مجید تفرشی: در تاریخ شفاهی با دو دامچاله مواجهیم/ سانسور را اصولی نمیدانم

به گزارش روابط عمومی مرکز اسناد انقلاب اسلامی: هفدهمین جلسه از سلسله نشستهای تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم با حضور مجید تفرشی محقق و سندپژوه برجسته در ۷ اسفند ۱۴۰۳ برگزار شد.
گزارش کوتاهی از صحبتهای مجید تفرشی در ادامه از نظر میگذرد.
شانس زندگی
یکی از شانسهای زندگی من این بوده که از ۱۵ سالگی بدون اینکه اسم تاریخ شفاهی را شنیده باشم، به طور رسمی یا بعضا غیررسمی وارد گفتوگو با افراد مهم و شنیدن و ثبت و ضبط خاطراتشان شدم؛ نه لزوما به قصد انتشار یا جمعآوری جهت اطلاعرسانی عمومی، ولی برای دانستن. برای مثال در همان سن ۱۵ سالگی با مرحوم عبدالحسین حائری، رئیس کتابخانه مجلس آشنا شدم. آدم ویژهای بود. در سالهای میانی دهه ۶۰ (اوایل ۲۰ سالگی) برایم فرصتی پیش آمد برای جمعآوری و ثبت و ضبط خاطرات یکی از رجال بسیار مهم قضایی، سیاسی و دیپلماتیک قبل از انقلاب به نام دکتر جلال عبدُه. تجربه کار با آقای عبده به من یاد داد که چطور با افراد صاحب خاطرات رفتار کنم.
دامچالههای مصاحبه در تاریخ شفاهی
من طبق تجربه دریافتهام که در تاریخ شفاهی ما با دو روش غلط یا به تعبیر امروزی «دامچاله» مواجهیم: متکلم وحده بودن صاحب خاطرات؛ گاهی به این معنا است که آن شخص میخواهد خودش بهتنهایی پروژه را تحت کنترل بگیرد، گاهی هم مصاحبهکننده سواد کافی ندارد یا ترکیبی از هردو. مصاحبهکننده بههیچوجه نباید شیفته سوژه باشد؛ چون شیفته بودن شما را از انصاف و بیرحمی علمی دور میکند، باعث میشود مشکلات کار دیده نشود و مصاحبه تبدیل شود به یک کار سفارشی و تبلیغاتی. دامچاله استفاده از خاطرات مکتوب فرد صاحبخاطرات بدون دخل و تصرف در آن است. مشکل اینجاست که در این مصاحبه چالشی نیست، پرسش نیست، کنکاشی وجود ندارد. یادتان باشد که اعتماد متقابل شرط اصلی شفافیت است و دو تا مرز تبدیل شدن به دستگاه ضبط صوت یا تبدیل شدن به بازجو، دو خطر بزرگ تاریخ شفاهی است. میانه این دو مرز، راه مطلوب قرار دارد.
مطالعه گفتوگوهای پیرامونی
هیچ مصاحبه تاریخ شفاهی بدون مطالعه قبلی مصاحبهکننده به جایی نمیرسد و اگر هم برسد خیلی ناقص و کمارزش خواهد بود؛ کما اینکه در پروژههای بسیار مشهور تاریخ شفاهی دنیا این نقصها را میبینید. بنابراین وقتی که از فرصتها بجا و بهدرستی استفاده نمیشود، ممکن است یک شخصیت یا یک سوژه مهم کاملا هدر برود. در بحث تاریخ شفاهی شما حتما باید گفتوگوهای پیرامونی آن مصاحبه را خوانده باشید؛ یعنی اشخاصی که در همان حادثه یا در حولوحوش آن حادثه یا رخدادهای آن دوره مصاحبه کرده و خاطره گفتهاند. اینها را با هم مقایسه کنید. از کل به جزء برسید. وجود منابع متعدد درباره زندگی یک شخص این فرصت را به شما میدهد که ابهاماتی را که راجع به ایشان بوده رفع کنید و اطلاعات موجود را بسط و عمق بدهید؛ همگی در جهت محور گفتوگوی خودتان. مصاحبهکننده باید یادش باشد که اطلاعات شناسنامهای مبنای اولیه شروع گفتوگو است.
