مرکز اسناد انقلاب اسلامی

به بهانه حضور رهبر انقلاب بر مزار حاج احمد قدیریان،
حاج احمد قدیریان می‌گوید: « در جلسه‌ای که با حضور برخی برادران داشتیم، متوجه شدم بالاخره ساواک جلاد، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را همراه چند نفر از آقایان به ایرانشهر واقع در استان سیستان و بلوچستان تبعید کرده است.«توسط یکی از بستگان پیغامی داده‌ایم. باید صبر کرد تا خبری بیاید، آن وقت اقدام نماییم. من منتظر خبر بودم تا شاید بتوانم در شهر غربت کمکی به ایشان برسانم.اگر وسیله نقلیه‌ای تهیه گردد، می‌توانم در شهرهای مجاور و محله‌های اطراف برای سخنرانی بروم و هم چنین در ترددها کمی آزاد باشم و تبلیغ نمایم.» به آقای اسلامی گفتم: «من وسیله نقلیه را تهیه می‌نمایم و خدمتتان تقدیم می‌کنم و جهت ارسال آن به ایرانشهر اقدام می‌نمایم.»
"یک عکس، یک روایت"
ناطق نوری: موقع‌ ورود امام‌ (ره‌) به‌ جایگاه‌، مشکل‌ خاصی‌ نداشتیم‌. من‌ هم‌ بدون‌ عمامه‌ و عبا تلاش‌ می‌کردم‌ تا مردم‌ ساکت‌ شوند. حتی‌ احمدآقا گفت‌: «بدون‌ عمامه‌ و عبا بغل‌ دست‌ امام‌ هستی‌ بد است‌.» گفتم‌: «مرد حسابی‌ در این‌ کشمکش‌ از کجا عمامه‌ و عبا پیدا کنم‌.»
"یک عکس، یک روایت"
محسن رفیق دوست با اشاره به روز ورود امام خمینی به میهن می‌گوید: در جلوی دانشگاه تهران، تراکم جمعیت به حدی بود که اصلاً ماشین روی دست مردم بود و در اثر فشار مردم به چپ و راست می‌رفت...
درنگی در خاطرات ویلیام سولیوان
ویلیام سولیوان: «در این روزها من مرتباً با بختیار دیدار‌‌‌ می‌کردم و با شگفتی حرف‌های او را درباره امکان سرکوبی انقلاب با استفاده از نیروی نظامی محدود‌‌‌ می‌شنیدم. خوش‌بینی و اطمینان او به موفقیتش مضحک به نظر‌‌‌ می‌رسید. ظاهراً برژینسکی و همفکران او هم که با ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایزر در تماس بودند، همین اطمینان را داشتند. آنها بیهوده تصور‌‌‌ می‌کردند که نیروهای مسلح ایران با چهارصد هزار نفر به راحتی‌‌‌ می‌تواند با مردمی غیرمسلح که به‌وسیله عده‌ای ملا هدایت‌‌‌ می‌شوند مقابله کند و مشکلی در این راه پیش نخواهد آمد.»
" یک عکس، یک روایت "
... دیروز در تهاجم نظامیان، در گوشه‌ای از خیابان گیر می‌افتد و یک نظامی از فاصله چند متری به سمت او شلیک می‌کند و عکاس روزنامه فوق‌الذکر نیز درست در همین لحظه از این صحنه تصویربرداری می‌نماید... ده‌ها دهان دیروز در خیابان سی‌متری تهران با این فریاد به حادثه‌ای که در شرف وقوع بود، فرمان توقف دادند: «نزن سرباز...»
برگی از خاطرات آیت‌الله رسولی‌محلاتی
در روزهاى آخر صداى رگبار تير و تفنگ هم به گوش مى‌رسيد و گاهى گفته مى‌شد كه تعدادى كشته و زخمى شده‌اند. اصولا ساختمان ژاندارمرى روبروى دانشگاه، تبديل به سنگر مبارزه عليه انقلابيون شده بود. اين وضعيت تا زمان ورود امام به ايران در دوازدهم بهمن، ادامه داشت تا اين‌كه در اين روز به محض اطلاع از برنامه‌ ورود امام، دانشگاه را ترك كرده، به فرودگاه رفتيم.
بازخوانی
بختیار در مصاحبه با روزنامه‌ی اطلاعات چنین اظهار کرد: «اگر امام‌خمینی باز گردد و جمهوری اسلامی خود را اعلام کند، من دو راه در پیش دارم: یا باید بمانم و خود را دولت قانونی بدانم که در این صورت خونریزی روی خواهد داد یا از کارم کناره‌گیری کنم و به ارتش بگویم که دیگر جایی برای من نیست و شما از تعهدی که به دولت من داشته‌اید آزادید».
برشی از خاطرات حسن روحانی
در حالی‌ به‌ آستان‌ ماه‌ رمضان‌ نزدیك‌ می‌شدیم‌ كه‌ موجی‌ از نگرانی‌ در حوزه‌ به‌ وجود آمده‌ بود و عده‌ای‌ از طلاب‌ هم‌ تا حدّی‌ مأیوس‌ شده‌ بودند و می‌گفتند كه‌ دیگر نمی‌شود كاری‌ كرد؛ زیرا خود شاه‌ به‌ میدان‌ آمده‌ است‌. در مقابل‌، عده‌ای‌ معتقد بودند كه‌ باید با قدرت‌ ایستادگی‌ كرد و اگر كوتاه‌ بیاییم‌، رژیم‌ تمام‌ احكام‌ اسلام‌ را از بین‌ خواهد برد.
بهمن 57 به روایت آمریکایی‌ها
رابرت هایزر: «در صفحه‌ی اول کیهان عکسی از رمزی کلارک چاپ شده و به نقل از وی گفته شده‌بود: «[امام] خمینی از حمایت 99 درصد مردم برخوردار است». وی ادعا کرده بود که در مدت دیدار هشت روزه‌‏اش از ایران، «هرکسی می‏‌توانست ببیند» که 99 درصد مردم پشتیبان آیت‌‏الله بودند».
برگی از خاطرات آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی
سیدالعلماء درباره نظر امام خمینی درباره کمک به فلسطین می‌گوید: ایام حمله صهیونیست‌ها به فلسطینی‌ها بود. در آن روزها یك‌ دفتری‌ درست‌ شده‌ بود كه‌ عده‌ای‌ می‌آمدند، نام‌نویسی‌ می‌كردند و مهیا می‌شدند برای‌ اینكه‌ هر كسی‌ كه می‌خواهد‌ از حوزه‌ قم‌ و تهران و این‌ها مهاجرت‌ كند و به كمك‌ فلسطینی‌ها بشتابد. یك‌ وقت‌ بعد از درس‌ صحبت حمله صهیونیست‌ها به‌ فلسطینی‌ها به میان آمد‌ ایشان‌ فرمودند كه‌ اگر دسترسی‌ پیدا كنم‌ من‌ هم‌ می‌روم‌!
تازه های کتاب