پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سید علیاکبر پرورش چهره نامآشنای مبارزات مردم اصفهان در 6 دی ماه 1392 دار فانی را وداع گفت. از جلسات معرفتی استاد پرورش افراد متعددی به جرگه مبارزات پیوسته که برخی پس از پیروزی انقلاب مناصب مهمی عهدهدار شده و برخی هم به شهادت رسیدند. نقش علیاکبر پرورش در مبارزات سیاسی در اصفهان بیبدیل بود. محمد پیشگاهیفرد از مبارزان قدیمی اصفهان در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است گوشهای از فعالیتهای مرحوم علیاکبر پرورش را روایت کرده که در ادامه از نظر میگذرد.
پیشگاهیفرد میگوید: على اكبر پرورش يكى از مبارزان خطه اصفهان بود. او از همان آغاز قيام امام خمينى با نهضت ايشان در ارتباط بود و در اين راه ارادت، اعتقاد و بينش توأمان داشت. علىاكبر پرورش فردى با استعداد و در ادبيات عرب متبحر بود در اين حوزه نزد آيتالله غروى ادبيات عرب را آموخت و از شاگردان شهيد بهشتى محسوب مىشد. همان طور كه پيش از اين اشاره كردم در اوج فعاليت انجمن حجتيه، بسيارى از فعالان براى شركت و عضويت در اين انجمن دعوت شدند.
بسيارى مانند من در پى جاى و مكانى بودند تا پس از گرفتارى توسط ساواك، فعاليت خود را در جايى كه كمتر حساسيتبرانگيز باشد دنبال و از آن به عنوان پوششى استفاده كنند. آقاى پرورش هم با اين نيت به انجمن وارد شد. درسهاى تفسير نهجالبلاغه او جايگاه مناسبى را براى وى در انجمن فراهم ساخت. حتى من درباره مهندس مصحف نيز چنين اعتقادى دارم. او هم در كلاسهاى انجمن، درس تفسير قرآن مىگفت و مبلّغ افكار علامه جعفرى (پدرزنش) بود؛ در حالى كه آقاى پرورش مروّج و مبلغ افكار آقايان مطهرى و بهشتى بود.
آنچه مىتوان درباره آقاى پرورش گفت اين است كه او تفكر خاص و مستقل خود را داشت و در قالب گروههايى كه عضو آنها بود، درنيامد. وى كتابهاى شريعتى را مطالعه مىكرد و در سخنرانىهاى خود از آنها بهره مىگرفت و از او طرفدارى مىكرد؛ اما اشكالاتى را كه استاد مطهرى بر بعضى از مباحث طرح شده شريعتى گرفته بود، به شاگردان خود گوشزد مىكرد. با وجود اين درباره دكتر شريعتى با آيتالله مصباح جدال لفظى كرد و از وى انتقاد كرد.
*** ماجرای جدایی استاد پرورش از انجمن حجتیه ***
انجمن حجتيه هم از تفكرات او مطلع بود، ولى از آنجا كه عنصر كارآمدى بود، حاضر به ازدست دادن وى نبود تا اينكه ماجراى توهين شيخ حلبى به امام در سال 1352 پيش آمد و آقاى ربانى شيرازى در جلسهاى از اين موضوع انتقاد كرده بود. اين امر به درگيرى مستقيم آقاى پرورش با انجمن حجتيه منجر شد و سخن به ياد ماندنى خود را بر زبان آورد: «من بعد از امام زمان(عج) آقاى خمينى را موحدترين فرد روى زمين مىدانم و اين را با مطالعه، شناخت و معرفت مىگويم كه موحدترين مرد روى كرهى زمين آقاى خمينى است. حال كه اين پيرمرد- منظور شيخ حلبيـ آمده و به ايشان توهين كرده، من ديگر حاضر به همكارى با اين تشكيلات نيستم.» شهيد بهشتى او را از اين كار نهى كرد و خود وى نيز بارها گفت: «آقاى بهشتى به دفعات به من گفت كه انجمن را رها نكن، اگر شما نباشيد جوانانى كه در اين گروه هستند ممكن است در جادهى انحراف بلغزند. شما اينها را شناسايى كنيد كه در آينده به آنها نياز داريم».
آقاى پرورش انصافاً در اين زمينه مؤثر بود و جدى عمل كرد. خيلى از جوانان عضو انجمن را جذب كرد و خود يك گروه و جمعيتى به نام «كانون احمديه» تشكيل داد كه اين كانون در وقايع انقلاب بسيار مؤثر بود و بسيارى از اعضاى آن در جنگ تحميلى به شهادت رسيدند.
*** کادرسازی و شناسایی عناصر انقلابی ***
يكى از ويژگىهاى ايشان اين بود كه در شناسايى ابعاد مختلف شخصيتى افراد دقيق بودند. هر فردى كه به وى مراجعه مىكرد، فورى وقت ملاقات مىدادند. در ملاقات هم از مطالعات، معلومات و تحصيلات افراد سؤال مىكرد. سپس سؤالى را با فرد در ميان مىگذاشت و پاسخ آن را پس از فرصت دادن براى مطالعه طلب مىكرد. ايشان از همان سال 1350 دفترچهاى داشت كه در آن نامهاى جوانان مستعد و متدين را همراه خصوصيات اعتقادى و وضعيت آنها يادداشت مىكرد. براساس همين شناخت بود كه به موقع توانست در مقابل بنىصدر جبههاى از نيروهاى انقلابى را بسيج كند. به ياد دارم در قضاياى نخستوزيرى آقاى رجايى كه بنىصدر به شدت با اين امر مخالفت مىورزيد، من به ايشان گفتم: «آقا شما چرا در اين مجادله از آقاى رجايى صرف نظر نمىكنيد؟ بهتر است براى خوابيدن سروصدا، يك فرد ديگر را معرفى كنيد.» ايشان گفت: «شما كه مىدانيد من در اين كتابچهام از اين نيروها فراوان دارم، اما دليلى براى معرفى آنها نمىبينم؛ چرا كه مخالفت بنىصدر فقط براى رساندن سلامتيان به نخستوزيرى است. يكى از اين نيروها آقاى كلانترى است كه مىتواند مقام نخستوزيرى كشور را عهدهدار شود.» همهى اينها حاصل فعاليت و مطالعههاى وى در طول سالهاى نهضت و در مقاطع مختلف و در تمام مناطق گوناگون به ويژه اصفهان، تهران و قم بود.