کد خبر: ۱۰۰۴۲
تحلیل روابط ایران و آمریکا در گفت‌وگو با دکتر ابراهیم متقی

الگوی رفتاری ترامپ در قبال ایران چماق و هویج است

عکس لید
به طور کلی معتقدم که راهبرد کلی آمریکا در رابطه با ایران مشخص است. در هر دوران تاریخی سیاست‌‌ها و الگوهای رفتاری متناسب با شرایط منطقه‌‌ای و نوع نگاه و نیازی که به ایران دارند، تغییر می‌کند. در دوره‌ ترامپ، که از قدرت ریسک بیشتری برخوردار است، الگوی رفتاری‌‌اش هم الگوی رفتاری چماق و هویج است.
شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۳

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دیدار جنجالی ترامپ و زلنسکی روسای جمهور آمریکا و اوکراین در کاخ سفید واکنش‌های مختلفی را برانگیخت. اما در هفته‌های اخیر ترامپ مذاکره با ایران را هم مشروط به شرط‌هایی کرده است که همین امر در بین افکار عمومی جامعه ایران، نخبگان و مسئولان سیاسی بازخوردهایی داشته است. از این رو بازخوانی تاریخی روابط ایران و آمریکا و سیاست‌های کاخ سفید در برابر تهران بیش از پیش می‌تواند در فرآیند تحلیل و تصمیم موثر واقع شود.

ابراهیم متقی استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران سالیان متمادی در حوزه مطالعات آمریکا تحقیق و پژوهش کرده است. به همین بهانه در گفت‌وگو با این عضو هیأت علمی دانشگاه به تحلیل تاریخی روابط ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته‌ایم. بخش‌هایی از این گفت‌وگو را می‌خوانیم: 

 

آیا تمام رئیس جمهورهای آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی یک سیاست کلی را در قبال ایران پیش گرفته‌اند؟ سیاست‌‌های جمهوری اسلامی در قبال ایالات متحده در این چند دهه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بحث انقلاب اسلامی و ایالات متحده به عنوان دو نیروی بسیار تاثیرگذار در مقابله با همدیگر و در ارتباط با محیط منطقه‌‌ای و ساختار نظام بین‌الملل همواره مورد توجه و  بحث قرار داشته است. نکته‌ اصلی که باید به آن توجه داشت این است که انقلاب ایران در شرایطی شکل گرفت که آمریکایی‌‌ها به این موضوع واقف بودند که یک پتانسیل مذهبی قوی در ساخت اجتماعی ایران وجود دارد...

... ایالات متحده در ابتدا این انگاره را داشت که اگر در ایران حکومت دینی شکل بگیرد، این حکومت دینی می‌تواند یک نیروی مقابله‌‌گر با اتحاد شوروی باشد. بحثی وجود داشت در وزارت امور خارجه‌ آمریکا که جرج وایلدمن بال آن را مطرح کرده بود. جرج بال معاون منطقه‌‌ای وزارت امور خارجه‌ آمریکا در زمان سایرس رابرت ونس بود. بحث بال کمربند سبز امنیتی بود؛ یعنی در برابر اتحاد شوروی و جلوگیری از رسوخ آن‌ به خلیج‌فارس و حوزه‌ پیرامونی، مذهب یک نیروی خودساخته‌‌ای است که می‌تواند مقابله کند. اما آمریکا در دام خودش قرار گرفت؛ چون تفکر دینی در ایران و رویکردی که ایرانی‌‌ها به لحاظ فرهنگ سیاسی دارند، متفاوت بود... 

در این فضای جدید، رویکردی که ایران دارد رویکرد مبتنی بر نه شرقی نه غربی است که ریشه‌ تاریخی در تفکر ایرانی دارد؛ چه تفکر دینی‌‌اش، چه تفکر ناسیونالیستی و ملی‌‌اش و چه در میان عوام مردم. اولین بار مدرس اندیشه‌ موازنه‌ عدمی را مطرح کرد. اندیشه‌ موازنه‌ عدمی مدرس و موازنه‌ منفی مصدق با رویکرد ۱۳۵۴ محمدرضا پهلوی با عنوان سیاست خارجی مستقل ملی و رویکرد جمهوری اسلامی با عنوان نه شرقی نه غربی، یک ماهیت تبارشناسانه‌ نسبتاً یکسان دارد....

... آمریکایی‌‌ها به این جمع‌‌بندی رسیدند که یک نوع بازتولید اندیشه‌ ایرانی و مذهبی، به همان گونه‌‌ای که ریچارد کاتم در  کتاب ناسیونالیسم در ایران به آن توجه می‌‌کند، شکل گرفته است و راهبردی که در پیش گرفت راهبرد کانتینمنت (Containment)، سد نفوذ یا به تعبیری سیاست جلوگیری از گسترش نفوذ دشمن  بود. پس تمامی رؤسای جمهور آمریکا از زمان کارتر تا همین دوران بایدن راهبرد کلی‌‌شان کانتینمنت است. همان راهبردی که جرج فراست کنان در سال ۱۹۴۵ در چهارچوب یک گزارش برای وزارت خارجه بیان کرد و بعد در سال ۱۹۴۷ آن را در قالب یک مقاله با عنوان «منابع هدایت رفتار روسیه» به نام مستعار مستر ایکس منتشر کرد.

