روایتهایی از مراودات علامه طباطبایی و امام خمینی
علامه سمنانی شروع کرد با آقای خمینی به گرم گرفتن و اینکه بله، من کتاب شما را خواندهام، المیزان را خواندهام. آقای خمینی هم آدمی [نبود] که دستپاچه بشود، مثلاً فوراً بگوید که نخیر! من نیستم، یا خجالت بکشد که حالا او دارد اشتباه میکند، چنین آدمی نبود واقعاً. مثل کوه همینطور نشسته بود و گوش میکرد. آقای طباطبایی هم نشسته بود جلوی ایشان؛ دید که علامه سمنانی دارد اشتباه میکند، برای اینکه این اشتباه ادامه پیدا نکند، رو کرد به علامه سمنانی و گفت طباطبایی من هستم؛ ایشان استاد من، آقای خمینی هستند.
کد خبر: ۷۲۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۴
انتشار برای نخستینبار|برگی از خاطرات مرحوم سید علی نکویی
سید علی نکویی زهرایی در خاطرات خود درباره اولین تجربه شرکت در حرکتهای سیاسی با اشاره به حوادث قیام 30 تیر میگوید: دوره اول دبیرستان در مدرسه اقدسیه بودم که به همراه بچهها كلاس را تعطیل كردیم و به دروازه دولت اصفهان همین جایی كه یك تلگرافخانه بودیم آمدیم. آنجا جمع شدیم و اینها برای مركز یک تلگراف زدند. این به عنوان اولین حضور سیاسی من بود. منتهی 10- 11 سالم بود و خیلی نسبت به قضایا توجیه نبودم.
کد خبر: ۶۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۸