزارت جنگ منصوب شد و در اردیبهشت 1308 نیز رئیس اداره امنیه کل کشور شد ولی به دلیل اهمال در سرکوب عشایر جنوب در شیراز، به تهران احضار و بازداشت گردید اما پس از مدتی از زندان آزاد و مجددا به عضویت شورای نظامی وزارت جنگ منصوب شد.
فضل الله در سال 1309 ه.ش، به ریاست کل شهربانی رسید اما به علت فرار چند تن از زندانیان از زندان قصر، توسط رضاشاه از کار برکنار گردید و از این زمان تا پایان دوره رضاشاه، به مشاغل کوچکی مانند بازرس مالی ارتش و یا مامور خرید اسب از مجارستان تن داد. وی در این دوران به کارهای دیگری نیز اقدام نمود که از آن جمله می توان به تشکیل شرکت کازادیا با همراهی فاضل الملک همراز، وکیل دادگستری اشاره کرد که کار این شرکت، خرید و فروش و وارد کردن اتومبیل به ایران بود.
با اشغال ایران به وسیله قوای متفقین در شهریور 1320، برخی از افسران قدیمی به خدمت فراخوانده شدند که نام فضل الله زاهدی نیز در این میان به چشم می آید. وی با درجه سرلشکری به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد و به دلیل گرایش به آلمان نازی، با سران عشایر قشقایی و بختیاری دست اتحاد داد. این مساله از چشم نیروهای انگلیسی دور نماند؛ به گونه ای که وی را دستگیر و مدتی در اراک زندانی شد و پس از آن، به مدت سه سال در فلسطین به حالت تبعید نگاه داشته شد. زاهدی بعد از بازگشت به ایران، در سال 1324 مجددا به ارتش فراخوانده شد و به ریاست باشگاه افسران منصوب شد. وی در سال 1325، به دستور دولت برای رسیدگی به شورش عشایر جنوب به شیراز رفت و به عنوان بازرس قوای جنوب در ارتش به خدمت پرداخت و بعد از دو سال فعالیت در خوزستان، به تهران فراخوانده شد. او در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی، در مخالفت با رزم آرا، از نامزدهای جبهه ملی ایران حمایت کرد. وی همچنین در دولت حسین علا به وزارت کشور رسید و در نخستین دولت محمد مصدق، این سمت را عهده دار بود ولی به علت وقایع 23 تیر 1330، با مصدق اختلاف پیدا کرد و مجبور به استعفا شد. پس از آن، زاهدی به همراه گروهی از افسران و فرماندهان نظامی که پس از واقعه 30 تیر 1331، به دستور مصدق از ارتش اخراج شده بودند، به صف مخالفان دولت مصدق پیوستند و با گردهمایی در باشگاه افسران، کمیته نجات وطن را تشکیل دادند. زاهدی پیش از تصدی وزارت کشور، به نمایندگی انتصابی مجلس سنای اول از همدان برگزیده شده بود.
از صعود تا سقوط
وی در جریان کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق، به عنوان نخست وزیر برگزیده شد و پس از بازگشت شاه در ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، وزيران انتخابی خود را در كاخ سعدآباد به شاه معرفى كرد و در چهارم شهريور، به فرمان شاه، از درجه سرلشكرى به سپهبدى ارتقا يافت و تا 16 فروردین 1334 همچنان به کار خود به عنوان نخست وزیر ادامه داد. از جمله مهمترین رخدادهای دوره نخست وزیری او می توان به واقعه 16 آذر 1332و کشته شدن سه دانشجوی معترض دانشگاه تهران به ورود نیکسون رئیس جمهور امریکا به ایران، اعدام دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت مصدق، انتقال مجدد املاک اختصاصی رضاشاه به محمدرضا پهلوی و انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفتی در آبان 1333 اشاره کرد.
