پایگاه
مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حضور امام خمینی در کشور یکی از مهم ترین و خاطره انگیزترین
رخدادهای تاریخ انقلاب است که نکات تاریخی و اخلاقی قابل تاملی در آن دیده میشود. کتاب "مشاور امین" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده به روایت
زندگی مرحوم سیداحمدخمینی میپردازد. در بخشی از این کتاب مرحوم حاج احمد آقا درباره لحظه ورود امام به کشور خاطرهای اخلاقی و بسیار
جالبی نقل کرده است.
ایشان گفتهاند: وقتی که هواپیما در فرودگاه به زمین نشست، حضرت آیتالله پسندیده برادر بزرگ امام خمینی وارد هواپیما شد و پس از سالها دوری، با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید حضرت امام فرمودند: «آقا [آیتالله پسندیده] باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم. عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند.
هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت. سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعد امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد، ولو آنکه در چنین شرایط استثنائی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.
در
فرودگاه، مرحوم آیتالله طالقانی با آیتالله منتظری و سایر افرادی که آنجا بودند،
همه معتقد بودند به اینکه امام نباید به بهشت زهرا بروند؛ چون که راه بهشت زهرا
خیلی شلوغ است و ما میگفتیم اگر برویم به میان مردم عادی چه میشود، ولی امام
گفتند: خیر، من باید بروم بهشت زهرا.
باید یادآور شوم که طرح رفتن به بهشت زهرا را امام خودشان وقتی در پاریس بودیم اعلام کردند. با وجود اصرار آن مستقبلین برای منصرف کردن امام از این تصمیم، ما عازم بهشت زهرا شدیم؛ چون امام خودشان چنین تصمیمی داشتند. به علت زیاد بودن تعداد ماشینهای همراه در بین راه فقط چند بار مردم متوجه اتومبیلی که امام در آن قرار داشت شدند که ریختند و خیلی خطرناک شد. در ماشین امام که فقط من و راننده همراه امام بودیم، در جلوی بهشت زهرا شلوغ شد و مردم ریختند. با ماشین به سوی بهشت زهرا میرفتیم و وضع جوری شد که ماشین حرکت عادی نداشت. تا اینکه اصلا موتور ماشین سوخت و از آن پس دیگر این فشار جمعیت بود که اتومبیل را به هر جهت میبرد، حتی یکبار نزدیک بود ماشین توی جوی آب بیفتد. در همین حین هلیکوپتری آمد و امام و من سوار آن شدیم و از آنجا در نزدیکی قطعه هفده پیاده شدیم.
امام فاصله هلیکوپتر تا روی کرسی خطابه را راحت طی کردند. امام صحبت خودشان را ایراد کردند که همه میدانید و بعد با آمولانس از در بهشت زهرا خارج شده و ماشین به دست راست پیچید. بعد از طی مسافت در جاده به طرف قم، باز به سمت راست پیچید و به داخل بیابان رفت و با سرعت زیادی جلو رفت. هلیکوپتر ما هم روی آمبولانس حرکت میکرد. سریع خود را به آنجا رساندیم و امام را که از آمبولانس پیاده شده بود، سوار کردیم و تا جمعیت برسد از روی زمین بلند شدیم. مسئلهای که در این حال برای ما مطرح شد این بود که حالا کجا برویم. آیا به فرودگاه مهرآباد برویم؟ تصمیم بر این شد و رفتیم به آنجا، ولی هنوز جمعیت در فرودگاه و میدان آزادی موج میزند و بعد از آن رفتیم جلوی بیمارستان امام خمینی و از آنجا سوار هلیکوپتر شدیم.