مرکز اسناد انقلاب اسلامی

کد خبر: ۲۸۷۲
ویژه‌نامه پیوند مستحکم| روایتی از حجت‌الاسلام ابوترابی‌فرد
امام فرمودند: «یقین پیدا کردم به این مسئله، ولی ما هم تصمیم خودمان را گرفته‌ایم؛ قدمی را که در این راه برداشتیم، تا آخرین لحظه حیات ادامه خواهیم داد. بعد از دستگیری اگر زنده بودیم به راه خودمان ادامه می‌دهیم، اگر ما را از پا درآوردند و به شهادت رسیدیم مردم خودشان می‌دانند. پس تا زنده‌ایم به راهمان ادامه می‌دهیم و هر لحظه‌ای هم که به شهادت رسیدیم وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم و بعد از آن دیگر تکلیف به عهده خود مردم است.»
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۰ - ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ - 2018June 03

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجت‌الاسلام سید علی اکبر ابوترابی‌فرد که هنگام دستگیری امام خمینی در نیمه شب 15 خرداد 1342 در قم حضور داشت، در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است می‌گوید: روز 15 خرداد صبح زود قبل از طلوع آفتاب از خانه بیرون آمدم. قصد تشرف به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) و بعد هم تهیه صبحانه و برگشتن به خانه را داشتم.

وارد خیابان ارم که شدم، مشاهده کردم مرحوم شهید آیت‌الله حاج آقا مصطفی با یک جمعی از برادران عزیز از طلاب حوزه علمیه قم از سمت منزلشان به سمت حرم مطهر حرکت می‌کنند. احساس کردم حرکت، حرکت معمولی نیست؛ چون به جای این که از پیاده‌رو حرکت کنند، دقیقا از وسط خیابان حرکت می‌کردند. به گونه‌ای که کسانی که در پیاده رو بودند متوجه ایشان می‌شدند. آن‌ها هم می‌آمدند وسط خیابان در نتیجه به آن‌ها در این جمع افزوده می‌شد.

با دیدن آن صحنه بنده نیز نایستادم که آن‌ها تشریف بیاورند و به سمت آن‌ها رفتم چون احساس کردم صحنه، صحنه عادی نیست. چهره‌هایشان نشان می‌داد که مسئله مهمی اتفاق افتاده. وقتی سؤال کردم کسانی که نزدیک ایشان بودند با چشم اشک آلود به مسئله دستگیری حضرت امام اشاره کردند. بنده هم مثل بقیه در کنار ایشان قرار گرفتم و سلامی عرض کردم و دیگر بدون هیچ سؤال و جوابی به سمت حرم حرکت کردیم.

نزدیکی‌های حرم، ایشان به قصد دیدار آیت الله نجفی مرعشی به سمت منزل ایشان رفتند و بنده هم با جمع زیادی از مردم که در حرکت بودند، وارد صحن مطهر شدم و به حرم حضرت معصومه وارد شدم.

قبل از طلوع آفتاب، تقریبا صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه مالامال از جمعیت شد. به طوری که، توی رواق‌های اطراف، حجره‌ها و ایوان آیینه جمعیت موج می‌زد و تعداد زیادی از خواهرها نیز بودند.

به تدریج افرادی که کفن پوشان از منزلشان بیرون آمده بودند وارد صحن مطهر شدند. ابتدا همه متحیر بودند، در فکر فرو رفته بودند که چه کار بکنند. شعارهایی می‌دادند و با ذکر صلوات آمادگی خودشان را برای شهادت و فداکاری اعلام می‌کردند.

طولی نکشید که مرحوم آقای اشراقی، داماد حضرت امام، وارد صحن مطهر شدند و با ورود ایشان قهرا همه منتظر این بودند که ایشان با جمعیت صحبت کنند. مرحوم اشراقی روی یک سکو ایستاد و بلندگویی در اختیارش قرار گرفت. وی گفت: قبل از دستگیری حضرت امام، غروب و بعد از غروب، اخباری در رابطه با احتمال بازداشت امام به دست ما رسید و خدمت آقا عرض شد. تا این که دقیقا ساعت دوازده شب بود. دیدیم در خانه را کوبیدند. خانمی خودش را معرفی کرد. در را باز کردیم. روی شناختی که نسبت به این خانم داشتیم ایشان خدمت حضرت امام شرفیاب شد. خود و همراهانش را که از تهران آمده بودند، معرفی کرد و گفت که ما با این تعداد از افراد الان از تهران رسیدیم چون محیط امنی نبود و مامورین اطراف منزل شما بودند، آن‌ها از آمدن به منزلتان خودداری کردند، بنده خدمت شما رسیدم. امشب به یقین، مامورین اطلاعات از تهران تصمیم گرفته‌اند که شما را دستگیر کنند و پیشنهاد این است امشب شما منزلتان را تغییر دهید.

حضرت امام هم خیلی تشکر کردند و از احساس مسئولیت آن خانم که ساعت دوازده شب حتی با محدودیتی که مامورین آن وقت برای ورود به خانه حضرت امام به وجود آورده بودند، وی به عنوان عضو این خانواده و جمعی از بستگانش آمده بود منزل، تشکر کردند و خانم تشریف برد.

مرحوم آقای اشراقی اظهار داشت ما دیدیم بدون این که حضرت امام کم‌ترین تغییری در برنامه‌های خودشان بدهند، طبق معمول ساعت یک بعد از نیمه شب در همان اتاق و در همان جایی که هر شب استراحت می‌فرمودند آماده استراحت شدند.

من خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم آقا با وجود خبرهایی که پی در پی و مکررا از چهار بعد از ظهر تا کنون از تهران رسیده و ساعت دوازده هم این گروه که کاملا آن‌ها را می‌شناسید آمدند این خبر را دادند، شما مطمئن نشده‌اید به این که امشب رژیم شاه تصمیم دستگیری شما را دارد؟ فرمودند: بله یقین دارم به این مسئله. عرض کردم: حالا که یقین دارید پس اجازه بدهید محل استراحتتان را تغییر بدهیم.

فرمودند: «یقین پیدا کردم به این مسئله، ولی ما هم تصمیم خودمان را گرفته‌ایم؛ قدمی را که در این راه برداشتیم، تا آخرین لحظه حیات ادامه خواهیم داد. بعد از دستگیری اگر زنده بودیم به راه خودمان ادامه می‌دهیم، اگر ما را از پا درآوردند و به شهادت رسیدیم مردم خودشان می‌دانند. پس تا زنده‌ایم به راهمان ادامه می‌دهیم و هر لحظه‌ای هم که به شهادت رسیدیم وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم و بعد از آن دیگر تکلیف به عهده خود مردم است.»

بعد از نقل این فرمایش امام توسط آقای اشراقی، صدای گریه‌ای از جمعیت یکپارچه بلند شد که اگر از آن به عنوان قیامت دنیا تعبیر بکنیم، شاید جا داشته باشد.

این صدای شیون و گریه چند دقیقه همین طور به صورت یکپارچه و مستمر ادامه داشت. بعد کفن‌پوش‌ها بلند شدند و آمادگی خودشان را برای شهادت اعلام کردند. سپس جمعیت دیگر منتظر نشد که تصمیم گیرنده چه کسی است؟ و نظر آقای اشراقی چیست؟ یا چه کسی رهبری این حرکت را به عهده می‌گیرد؟ همین طور مثل سیل از درب جنوبی صحن مطهر بیرون آمدند و به سوی پل آهنچی حرکت کردند و از آن‌جا هم به سمت خیابان حضرت امام و چهارراه راه‌آهن به راه افتادند.


ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر