پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ قیام سی تیر 1331 یکی از جلوههای مهم همبستگی ملی مردم ایران به رهبری روحانیت مبارزی همچون آیتالله کاشانی بود. قیام سی تیر از ابعاد مختلفی قابل تحقیق و بررسی است اما شاهدان عینی حاضر در صحنه مبارزه روایت بکر و منحصربفردی میتوانند از این رویداد مهم داشته باشند.
در همین راستا مرحوم حبیبالله عسکراولادی از فعالان مبارز اسلامی حاضر در آن دوره در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده میگوید: دکتر مصدق مقدمهای دیگر را برای واقعه سی تیر به دست خود فراهم کرد و آن اینکه وقتی کابینه خودش را در روزهای 23 و 24 تیر به محمدرضای خائن معرفی کرد، خود را نخستوزیر و وزیر دفاع معرفی نمود. تا آن روز وزیر دفاع حتماً میبایست نظامی باشد و مورد تأئید شاه میبود. دکتر مصدق با عمل خودش یکی از مقدمات واقعه 30 تیر را فراهم کرد. او در این کار مقاومت کرد و مُصِر بود که هم نخستوزیر باشد و هم وزارت دفاع را عهدهدار شود. شاه ملعون نپذیرفت و دکتر مصدق استعفا کرد.
تأثیر
فتوای آیتالله کاشانی در بسیج مردمی
روز سی تیر ساعت شش ـ
شاید کمی زودتر یا دیرتر ـ من به اتفاق جمعی از دوستان، از طرف بازار و از حوزه
علمیه شیخ محمدحسین زاهد به سمت بهارستان حركت كردیم. نزدیکیهای سرچشمه، صدای شلیکهای
سبک و نیمهسنگین شنیدیم و عدهای که همراه ما بودند و خودشان را برای شنیدن این
صدای هولانگیز آماده نکرده بودند، خیال گریز داشتند، اما بیشترمان برای رسیدن به
بهارستان به راه افتادیم. به میدان نرسیده بودیم كه صدای شلیک هوایی و شاید یکی دو
تا خمپاره به درون باغ مجلس شنیده شد که به جراحت تعداد زیادی و شهادت چند نفر
منجر شد. تا ما خودمان را به آنها رساندیم، تعدادی از مجروحان به شهادت رسیدند. این
در مرحله اول بود. ما اولین گروه شهدا را به منزل حضرت آیتالله کاشانی به حرکت
درآوردیم. بنده هم با این جمع به منزل آیتالله کاشانی که در وسط خیابان پامنار
بود رفتم. شعارها این بود: «مرگ بر قوام، زندهباد دکتر مصدق».
راهبری مردم توسط آیتالله کاشانی
به منزل مرحوم آیتالله کاشانی رسیدیم. ایشان
تشریف آوردند و احترامی برای شهدا بهجا آوردند. دستشان همچنان به کمرشان بود و بیماری
داشتند و نمیتوانستند درست راه بروند. ایستادند و فاتحهای خواندند و شهدا را تشییع
و حاضران را تشجیع کردند و فرمودند: «مقاومت کنید، خداوند با ماست». خب مجدداً
برگشتیم و این بار شاید تا نزدیک بهارستان، حدود حوزه علمیه شهید مطهری ( مدرسه
سپهسالار سابق) رسیدیم که دوباره مردم را به رگبار بستند و تعدادی جراحت سطحی و
تعدادی هم زخمهای سنگین برداشتند. شلیکها اینبار خیلی سنگین بود. همه به کناری
رفتیم تا اینکه خطر کمتر باشد. دو سه نفر از عزیزان شهید شده بودند و تعدادی از
جوانان، مجروحان را به منازل اطراف میبردند و شهدا را باز برای بار دوم به منزل آیتالله
کاشانی بردند. ایشان گفتند: «چطور در بین این نظامیان غیرت دینی نیست. اینها نمیفهمند
که نباید مردمشان را بزنند. باید شما علیه نظامیان شعار ندهید. علیه قوامالسلطنه
و آمران آنها شعار بدهید». نزدیک ظهر بود که تعدادی شهید که یادم نیست چهار تا
بودند یا پنج تا را به منزل حضرت آیتالله کاشانی بردیم. در وسط خیابان پامنار یک
کلانتری بود، پلیسهای کلانتری به حالت آماده برای شلیک بر روی زمین نشستند که
شهدا را از ما بگیرند.
مقاومت
زنان در برابر مزدوران رژیم پهلوی
ما موفق شدیم بدنهای مطهر شهدا را به منزل آیتالله کاشانی ببریم. ایشان تشریف آوردند و باز از شهدا تجلیل کردند و تشویق به مقاومت نمودند، بعد فرمودند: «شعارها چیست؟» گفته شد شعار: «مرگ بر قوامالسلطنه، زنده باد دکتر مصدق و یا مرگ یا مصدق». فرمودند: «خودش را در شعارها هدف قرار بدهید؛ خود شاه را. تا خودش را در خطر قرار ندهید مردم را رها نمیکند». بعد فرمودند: «از اینجا تقسیم بشوید؛ عدهای بروید بازار، عدهای بروید بهارستان و عدهای بروید توپخانه، مردم را دعوت کنید که بیایند و مقاومت شدیدتر بشود، یادتان باشد خودش(شاه) را مورد حمله قرار بدهید».