رشوه معنوی
شما وقتی با کسی صحبت میکنید، غیر از اینکه اطلاعاتتان درباره آن شخص زیاد است، مثلا اگر بتوانید یکسری منابع تکمیلی در اختیارش بگذارید، او را مشتاق میکنید برای صحبت بیشتر. به عنوان نمونه عکسی از او در مراسمی یا سندی کمیاب را به او نشان دهید. این کار یک رشوه معنوی است؛ با این کار شخص مصاحبهشونده بهتر متوجه میشود که شما جدیاش گرفتهاید. البته در مقابل پرسشگر باید مصاحبهشونده را به چالش بکشد؛ ولی بهنرمی، با ملایمت و در طول مسیر، نه یکدفعه چماقی. چون اگر شما به چالش نکشید، مصاحبه به بیراهه میرود؛ در مسیر نادرست و با اطلاعات نادرست.
فرهنگ نگارش خاطرات روزانه
تاریخ شفاهی راهی است برای شناخت بیشتر، گستردهتر و عمیقتر مصاحبهشونده و همینطور کمک به خود او برای مرور کردن و تازه کردن خاطراتش؛ بنابراین سودی چندجانبه در آن وجود دارد. بخشی از این مسئولیت را باید مصاحبهکننده انجام بدهد؛ یعنی شما باید راجع به آن شخص (در روزنامه، اسناد و خاطرات دیگران) بخوانید. اگر او خودش دفتر یادداشت روزانه داشت بسیار به شما کمک میکرد. البته گاهی دفتر یادداشت روزانه به روند مصاحبه کمک نمیکند؛ برای نمونه، شما به مطالبی در یادداشت روزانه افراد برمیخورید با عنوان «خبر واحد» که اگر سهوا یا عمدا مطلب نادرستی باشد که قابل راستیآزمایی هم نباشد خیلی خطرناک است، چون شما مثل مرور تاریخ با آن برخورد میکنید.
راستیآزمایی اسناد
شما همیشه برای راستیآزمایی نیازمند استفاده از اسناد آرشیوی و رسمی هستید؛ چه اسناد دولتی، چه اسناد امنیتی، چه اسناد خصوصی. گاهی اسناد تاریخی راجع به آن موضوع وجود دارد؛ به شکل اسناد محرمانه یا منتشرشده توسط کسان دیگری که راجع به این موضوع کار کردهاند. خیلی اوقات هم نمیشود راستیآزمایی کرد. تعارض منافع همیشه یکی از معضلات است؛ مثلا درباره یک موضوع حساس که خبر واحد است، ممکن است شخص مصاحبهشونده در جهت تبرئه یا مهم نشان دادن خودش دروغ بگوید یا بخشی از حقیقت را پنهان کند.
اعتماد به خاطرات
نباید به خاطرات به عنوان خبر واحد اعتماد کرد، ولی اگر بخواهید خاطرات را نادیده بگیرید هیچ چیز نمیتوانید بنویسید. از طرف دیگر در راه راستیآزمایی برخی از این خاطرات با دریایی از اغتشاش و تناقض مواجه هستید، بنابراین پاسخ شما این است که حتما باید به خاطرات توجه کرد؛ منتها با هزارتا معیار و ملاحظه. توضیحات مصاحبهکننده یا پرسشگر باید در حدی باشد که به فهم بیشتر کتاب کمک کند؛ نه کمتر، نه بیشتر؛ نه اظهار فضل، نه بیاعتنایی و رها کردن خام خاطرات برای انتشار. بنابراین این مرز بین کمکاری یا زیادهروی خیلی مهم است و باید رعایت کرد. ملحقات و پانویسها باید در حد کمک به فهم بیشتر و عمیقتر موضوع کتاب باشد.
