روایتی از خدمات اجتماعی بسیج در نخستین سالهای پیروزی انقلاب
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بسیج یک نهاد اجتماعی و ارگانی انقلابی است که اعضای آن همواره به صورت خودجوش و داوطلبانه مشغول به خدمت هستند. این نهاد انقلابی در ادوار مختلف و عرصههای گوناگون نقش موثر و بسزایی را ایفا کرده است. یکی از جانفشانیهای بسیج به دوران دفاع مقدس برمیگردد. حمید آستی در بخشی از خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این باره میگوید:
فرمانده سپاه دزفول آن زمان آقای آوایی یا آقای رشید بود. ما اصلاً فرصت نداشتیم به خانه برویم. من آن موقع یک بچه داشتم، آنها در زیرمینی نزدیک خود بسیج ساکن بودند، فقط یک آیفون گذاشته بودم، گاهی تماسی میگرفتم اگر کاری دارید تماس بگیرید.
بلافاصله بعد از تجاوز عراق تقریباً همه جا تعطیل شده بود. خیلی اوضاع سختی بود و ما دیگر فعالیتهایمان در بسیج متمرکز شد. چون قبلاً کار فرهنگی شده بود دوستان خوبی داشتم. محل بسیج در حوزه علمیه آیتالله معزی بود و ما پایگاهمان آنجا بود. ابتدا پیشنهاد شد که پایگاه در مسجد طالقانی باشد. ما گفتیم حوزه بهتر است و امکانات بهتری دارد.
شروع کار ما جمع کردن وسایل مورد نیاز بود که هیچ پایگاه مقاومتی این وسایل را نداشت. به خاطر اینکه با آموزش و پرورش ارتباط داشتند، ما اول رفتیم یک ماشین وانت برای بعضی از مقدمات کار گرفتیم. تعدادی کپسول آتش نشانی برای مواقع ضروری گرفتیم و یک آتش نشانی و یک مرکز بهداشت تشکیل دادیم.
چون دسترسی به بیمارستان خیلی مشکل شده بود، مخصوصاً چند ماهی که از جنگ گذشت، مرتب مجروح میآوردند و بیمارستانها شلوغ شده بود. گفتیم حداقل یک تزریقاتی هم در بخش خواهران، هم در بخش برادران داشته باشم که اگر مشکلی پیش آمد، بتوانیم کارهای اولیهاش را از قبیل پانسمان و... را انجام دهیم.
یک بخش آموزش نظامی هم گذاشتیم که برای آموزش از برادران ارتشی استفاده میکردیم. یکی از ادارات میراث فرهنگی بود آنجا محیط بسیار بزرگی داشت، هم برای آموزش استفاده میکردیم، هم برای ورزش بچههای بسیج که گاهی وقتها فرصتی میشد فوتبال بازی میکردند.
خلاصه قسمتهای مختلفی ازجمله یک مرکز اعزام نیرو به جبهه و یک مرکز نگهبانی در خود محله گذاشتیم. چون نیرو انتظامی به آن صورت نبودند. البته کمیته بود ولی تازه شکل گرفته بود. در هر محلی حفاظت آن محل بیشتر با خود بسیج بود. ما چند تا بخش تشکیل دادیم و بسیج از نظر تشکیلات تقریباً یک پایگاه نظامی شده بود. هم نیرو و هم امکانات داشتیم. کمد و وسایلی از قبیل میز و صندلی که یک مجموعه نیاز دارد را یک لیست دادم و از آموزش و پرورش تحویل گرفتم تا بعد از رفع نیاز دوباره برگردانم که همین طور هم شد. ماشینی که گرفته بودیم، موقعی که میخواستیم تحویل بدهم، تمیزتر برگردانیم که گفتند این ماشینی نیست که ما داده بودیم.
یکی از کارهای بسیج رسیدگی به امورات مردم بود. لذا بعضی از اداراتی که در آن محل بودند یا خانوادههایی که بنا به دلایلی میخواستند از محل بروند، کلید خانه یا اداره را به ما میدادند.
منبع: کتاب «فریادی در سکوت (خاطرات حمید آستی)»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی