به بهانه 5 دی ماه 1357
در تشيع جنازه او شركت كردم. تمامی دانشجوها و اساتيد شركت كرده بودند و شهادت ايشان بركات خوبی داشت. اصلاً آن شعری كه بعداً درست شد «ايران، ايران، ايران رگبار مسلسلها» يك قسمت آن ناظر بر شهادت استاد نجاتالهی است. زمانی كه جنازه ايشان را به بهشت زهرا بردند، سخنرانی داغی كردم و تا آخر مراسم نماندم و فرار كردم. بعد پدر ايشان آمد و تشكر و قدرداني كرد. ساواك پيگيری میكرد كه اين شيخی كه سخنرانی داغ كرده چه كسی بوده است.
کد خبر: ۷۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
کد خبر: ۶۴۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۳
برگی از خاطرات حسن غفوریفرد
غفوری فرد میگوید: در مراسم تشییع جنازه شهید نجاتاللهی، یک راهپیمایی بسیار عظیمی برگزار شد که از راهپیماییهای به یاد ماندنی آن دوران است. بعد از تیر خوردن نجاتاللهی، ابتدا ایشان را به بیمارستان آبان که نزدیک ساختمان وزارت علوم بود، بردند. وی در همانجا به شهادت رسید. بعد از آن برای رد گم کردن، جنازه ایشان را شبانه به بیمارستان امام خمینی بردند. چون رژیم به شدت نگران جنازهی ایشان بود، تمام اقدامات را برای جلوگیری از تشییع جنازه ایشان انجام داد. انتقال جنازه به بیمارستان امام خمینی، که از مرکز شهر دور بود، یکی از این اقدامات بود. در بیمارستان هم برای اینکه جنازه شناخته نشود، جسد را به یکی از کلاسهای بیمارستان برده و زیر صندلی مخفی کرده بودند، ولی افرادی آن را شناخته بودند.
کد خبر: ۶۴۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۳