مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برچسب ها - آیت الله آل اسحاق
دو خاطره از آیت‌الله آل‌اسحاق
آیت‌الله آل‌اسحاق می‌گوید: «در نجف با طلبه‌های ترکیه کلاس داشتم. یکبار آشیخ احمد یکی از همان طلبه‌ها، شب به خانه ما آمد و گفت: «دو نفر از ترکیه به خانه ما آمده و گریه می‌کنند و می‌خواهند امام را ببینند.» گفتم: «شاید جاسوس باشند.» گفت: «نه یکی از آنها درجه‌دار است که امام در ترکیه در منزلشان بوده و دیگری خانمش است. آنها می‌گویند عطش زیادی برای دیدن امام داریم و از روزی که ایشان از ما جدا شده‌اند، شب و روز نداریم.»
کد خبر: ۷۲۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۹

انقلاب اسلامی در سیستان و بلوچستان
مادر عادل به مسجد آمده بود، نمى‌دانستيم به او چه بگويم. گفتم: «چه مى‌گويد؟» گفتند: «می‌خواهد شما را ببيند.» آمد و گفت: «آقاى آل‌اسحاق، بشارت مى‌دهيد كه پسرم شهيد شده، اين خبر درست است؟» خيلى عادى صحبت مى‌کرد. گفتم: «خدا درجاتش را عالى كند.» گفت: «خدا را شكر، اجازه هست من دو كلام صحبت كنم؟» گفتم: «بفرماييد»
کد خبر: ۵۵۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۹

تازه های کتاب