پس از رفع نیاز از وجود زاهدی در دولت و با توجه به تمایل محمدرضاشاه در دستیابی به قدرت مطلقه و در اختیار داشتن کامل دولت و ارتش، وی به فضل الله زاهدی تکلیف کرد که از قدرت کناره گیری نماید. شاه بیمناک بود که نخست وزیری که در 25 مرداد 1332 پیش از خروج از ایران حکم نخست وزیریاش را امضا کرده و در کودتای 28 مرداد بر سر کار آمده بود، روزی او را از سلطنت خلع کند و همان کند که جمال عبدالناصر در مصر با ملک فاروق کرد و شاید هم شاه، رزمآرای دیگری را در آستین خود حس میکرد که روزی به جمال امامی در پاسخ به علت بدخلقیاش با زاهدی گفت:«میخواهم عصا را خودم به دست بگیرم». جدال پهلوی و زاهدی ریشه در ترس شاه از نظامیگری ژنرالی داشت که سیاستمدار شده و مخالفت نخست وزیر با پادشاهی که به جای سلطنت، حکومت میکرد. هندرسن سفیر وقت آمریکا در تهران در گزارش 18 سپتامبر 1953(27 شهریور 1332)خود مینویسد:«شاه آشکارا گفت زاهدی باید بداند که ارتش ربطی به او ندارد. او دیگر افسر ارتش نیست. فردی سیویل است. اگر مطلبی دارد باید با خود شاه در میان بگذارد نه آنکه مستقیما در کار ارتش دخالت کند. شاه قاطعانه گفت که به عنوان فرمانده کل قوا، اوامر خود را به رئیس ستاد ارتش ابلاغ خواهد کرد، مستقیم و نه از طریق نخست وزیر. اما نخست وزیر حق دستور به ستاد ارتش، مگر از طریق وزیر جنگ را نخواهد داشت و وزیر جنگ هم پیش از ابلاغ دستور نخست وزیر، شاه را در جریان خواهد گذاشت».
زاهدی به دستور شاه از قدرت کنار رفت و در 16 فروردین 1334، یعنی یک روز پس از استعفا، ایران را ترک و با سمت تشريفاتى «رياست نمايندگى دائم ايران در دفتر اروپايى سازمان ملل» رهسپار اروپا گردید و جز برای شرکت در مراسم ازدواج پسرش اردشیر و شهناز دختر محمدرضا پهلوی به ایران بازنگشت. اردشیر زاهدی که از این عمل شاه ناراضی بود، این را نمک نشناسی در مقابل خدمات پدرش می دانست. فریدون هویدا از قول یکی از دوستانش، واکنش اردشیر زاهدی را چنین بیان می کند:«اردشیر بعد از اطلاع از برکناری پدرش، مقدار زیادی مشروب نوشید و با حال مستی، در حالی که با حضور چند نفر به شاه دشنام می داد، او را نمک نشناس نامید و گفت: اسنادی علیه شاه دارد که اگر منتشر شود آبرویش را به باد خواهد داد و این اسناد را هم در یک بانک سوئیس به امانت گذاشته تا در فرصت مناسب از آنها استفاده کند». این ادعای فریدون هویدا-هرچند که به دلیل مخالفت های اردشیر زاهدی با عباس هویدا- قابل تامل است ولی از لابه لای نامه های فضل الله بعد از برکناری نیز به گوشه هایی از نارضایتی اردشیر نسبت به شاه و این عمل او می توان پی برد. فضل الله به پسرش می نویسد:«تو سعی کن با خوشی و رضایت اعلیحضرت مرخصی بیایی نه با عصبانیت. کاری که شد و شاید به صلاح من بود، بعد هم قدر مرا خواهند دانست، گرچه دیگر من به هیچ قیمتی حاضر به خدمت نخواهم بود و اصلا میل برگشتن به ایران را ندارم».
نامه ای به فرزندم!