ایالات متحده همین راهبرد را در رابطه با ایران در پیش گرفته و در دوران‌‌ تاریخی پازل‌‌های مختلف این راهبرد را به کار می‌بندد. شاخص‌‌های آن عبارت‌اند از تحریم و محدودیت‌های اقتصادی، عملیات روانی، جنگ کم‌شدت (Low-intensity war) که در ارتباط با بحث فرهنگ و رسانه قرار دارد، البته ساخت سیاسی متأسفانه هیچ نوع بازتولیدی برای فرهنگ ایرانی و فرهنگ دینی در این سال‌‌ها به انجام نرسانده است.

... راهبرد کانتینمنت مبتنی بر جنگ نیست، عملیات نظامی نیست، بلکه مبتنی بر دو رویکرد مختلف است: یک سنکشن (Sanction) یا تحریم، دو اینگیجمنت (Engagement) یعنی دربرگیری، بعضی‌‌ها فکر می‌‌کنند Engagement یعنی مصالحه. خیر، اینگیجمنت یعنی دست را می‌دهد ولی دست بزرگ قدرتمندی است که دست تو در آن قرار می‌گیرد. بنابراین، این فضایی است که در تمام دوره‌‌های ریاست جمهوری پس از انقلابوجود داشته. یعنی از زمان خود کارتر که دکترین او در ژانویه ۱۹۸۰ منتشر شد تا بحث‌‌های مربوط به جنگ کم‌‌شدت جرج شولتس در سال ۱۹۸۳ و بحث‌‌هایی که الکساندر هیگ، اولین وزیر خارجه‌ ریگان، مطرح کرد، تماماً ذیل رویکرد دربرگیری (Engagement) جای می‌‌گیرند.

فقط یک دوره در سیاست خارجه‌ آمریکا را می‌توان دوران شبه‌تعادل نامید و آن دوران جرج بوش پدر است. در دوران بوش چهار نفر از زمامداران آمریکایی نگاه‌شان این بود که باید با ایران کنش ارتباطی سازنده‌ای داشته باشند: بوش پدر؛ وزیر امور خارجه، جیمز بیکر؛ مشاور امنیت ملی، لارنس ایگلبرگر و معاون وزیر خارجه، ادوارد جرجیان. همه‌ این‌ها نگاه‌‌شان این بود که باید در یک وضعیت مهار تمایزیافته قرار گیرند... در دوره‌ دوم ریاست‌جمهوری بیل کلینتون، که وزیر امور خارجه‌ خانم مادلین آلبرایت بود، رویکرد کنش ارتباطی داشت. حوزه‌ فعالیت خانم آلبرایت تاریخ بود و نگاهش مبتنی بر کنش ارتباطی بود. بدترین وضعیت مربوط به دوره‌ وارن کریستوفر است، یعنی وزیر خارجه‌ اولیه‌ بیل کلینتون که فشارها و تحریم‌‌ها علیه ما تصاعد پیدا کرد. بنابراین، راهبرد مبتنی بر کانتینمنت است؛ نشانه‌‌های کانتینمنت، تحریم است و سازنده‌‌‌‌ کانتینمنت همان اینگیجمنت است. ولی الگوهای رفتاری در هر دورانی تغییر پیدا می‌‌کند.

... اگر یک سند امنیت ملی آمریکا را در دوره‌ باراک اوباما، ترامپ و  بایدن ملاحظه کنید، می‌بینید که هر سه رئیس جمهور رویکردشان در رابطه با ایران نسبتاً مشابه است.

در دوره‌های مختلف تاریخی، رؤسای جمهور از احزاب مختلف، هر سه می‌گویند ایران اصلی‌‌ترین تهدید امنیت ملی آمریکا، و متحدین آمریکا یعنی اسرائیل و کشورهای اروپایی، و شرکای اروپاست،  یعنی چه کسانی؟ کشورهای محافظه‌کار حوزه‌ خلیج‌فارس یا جهان عرب. در هیچ‌یک از این موارد هم نمی‌گوید که ما می‌‌خواهیم رویارویی انجام دهیم، بحث اصلی در تمامی این موارد مهار(Containment) است. مهار یعنی محدود کردن قدرت و قالب‌‌ها و قواعدی که به نوعی در رابطه با قدرت وجود دارد. بنابراین چه هریس و چه ترامپ؛ این‌که فکر کنید یکی کور می‌‌کند دیگری شفا می‌دهد به هیچ‌وجه این‌گونه نیست.