شعارهای
مردم علیه محمدرضا پهلوی در قیام سی تیر
به بهارستان که رسیدیم، نیروهای رژیم خیلی با قساوت به طرف مردم شلیک میکردند، اما مقاومت مردم فوقالعاده بود. در اثر این مقاومت فوقالعاده و این شعارها و با پاشیدن خون به طرف نظامیان که مردم را میزدند، چهره این دژخیمان از پاشیدن خون مردم آغشته شده بود و آنها خشمگینتر به طرف مردم حمله میکردند و آنها را میزدند. باید این را عرض کنم که فرماندهی نمایندگان مجلس که در پشت میلهها، رو به خیابان، مردم را فرماندهی میکردند از هیچچیزی هراس نداشتند. اغلب آنها دست به این طارمیهای مجلس میگرفتند و با توجه به اینکه در معرض شلیک نظامیان بودند و خیلی آسان هدف قرار میگرفتند، اما از پشت میلهها مردم را تشویق و از آنها تشکر میکردند.
در آن روز چند شاخه از جبهه
ملی، در اوایل میدان بهارستان و کوچهای که به طرف خیابان اکباتان میرفت، دفتر
داشتند. حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران و چند حزب دیگر در همین
اطراف بودند. حزب استقلال به رهبری عبدالقدیر آزاد، پایین میدان بهارستان، روبهروی
مدرسه عالی شهید مطهری (مسجد سپهسالار سابق) بودند. اینها هم از مرکز دفاتر
حزبشان، اعضایشان را فرماندهی میکردند که چه کار بکنند و چه کار نکنند. این مطلب
را باید تذکر بدهم که مقاومت حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری دکتر بقایی و مجمع
مسلمانان مجاهد طرفدار حضرت آیتالله کاشانی (که آن روز شمس قناتآبادی در رأس
مجمع مسلمانان بود)، خیلی فوقالعاده بود؛ حتی دانشجوی عزیزی که از حزب زحمتکشان
ملت ایران روبهروی در حزب، نزدیک آموزش و پرورش آن روز به شهادت رسید، با انگشت
آغشته به خونش به دیوار نوشته بود: «یا مرگ یا مصدق» و با خون خودش امضا کرده بود:
«امیر بیجار» و کنار همان دیوار به شهادت رسیده بود. این تابلو شاید بیش از یک سال
بر آن دیوار نقش بسته بود، ولی بعداً با اختلافاتی که در جبهه ملی پیش آمد، ریختند
و این تابلوی نفیس را از بین بردند.
حفظ امنیت
شهر توسط قوای مردمی
سوءاستفاده
حزب توده از قیام ملی
اما مسئله دوم که از
سی تیر به وجود آمد، برداشت ناصواب از سی تیر بود. یک برداشت این بود که خود
دکتر مصدق و طرفدارانش تصور کردند که شعار یا مرگ یا مصدق معنایش این است که قیام
سی تیر برای مصدق بوده است و این غروری پدید آورد که سبب شد طرفداران دکتر مصدق به
جانب روشنفکران و تودهایها گرایش پیدا کنند و دست و پای مذهبیها را قطع کنند و
آنها را جدا از قیام سی تیر معرفی کنند. از طرف مقابل هم، دریافت غلط دیگری پیش
آمد و آن اینکه طرفداران مرحوم کاشانی یا کسانی که در نهضت ملی، همراه مرحوم آیتالله
کاشانی بودند، فکر میکردند که فقط «فتوا» مؤثر بوده است و جنبه مذهبی سی تیر را
مورد استناد و تکیه قرار دادند، لذا میگفتند مصدق باید از آیتالله کاشانی تبعیت
محض بکند. این دو برداشت اسباب این شد که هر چه از سی تیر فاصله گرفتیم، زاویه
اختلاف دو بخش اصلی جبهه ملی بازتر شد، و هر چه زاویه بازتر میشد، تعرضهای
متعصبان در دو طرف نسبت به هم بیشتر میشد. حزب توده در این بین بیشترین
سوءاستفاده را از گشایش زاویه اختلاف بین دو بخش نیروهای اصیل میکرد.
مذاکره و سازش
برخی سران جبهه ملی با قوام
اسامی آنها که برای سازش اقدام کرده بودند در روزنامه باختر امروز، شاهد و روزنامه مجاهد که مربوط به مجمع مسلمانان بود، موجود است. در این روزنامهها مشخص است چه کسانی بودهاند که راه سازش را با قوامالسلطنه در پیگرفتند. حتی چند نفر از اینها با قوامالسلطنه صحبت کرده بودند که از آنها در دولت جدید یارگیری کند، لذا راه سازش را طی کردند. وقتی پیروزی مردم اتفاق افتاد، این اختلاف هم اختلاف دیگری شد، در مجموعه آن اختلافاتی که عرض کردم.
برای جمعبندی سی تیر لازم است مقدمه دیگری را به عرض برسانم و آن اینکه چون هر کدام از این سه دسته، یعنی طرفداران دکتر مصدق و طرفداران آیتالله کاشانی و کسانی که در جبهه ملی بودند، ولی جزو طرفداران هیچ کدام از اینها نبودند، چون تفسیرشان از سی تیر با هم متفاوت بود، لذا تحلیلهای متفاوت پیدا کردند و در جمعبندی، هر کدام فقط از زاویه خودشان به قضایا مینگریستند. لذا سی تیر و تجربه آن هیچجا نه به درد مصدق خورد و نه به درد طرفداران آیتالله کاشانی و نه به درد آنهایی که بین این دو گروه بودند. چراکه اینها تفسیرشان از زاویه دید محدود خودشان بود. مذهبیون تفسیرشان این بود که فتوا همه کارها را کرد و آیتالله کاشانی همه کارها را انجام داد. مصدقیها و جبهه ملی نیز تفسیرشان این بود که مقاومت آنها مؤثر بوده و مذهبیها بیخود خودشان را قاطی کردند، نتیجه اینکه تفسیر بینابینی که میخواست شکل بگیرد تا از سی تیر بهترین استفاده در جهت اهداف مردم شود، شکل نگرفت.
آغاز
دیکتاتوری مصدق