شب شعر و خاطره انقلاب؛
استاد مصطفی محدثی خراسانی، خانم فاطمه نانیزاد، استاد ناصر فیض، خانم فریبا یوسفی، محمدمهدی خانمحمدی، مهدی استاداحمد و زهراسادات قاسمی شاعرانی بودند که سرودههای خود در وصف انقلاب اسلامی را ارائه کردند.
کد خبر: ۸۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۴
گزارش تصویری
شب "شعر و خاطره انقلاب" با حضور شاعران و روایتگران تاریخ انقلاب به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران روز یکشنبه 15 بهمن در تالار آبی کاخ نیاوران برگزار شد.
کد خبر: ۸۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۶
خاطرات حاج احمد مرآتی شیرازی از بازاریان قدیمی تهران شامل رخدادهای دهههای 30، 40 و 50 است. او که با هیئتهای موتلفه اسلامی هم ارتباط داشت، روایتهایی درباره فعالیتهای مبارزاتی این گروه ارائه میدهد. حاج احمد مرآتی که ابتدا در تیم نظامی هیئتهای مؤتلفه عضویت داشت، خاطراتی جالب از اردوی شهید عراقی برای آموزش شاخه نظامی مؤتلفه دارد.
کد خبر: ۴۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۸
روایتی از زندگی و مبارزات حجت الاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان
حجتالاسلام فیروزبان میگوید: من در جریان نهضت مردمی در اصفهان فعالیتهایی داشتم. به جهت تهیه مقدمات اعتصاب در اصفهان، منزل آیتالله حاج سید مصطفی مهدوی رفتم. چند نفر روحانی خدمت ایشان بودند از جمله حجت الاسلام حاج آقا فخر کلباسی رئیس هئیت قائمیه اصفهان، که به ایشان گفتم: در چند شهر مهم ایران دست به اعتصاب زدهاند صحیح نیست که اصفهان که همیشه پیشقدم در این قبیل نهضتها بوده سکوت کند. گفت:چه کنیم؟ گفتم: حرکت به سوی مسجد سید اصفهان و اعتصاب. گفت: پلاکارد لازم است که الان وسیله نیست. من عمامهام را برداشتم و روی زمین باز کردم و با دو مداد و خودکار که بین آنها یک چوب پهن گذارده بودم شعاری نوشته و وسط خط را با جوهری که موجود بد پر کردم و دو طرف آن پارچه را به دو چوب وصل نمودم و حرکت کردیم.
کد خبر: ۱۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
"خاطرات ناب"
باز هم عباي امام گير كرد عبا را كشيدم و گفتم: «آقا عبا نميخواهد.» عباي امام را زير بغلم گرفتم و خيلي سريع بغل راننده نشستم و گفتم: «برو.» گفت: «كجا؟» گفتم: «از بهشتزهرا بيرون برو.» كمك ماشين را زد و از پستي و بلندي سنگهاي قبر ماشين حركت كرد و آژير ميكشيد و از بلندگوي آمبولانس ميگفتم: «برويد كنار حال يكي از علما بههم خورده، بايد او را به بيمارستان برسانيم.» اگر ميفهميدند امام داخل آمبولانس است، آمبولانس را تكه تكه ميكردند.
کد خبر: ۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۲
"خاطرات ناب"
پريدم داخل هليكوپتر، دست امام را گرفتم و از پشت فرمان همينطوري امام را كشيدم به داخل هليكوپتر و گفتم: «ببخشيد آقا چارهاي ديگر نيست.» احمدآقا هم پريد داخل هليكوپتر.
کد خبر: ۵۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۲
"خاطرات ناب"/خاطرات حسن روحانی
حسن روحانی در خاطرات خود میگوید:در سالن دانشگاه سوری آن شب شاهد تکبیر دانشجویان با صدای بلند بودم؛ آن چنان تکبیری که سالن را میلرزاند. من تا آن شب چنین حرارت و شوری در بین دانشجویان ندیده بودم. در سخنرانی آن شب شاهد بودم که در ضمن سخنرانی، اشک از چشم زن و مردم سرازیر می شود. اکثریت زنان و دختران بیحجاب بودند، اما در کنار پسران دانشجو، تکبیر میگفتند، برای زیارت امام اشک شوق میریختند و با جان و دل با انقلاب اسلامی پیمان بسته بودند.
کد خبر: ۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۲