انتخاب بستر روایی
معضل بزرگی داریم در انتخاب بستر روایت گفتوگو: اینکه مبنای مصاحبه را تماتیک بگذاریم یا کرونولوژیک، موضوعی بگذاریم یا زمانی. پیشنهادم این است که ترکیبی از موضوعی-زمانی باشد، یعنی ناگزیر است که اینطور باشد؛ چون هرکدام از این دوتا (زمانی محض یا موضوعی محض) ممکن است مطالب را منقطع و جویده و بریده بکند و جذابیت و توالی تاریخی را بههم بزند.
مراکز اسنادی بریتانیا درباره ایران
بیشترین حجم اطلاعات و اسناد درباره ایران در انگلیس در چند مرکز بیشتر نیست؛ که به ترتیب از نظر کمی عبارتاند از:
۱. آرشیو ملی بریتانیا
تحت عنوان «نشنال آرکایوز»[۱]: بخش کوچکی از اسناد مربوط به ایران در این سایت آنلاین است و برای دسترسی بهتر به بخش دیگر کاتالوگهایی وجود دارد ولی در آنها برای اسناد قدیمی توضیح محتوا وجود ندارد (از یک تا ۵۵). هرچه تاریخ اسناد به حال نزدیکتر میشود جزئیات بیشتری در آنها موجود میشود.
۲. کتابخانهی ملی بریتانیا [۲]
که اسناد مربوط به هند (ایندیا آفیس)[۳] در زمانی که مستعمره بریتانیا بود، در آنجا نگهداری میشود. اما بخش مهمی از این اسناد مرتبط با ایران است؛ بخصوص در مورد مناطق هممرز با هند: بخشهای شرقی و جنوبی و حتی شمال شرق ایران. بنابراین حجم زیادی از اسناد مربوط به خلیجفارس، مناطق نفتی و تا حد کمی خراسان در وزارت مستعمرات (ایندیا آفیس) که در تملک کتابخانه ملی بریتانیا است، وجود دارد.
۳. آرشیو شرکت نفت انگلیس و ایران
که در اختیار دانشگاه «واریک»[۴] است. در این آرشیو اسناد مربوط به شرکت نفت ایران و تاریخ نفت ایران وجود دارد. همچنین اسناد بانک شاهی که در حال حاضر در تملک بانک «اچ اس بی سی»[۵] است.
دیجیتالسازی اسناد
دیجیتالسازی اسناد در آمریکا و انگلیس تا حد زیادی انجام شده ولی در بخش اسناد مربوط به ایران ۹۵ درصد آن دیجیتالی نشده است. البته شروع کردند به دیجیتالی کردن این بخشها، ولی اولویتبندی خاصی دارند برای این کار: براساس قدمت اسناد (اسناد قدیمی که در حال نابودی هستند)، میزان مراجعههای دیجیتالی که به آن سند میشود و اهمیتش برای خودشان.
منافع ملی در برابر رفاه حال محقق
هیچ کشوری در دنیا و هیچ مرکز اسنادی در دنیا منافع ملی و مصالح مملکت را فدای رفاه حال محقق نمیکند. من تقریبا هجده سال است دارم برای قانون «دسترسی آزاد به اطلاعات»[۶] میجنگم. براساس قانون اگر شما سندی داشته باشید که بیجهت از دسترس خارج نشده میتوانید از نظر حقوقی پیگیری کنید؛ شکایت کنید و آن سند را پس بگیرید. خود من بیش از بیست مورد شکایت ثبت کردهام که سهتایش مهم بوده: اولین مورد اسناد خلیجفارس و جزایر بود که موفق شدم تقریبا دوسوم سندها را آزاد کنم. دومی، یکی از اسناد مربوط به روابط هستهای ایران و انگلیس در زمان شاه بود که خیلی مهم بود؛ برای نشان دادنِ استانداردهای دوگانهای که انگلیس در مورد مسئله هستهای ایران قبل و بعد از انقلاب داشته است. این سند هم ۸۰ درصدش آزاد شده. مورد سوم که تقریبا هیچ نتیجهای نداشت ۲۸ مرداد ۳۲ بوده که هیچ سرنخی برای گرفتن اسناد نداریم.
از طرف دیگر در مراجعه به اسناد یکسری حساسیتها هست که لزوما حساسیت امنیتی و سیاسی نیست. گاهی با افشای سندی ممکن بوده برای فرد یا خانوادهاش خطری ایجاد شود؛ مثلا ارتباط جاسوسی یا امنیتی. برای آزاد کردن چنین سندهایی باید صد سال از تولد یا سی سال از مرگ آن شخص بگذرد.
وظایف آرشیوها
آرشیوها (چه آرشیوهای دیداری و شنیداری، چه مکتوب) سه تا وظیفه دارند که هر سه مهماند و با هم مهماند:
● حفظ و نگهداری اسناد؛ هر نوع سندی
● طبقهبندی کردن اسناد
● ارائه آزادانه اسناد
نمیتوانیم اسناد را آرشیو کنیم، فقط به این دلیل که از مرگ نجاتشان میدهیم یا فقط به خاطر طبقهبندی آنها. سندی که ارائه نمیشود فرقی ندارد با سندی که از بین میرود و در دسترس نیست.
اینترنت و توهم دانایی
تسهیلاتی که این روزها برای گرفتن منابع هست؛ بخصوص در اینترنت، محققین را خیلی پختهخوار و تنبل کرده است. من یادم است برای گرفتن یک نسخه خطی از کتاب «رسالههای میرزا ملکمخان ناظمالدوله» سه دفعه و یک بار در اوج بمبارانهای زمان جنگ رفتم مشهد، کتابخانه آستان قدس پیش مرحوم آقای رمضانعلی شاکری. من چهل هزار برگ از اسناد ادوارد براون[۷] عکاسی کردم برای مجموعه اسنادی که هنوز چاپ نشده؛ برای این پروژه یک سال و نیم طول کشید؛ هفتهای دو بار، هر بار با حداقل صد پوند هزینه میرفتم کمبریج و از صبح تا شب مینشستم با دوربین خودم از اسناد عکس میگرفتم. اینترنت خیلی کارها را تسهیل کرده و منابع زیادی در اختیار ما گذاشته، ولی یادمان باشد که همه اطلاعات در اینترنت موجود نیست و همه اطلاعاتِ موجود در اینترنت درست نیست.
سانسور
من سانسور را اصولی نمیدانم ولی یک واقعیت تلخ زندگی است و کاریاش هم نمیشود کردو ممکن است سازمانی به شما سفارش کار را بدهد که محدودیتها و سلایق خاص خودش را دارد. گاهی اوقات این سانسورها قابل رفع و رجوع است؛ یعنی میشود مذاکره کرد، بعضی اوقات هم اجازه نمیدهند. سانسور را به دست سانسورچی بسپارید. شما کار را کامل کنید و برای گرفتن مجوز تلاش کنید، بجنگید و د نهایت اگر چارهای نبود تمکین کنید، ولی بههیچوجه خودسانسوری نکنید. مصاحبهشونده بازگوی نظرات خودش است. مسئولیتش با شما نیست؛ به جز بازگویی برخی صحبتها که بار حقوقی و کیفری دارند.
[1] National Archive
[2] British Library
[3] India Office
[4] University of Warwick
[5] HSBC، مخفف Hongkong and Shanghai Banking Corporation
[6] Free Access to Information
[7] ایرانشناس انگلیسی