پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی: یکی از بحرانهایی که کمیته انقلاب اسلامی در سالهای آغازین جمهوری اسلامی مهار کرد، بحران سیاهکل بود. چریکهای فدائی خلق با ایجاد آشوب و رعب و وحشت در منطقه، آسایش و آرامش را از مردم سلب کرده بودند. در این میان پاسداران کمیتههای انقلاب اسلامی با اجرای سلسله اقدامات فرهنگی توانستند توطئه گروهکها را خنثی کنند.
در کتاب «تاریخ شفاهی کمیته انقلاب اسلامی» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده به نقل از آیتالله سید احمد علمالهدی درباره نقش کمیته انقلاب اسلامی در مهار غائله سیاهکل آمده است:
«سیاهكل نقطهای است در گیلان كه بهوسیله جنگل محاصره شده و نقطه بنبستی هم هست؛ چون دیگر از آنجا راه عبور به هیچجا نیست. قبل از پیروزی انقلاب چریكهای فدایی گروهی را تشكیل دادند بهنام گروه سیاهكل، كه در جنگل زاغههایی از اسلحه تهیه كرده بودند. دیگر حركت مبارزاتی گروه سیاهكل علیه شاه بود و عدهای از مأمورین شاه و ساواك را ترور میكرد و قیام مسلحانه كه زمان شاه داشتند؛ بعد از انقلاب قیام مسلحانه علیه ایران، نظام و انقلاب شد.
وضع چریكهای سیاهكل وضع وحشتناكی بود. وحشت این بود كه اگر اینها وارد عرصه مبارزه و فاز نظامی شوند، به صورت جریانی در میآید مثل جریان كردستان و آن منطقه هم یك منطقه جنگلی بود، زاغهها در خود جنگل جاسازی شده بودند. چریكهای فدایی هم به منطقه مسلط بودند و اگر وارد فاز نظامی میشدند؛ سركوبیشان به این سادگی انجام نمیگرفت و سالهای سال دست انقلاب و نظام بند بود و مانده بودند كه چطور این بحران را حل كنند. اینها هم آزادانه میرفتند و تقریباً كل روستاهای جنگل را تصرف كرده بودند و مردم را با تهدیدهای شدید... تهدید به كشتن و نابودی میكردند و مردم هم سكوت میكردند...
تقریباً از سیاهكل به آن طرف عملاً جمهوری اسلامی حاكم نبود، نه در شهر سیاهكل و نه روستاهای اطراف، آنها كل جنگل را گرفته بودند و دنبال این فرصت بودند كه برخوردهایشان با نظام به كجا میانجامد كه اگر در جنگل كشیده شوند، آنجا را برای خودشان سنگر كنند و بنای مبارزه و سركوبگری داشتند. در جنگل نیروهای نظامی نبود، بمباران هوایی هم امكان نداشت. مشكل زیاد بود، ما دیدیم اگر اینها روزی جنگل بروند و آن روز یك حركت نظامی علیه اینها شروع شود، همهجا را گرفتهاند.
ما به عنوان یك جریان فرهنگی وارد سیاهكل شدیم و گفتیم اینها ما را میكشند، بالاخره ما هم باید یك جا كشته شویم. با بچههای خودمان آمدیم و در زمستان سال 58 در برف و بارندگی شدید مرتب، هفتهای دو سه روز در سیاهكل بودیم. در سیاهكل از مظاهر نظام فقط یك ساختمان مال جهاد بود كه رویش عكسی از امام زده بودند. نظام در سیاهكل مظهری نداشت. فرماندار نبود، آنجا فقط بخشدار بود و دولتیهایش هم از چریكهای فدایی و كمونیستها بودند. در سیاهكل اینها راه میرفتند، شعار میدادند، دختر و پسر با هم بودند. تمام جلساتی كه اینها داشتند در همین سیاهكل برگزار میشد و عدهای از جوانهای آنجا را هم جذب كرده بودند و خانههای مردم در اختیار آنها بود.
روستایی در جنگل بود. یكبار به این روستا رفتیم. بنده با بچهها، به مسجد رفتیم، مسلح بودیم چون هر زمان احتمال درگیری بود. همین كه وارد روستا شدیم، با یك ساختمان نیمهكاره روبرو [شدیم] گفتیم: این چیست؟ گفتند: جهاد میخواست اینجا حمام بسازد، ولی بسیاری از جهادیها را كشتند و اینجا را خراب كردهاند، نگذاشتهاند حمام ساخته شود. ما به مسجد روستا كه یك مسجد قدیمی خرابه بود، رفتیم. چون برق نبود موتور برق بردیم و بلندگو را نصب كردیم و از مردم دعوت كردیم كه بیایید در مسجد روضه است. یك نفر جرأت نكرد بیاید، جز دو سه نفر پیرمرد هفتاد هشتاد ساله كه نمیدانستند قصه چیست... خلاصه آمدیم در وسط میدان وسیعی كه در میان روستا بود و بلندگو را بالای مینیبوس نصب كردیم و مشغول صحبت كردن شدیم؛ ولی فقط در همین حد آمدند كه در خانههایشان را باز كردند. دم در خانهشان نشستند كه اگر درگیری شروع شد داخل خانه بروند. وضع مردم آنجا، اینطوری بود.
ما یكسری نیرو از خود سیاهكل «بچهها و خانوادههای متدین كه در حدود پنجاه شصت نفر بودند، از خود سیاهكل تهیه كردیم؛ چون ما راهها را بلد نبودیم. چون مردم آن منطقه فقیر بودند و زراعتی هم نداشتند و دامداریشان را هم اینها محدود كرده بودند و نمیگذاشتند دامداری كنند، دیدیم بهترین راه كارهای امدادی است كه برای اینها برنج و روغن و وسیله و آرد ببریم و به عنوان امدادگر بگوییم این از طرف امام... در آن جریان آقای ناطق خیلی كمك كرد. ایشان نماینده امام در جهاد بود... امكانات زیادی در اختیار ما گذاشت.
یكی هم آقای دكتر ولایتی كه آن زمان ایشان معاون وزیر بهداری بود. چون از نظر بهداشت آن منطقه ده درجه زیر صفر بود و دكتر و دارو هم نداشت. ما گروههای مجهز پزشكی در روستاها راه انداختیم. در فصل زمستان هم مردم مریض بیمار دسترسی به دوا و دكتر هم نداشتند. این فعالیت مردم سیاهكل را به صحنه آورد. با كمك خود مردم سیاهكل چریكهای فدایی از جنگل بیرون رفتند. كل این كار را ما با یك جمعیت سی نفری انجام دادیم. كل نیروی كاری ما كه بهطور مركزی كار میكرد، سی نفر بودند و بقیه نیرو را از جوانهای آنجا گرفتیم».
برخلاف تصورات موجود، سبك كار كمیته همیشه نظامی نبوده است بلكه كمیته انقلاباسلامی با توجه به بخشهای مختلفی كه داشت، فعالیتهای متفاوتی را انجام میداد كه بخش اعظم و وسیعی از آن فعالیتها فرهنگی بود. به عنوان مثال، نشریههای مختلفی در كمیته منتشر میشد كه حتی در حلوفصل بحرانهای بسیاری مفید واقع شدند.»