برگی از کارنامه سیاه رضاخان
وقتي رفتم به داخل مسجد ديدم كه همهجا خون ريخته است، اين طرف و آن طرف پرِ خون بود. چادر زنها، تكهپاره لباسها و كفش و كلاهها بود كه در مسجد ريخته شده بود اما كسي نبود. جلوي كفشكن پر از خون بود. مردهها را داشتند ميبردند...
کد خبر: ۷۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۲۱
برشی از خاطرات آیتالله فلسفی
آیتالله فلسفی میگوید: یکی از مصائب بسیار بزرگ برای مردم شمال این بود که خبر میآوردند که اعلیحضرت میخواهد برای سرکشی املاک خود بیاید. اگر بگویم مردم با این خبر عزادار میشدند مبالغه نکردهام مردم بدبخت از زن و پیر و جوان و حتی بچهها میبایست نزدیک دریا بروند و ماسه و شن توی کیسه بریزند و بیاورند تا جاده را برای چند روز با ماسه بپوشانند که وقتی اتومبیل شاه میآید گرد و خاک بلند نشود.
کد خبر: ۲۲۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۳