روایتی از اشتیاق نوجوانان برای شرکت در همهپرسی جمهوری اسلامی/ رأی «آری» نوجوانان به جمهوری اسلامی در حضور امام خمینی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ رفراندوم جمهوری اسلامی در 12 فروردین 1358 در میان شور و اشتیاق وصفناپذیر ملت ایران برگزار شد. اما در این میان اشتیاق نوجوانان برای نقشآفرینی در اولین انتخابات آزاد ملت ایران بسیار جالب توجه بود.
فضلالله فرخ از مبارزان انقلابی که خود از مسئولان منطقهای برگزاری رفراندوم بود در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این رابطه میگوید: «به خاطر اینکه نوع نظام ما جمهوری اسلامی است و همه چیز با رأی مردم شکل میگیرد، لذا یکی از مسائل بسیار مهم مملکت، انتخابات بود.
اولین انتخابات راجع به خود جمهوری اسلامی بود که در فاصلهی کمی پس از پیروزی انقلاب در فروردین ماه ۱۳۵۸ برگزار شد. حال آنکه ما در هیچ انقلابی نظیرش را سراغ نداریم. در انقلابهای دیگر گاهی ۱۰ تا ۲۰ سال همهپرسی و انتخابات وجود ندارد. چون امام واقعا به مردم اطمینان داشتند، دستور دادند که این انتخابات و همهپرسی زود برگزار شود. از طرفی دیگر یکی از شعارهای مهم مردم قبل از پیروزی انقلاب، «استقلال آزادی، جمهوری اسلامی» بود و به همین دلیل امام هم فرمودند: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد».
عدهای با این مسئله مخالف بودند و پیشنهاد جمهوری با جمهوری دموکراتیک یا جمهوری دموکراتیک اسلامی میدادند و روی این مسئله خیلی بحث و جنجال بود. نحوه برگزاری هم به این صورت بود که رأی مردم آری یا نه باشد. ما چون دست اندر کار امور انقلاب و با مسئولین مربوطه در تماس بودیم، وقتی که قرار شد اولین انتخابات برگزار شود، به من هم مسئولیت دادند که در منطقه میدان امام حسین (ع) و خیابان دماوند مسئول صندوقهای اخذ رأی باشم.
چون اولین انتخابات بود و مسئولین برگزاری انتخابات تجربه لازم را نداشتند، آموزشهای اولیهای در رابطه با نحوه برگزاری همهپرسی داده شد. برگههای اخذ رأی هم به دو رنگ تهیه شده بود: روی برگ قرمز «نه» و روی برگ سبز «آری» نوشته شده بود. برای رای دادن فقط شناسنامه افراد لازم بود. بحمدلله انتخابات برگزار شد و بیش از ۹۸ درصد مردم رأی آری دادند. شمارش آراء نیز به سهولت انجام گرفت چون دو نوع برگه کاملا متفاوت و به راحتی قابل تفکیک بود.
این انتخابات واقعا حماسهای بود چون حتی افراد سالخورده و کسانی که مریض بودند زیر بغلشان را میگرفتند و برای رای دادن میآوردند. نوجوانهایی که هنوز سنشان به حد قانونی نرسیده بود هم آماده بودند و التماس میکردند که رأی بدهند. بعد راجع به این مسئله در جلسه هفتگی انجمن جویندگان دین و دانش برنامهریزی کردیم و بنا شد جمعی از نوجوانان را خدمت امام در قم ببریم تا ایشان به آنها اجازه رأی دادن بدهد.
یک سری برگههای رای آری تهیه کردیم و با چند تن از دوستان تعدادی از این نوجوانها را به قم بردیم و قرار شد وقتی خدمت امام رسیدیم، اینها یک بیانیه بخوانند. پسرم که شهید شد مسئول قرائت بیانیه بود. منتها وقتی که خدمت امام رسیدیم و پسرم میخواست این بیانیه را خدمت امام بخواند، به قدری این بچهها شلوغ کردند و مهلت ندادند و برگههای آری را به طرف امام میانداختند که خیلی از این بچهها در حوضی که در آنجا بود، افتادند.
سپس به امام اطلاع دادند چون این بچهها نتوانستهاند رای بدهند خدمت شما آمدهاند که اجازهی رأی بدهید. ایشان هم خیلی لطف فرمودند و برای آنها سخنرانی کردند و فرمودند: «این نیست که ما شما را به حساب نیاوردیم، ما رأی شما را قبول داریم، شما را قبول داریم منتها قانون اینگونه است...»