مرکز اسلامی هامبورگ، با هدف ایجاد نهادی برای تجمع و انجام فرائض دینی مسلمانان در آلمان غربی در اواخر مرجعیت آیتالله بروجردی، بنا گردید. علاوه بر کارکرد مذهبی برای مسلمانان، این مرکز با برقراری ارتباط و تماس با سایر ادیان، به گونهای منادی اسلام مدارایی در دل اروپا شد.
سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی
شاه قرآنی چاپ کرده بود به نام قرآن آریامهر و هر مجلد آن را ۲۰۰ تومان می فروخت. بانک عمران فروش آن را تعهد کرده بود. هرکسی که وام میگرفت قیمت قرآن را از مبلغ وام کم میکردند و قرآن را به او میدادند. مثلاً قیمت ۲۰۰ تومان را از وام ۵۰۰۰ تومانی کم میکردند. گاهی به یک نفر که وام می گرفت، دو قرآن میفروختند.
جنبش روشنایی، که در اواسط دههی ۲۰۱۰ به وجود آمد، به عنوان یک جنبش اجتماعی و سیاسی در افغانستان شناخته میشود که هدف اصلی آن مبارزه با تبعیض نژادی و بیعدالتیهایی بود که جامعهی هزاره در این کشور با آن مواجه بود. این جنبش، که عمدتاً به نمایندگی از اقلیت هزاره، یکی از بزرگترین اقلیتهای شیعه در افغانستان، عمل میکرد، به سرعت به یکی از صداهای اصلی معترضین علیه تبعیضهای نژادی و اجتماعی تبدیل شد.
به بهانهی تعطیلی مرکز اسلامی هامبورگ به دست دولت آلمان
در سال 1332 گروهي از ايرانيان مقيم هامبورگ در يك گردهمايی پيشنهاد تأسيس مسجدی را برای عبادت و برگزاری جلسات دينی مسلمانان، با مرحوم آيتالله بروجردی، مرجع تقليد شيعيان، مطرح كردند. ايشان در نامهای ضمن موافقت با اجرای اين طرح، مبلغ 10 هزار تومان(معادل شش هزار مارک) را برای انجام اين كار كمك كردند. همزمان با اين اقدام، گروهی از بازرگانان تهران نيز مسئوليت جمعآوری كمكهای مالی برای احداث مسجد هامبورگ را برعهده گرفتند.
در پی اعلام دکترین امنیتی آمریکا در ۲ مرداد ۱۳۴۸
پس از ترور کندی و ناتمام ماندن دولت او، در سال ۱۳۴۸ش، ریچارد نیکسون بهعنوان رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا بر کرسی کاخ سفید تکیه زد. دکترین نیکسون که به دکترین گوآم نیز شهرت دارد، بر عدم درگیر کردن بیشتر آمریکا در منازعات بینالمللی استوار بود و سعی بر آن داشت تا در هر منطقهای متحدی برای خود به دست آورد و از طریق حمایت و تقویت این متحد، بخشی از وظیفهی حفظ امنیت آن منطقه را به این متحد واگذار کند که برخی از اندیشمندان برای توصیف این متحد از اصطلاح «پلیس منطقه» یا «ژاندارم منطقه» یاد میکنند.
دردسرهای یک کنفرانس خبری
با وجود مخالفت ایران با تقسیم کشور فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل، رژیم پهلوی در دولت محمد ساعد مراغهای در اسفند ۱۳۲۸، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را اعلام کرد. این اقدام دولت ایران با واکنشهایی در داخل و خارج مواجه شد. در داخل با توجه به اینکه این شناسایی همزمان با تعطیلات نوروز ۱۳۲۹ در ایران بود و از طرفی رهبر جبههی مخالفان استعمار یعنی آیتالله کاشانی در تبعید به سر میبرد، مخالفت چندانی به همراه نداشت؛ تنها بعد از پایان تعطیلات و شروع جلسات مجلس دورهی شانزدهم شورای ملی، برخی از نمایندگان مجلس، مخالفت خود را با این اقدام دولت اعلام کردند. در بعد خارجی نیز کشورهای عربی، با دولت ایران به مخالفت برخاستند و در این میان واکنش کشور مصر بیشتر بود و منجر به تیرگی روابط شد.
چالش دولت و مجلس بعد از انتخابات ریاست جمهوری اول
بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۵۸ که به انتخاب ابوالحسن بنیصدر منتهی شد، مسئلهی اصلی تشکیل کابینه و انتخاب نخستوزیر بود. در نزاع بین مجلس و ریاست جمهوری نامهای از بنیصدر خطاب به رهبر کبیر انقلاب اسلامی منتشر شد که در آن رئیسجمهور وقت از امام درخواست کرده بود که با نخست وزیری سید احمد خمینی موافقت کند.
تأسیس جبههی ملی دوم را باید متأثر از فضای باز سیاسی ایجاد شده به دست حکومت، آغاز مبارزات پارلمانی و شرایط نابسامان اقتصادی ایران در اواخر دههی۳۰ دانست. تحتتأثیر این فضا شخصیتهای ملی و مذهبی با تحلیل شرایط سیاسی- اجتماعی داخلی و اوضاع جهانی زمینه را برای تجدید فعالیت جبههی ملی مناسب دیده و به سازماندهی مجدد آن پرداختند.
بازخوانی سلسله عملیاتهای والفجر
عملیات والفجر ۲ با همکاری مشترک سپاه و ارتش در شب چهارشنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۶۲ و با هدایت قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) در جبههی شمال غرب آغاز شد. البته علاوه بر قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، باید به دو قرارگاه دیگر یعنی لشکر ۶۴ پیاده در آذربایجان غربی و لشکر ۲۸ سنندج در کردستان هم اشاره کرد. ناگفته نماند علاوه بر حضور نیروهای منظم ارتشی و سپاهی در عملیات والفجر ۲، یک نیروی نامنظم دیگر به نام واحد کمبا ۱۱ با شرکت افراد کرد منطقه از جمله ایل بارزانی در نبرد والفجر ۲ حضور و همکاری خوبی داشتند.
در سال ۱۳۵۲/۱۹۷۳، محمد داوود خان، پسرعمو و داماد محمدظاهرشاه، پادشاه وقت افغانستان، با انجام یک کودتای بدون خونریزی، قدرت را در این کشور به دست گرفت. این رویداد که به عنوان «کودتای ۲۶ سرطان» شناخته میشود، نقطهی عطفی در تاریخ افغانستان بود. با روی کار آمدن داوود خان و تغییرات ایدئولوژیک و سیاستهای داخلی او، محمدرضا پهلوی ناچار به تعدیل و تغییر سیاستهای خود در قبال افغانستان شد.