فضل الله همواره در نامه های خود به پسرش در زمان حضور در اروپا، بر نزدیک تر شدن وی به شاه و دخالت دادن نظرات خود بر سیاست کشور تاکید می ورزد. وی در این نامه ها تاکید دارد که عناصر مصدق پرست در داخل نظام سلطنتی رسوخ کرده اند و در حال کارشکنی در امور مملکتی هستند. در حقیقت در این دوران، محورهای عمده نامه های زاهدی به اردشیر، علاوه بر سوق دادن او به سمت شاه، اشاره به مشکلات مالی خود در ایران و اروپا و پرداختن به مسائل سیاسی داخلی و نقد حکومت وقت در ایران بود. در مورد مساله اول، همان طور که اشاره شد، اردشیر را ترغیب می کرد که بدون توجه به برکناری وی و به حکومت رسیدن مخالفانش، همراه و همگام با شاه بماند. سیاست زاهدی در ایجاد پیوندی بین خاندان پهلوی و خود، ناشی از همین مساله بود.
در موضوع دوم باید گفت علی رغم این که فضل الله در اکثر نامه های خود به اردشیر زاهدی، به صرفه جویی در مخارج تاکید دارد، اما خود از این مساله غافل بود و این امر در متن نامه های وی به فرزندش مشهود است. علاوه بر این، زاهدی در خارج از کشور نیز، دولت های بعد از خود از حسین علا تا علی امینی را مورد انتقاد قرار می داد و نسبت به آنها بدبین بود. در مورد حسین علا و کابینه اش چنین نظر می دهد که:«من که از این دولت و این چند نفر که با هم هستند چیزی نمی فهمم، آن هم رئیس دولت مریض. خدا عاقبت را به خیر کند و خدا ایران را حفظ». وی همچنین، دوران آخر نخست وزیری اقبال و آمدن شریف امامی و آماده شدن فضل برای روی کار آمدن امنیتی را چنین توصیف می کند:«روزنامه ها راجع به وضع مالی ما می نویسند؛ من از اعلیحضرت پرسیدم، فرمودند هرچه امریکایی ها خواستند قبول کردیم. آمدن شریف امامی کاری درست نمی کند ولی رفقای حزب ایران و جبهه ملی ایشان بیشتر روی کار خواهند آمد. آنچه به نظر می رسد اعلیحضرت همایونی امرار وقت می کنند، برنامه و کار مهمی برای کشور در نظر ندارند. من تصور می کنم وضع ایران با تجدید انتخابات امریکا یکسره بشود. شما از حالا باید گوشی دستتان باشد».
ظاهرا با انتخابات امریکا، این امر به قول زاهدی یکسره شد و با آمدن امینی،آنچه که وی پیش بینی کرده بود تحقق یافت: « اعلیحضرت به وسیله امریکایی ها یعنی به ملاحظه آنها، تمام اختیار را به دکتر امینی داده منتهی خود امینی خیلی شخصیت ندارد و گویا ممانعت نموده اند که راه مقصود آن است به دست اعلیحضرت به امینی قدرت بدهند... تو فکر خودت باش. به نظر من، کار دیگر در دست اعلیحضرت هم نیست؛ فعلا برای این که اتفاقاتی نیفتد شاه را لازم دارند... وضع به کلی غیر از آن است که تو فکر می کنی؛ اگر ملاحظه اصلی ایران نبود تا حالا شاه را خارج کرده بودند. قدری ملاحظه در کار مانده ولی اساسی نیست».
پایان زندگی
ماموریت زاهدی در خارج از کشور به دستور شاه، نزدیک به هشت سال طول کشید. وی در این ماموریت، دو پست سفیر سیار ایران در اروپا و سفیر ایران در نمایندگی دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل را برعهده داشت. سرانجام، فضل الله زاهدی نخست وزیر کودتا در 11 شهریور 1342 در ژنو درگذشت و طبق وصیت وی، جنازه اش به تهران بازگشت و در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد.
پینوشت:
- بیدخوری، یوسف(1395) فضل الله زاهدی، دانشنامه جهان اسلام، جلد 21
-آبراهامیان، یرواند(1377) ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی، محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی
-اندرمانی زاده، جلال(پاییز 1377) زاهدی ها در تکاپوی قدرت؛ نامه های خصوصی فضل الله زاهدی به ارشیر زاهدی، تاریخ معاصر ایران، سال 2، شماره 7
-بارسقیان، سرگه(مرداد 1387) شهروند، شماره 56