 

یعنی چه دموکرات چه جمهوری‌‌خواه هیچ فرقی ندارند؟

راهبردشان در ارتباط با جمهوری اسلامی، روسیه و چین یکسان است؛ اما الگوهای رفتاری کمی تغییر می‌‌کند… ممکن است ترامپ به لحاظ شخصیتی دنبال این باشد که یک شاتل دیپلماسی را به انجام برساند. شاتل- دیپلماسی، دیپلماسی ایستگاهی است؛ همچنین نوعی دیپلماسی قله‌‌ای هم هست. همان مدلی که با رهبر چین در دستور کار قرار دادند ترامپ ریسک‌پذیری‌اش بیشتر است و دنبال این خواهد بود که دو سه تا موضوع هسته‌‌ای و منطقه‌‌ای را با همدیگر پیوند بدهد و بگوید خب حالا ما با ایرانی‌‌ها مذاکره یا مصالحه‌‌ای می‌کنیم.

سیاستش فشار بیشتر برای مذاکره‌ گسترده‌‌تر و آوانس فراگیرتر برای دستیابی به نتایج بیشتر خواهد بود… ما در فضای فرسایشی کمتری قرار می‌‌گیریم، شاید تکلیف‌مان با خودمان بهتر مشخص ‌‌شود، چرا؟ چون ترامپ ریسک‌‌پذیری بیشتری دارد؛ سیاست ترامپ مبتنی بر امتیاز بزرگ در برابر فشار گسترده است.

 

این تحلیل شما به همه‌ جمهوری‌‌خواهان از ابتدای انقلاب اسلامی قابل تعمیم است؟

خیر. به ترامپ قابلیت اطلاق دارد. عرض کردم الگوی رفتاری ما با جورج بوش پدر یک دوران طلایی در روابط ایران و آمریکا ایجاد کرده بود. میزان صادرات نفت ایران به ایالات متحده در آن مقطع زمانی خیلی افزایش پیدا کرده بود. شرکت‌‌های آمریکایی ازجمله کونوکو با ایران کار می‌کردند. قرارداد نفتی کونوکو را آمدند و بستند؛ ولی زمانی که بیل کلینتون آمد تحت تأثیر تیم وزارت امور خارجه و مشاور امنیت ملی‌‌اش الگوی رفتاری‌‌اش مبتنی بر فشار فزاینده بر ایران شد.

به طور کلی معتقدم که راهبرد کلی آمریکا در رابطه با ایران مشخص است. در هر دوران تاریخی سیاست‌‌ها و الگوهای رفتاری متناسب با شرایط منطقه‌‌ای و نوع نگاه و نیازی که به ایران دارند، تغییر می‌کند. در دوره‌ ترامپ، که از قدرت ریسک بیشتری برخوردار است، الگوی رفتاری‌‌اش هم الگوی رفتاری چماق و هویج است؛ یعنی پاداش و مجازات. طبیعی است که آمریکایی‌‌ها وقتی که چنین الگویی دارند پاداش محدود و مجازات سخت‌‌تر را در دستور کار قرار می‌دهند.

 

ما راه‌‌های مختلفی را از برجام تا مسیرهای دیگر امتحان کردیم و پیش رفتیم. سیاست خارجی دولت‌‌های مختلف در مواجهه با دولت‌‌هایی که در آمریکا سر کار می‌‌آمدند چه مقدار دقیق بوده؟ به عبارت دیگر دولت‌‌ها در ایران بر چه مبنایی و چگونه تصمیم گرفتند و آیا تصمیم درست گرفته‌‌اند یا نه؟

ما همواره در یک وضعیت ابهام قرار داریم. الگوی مدیریت‌مان در بسیاری از مواقع الگوی مدیریت اقتضایی است. باید ببینیم چه پیش می‌آید؛ متناسب با این‌که پیش آمد چه اقدامی انجام بدهیم. یعنی هیچ‌گاه بعد از انقلاب ثباتی را که بتواند یک پلن طولانی‌مدت برای‌مان ایجاد کند، احساس نکردیم. نکته‌‌ای که وجود دارد این است که نخست: سیاست خارجی ایران به هیچ‌‌وجه ماهیت مقابله‌‌جویانه با هیچ کشوری ندارد، ولی وقتی که مورد تهدید قرار می‌‌گیرد ناچار است که از خود دفاع کند.

 دوم این‌که این منطقه‌‌ای که ما در آن زندگی می‌‌کنیم ژئوپلتیک تهدید است، پس در ژئوپلیتیک تهدید ما باید حتماً تولید قدرت داشته باشیم.

 سوم، برخی از مواقع ادبیات ما کلی و عمومی است که به‌ نظر من غیر راهبردی است، این خیلی برای ما بد است که ابزارهای تاکتیکی قوی و راهبردی داشته باشیم اما ادبیات سیاست خارجی و امنیتی‌مان دقیق و مفهوم‌بندی‌شده نباشد. وقتی که این وضعیت را نداشته باشی حتی کنش نظامی‌‌ات هم، یعنی وقتی که راهبرد فله‌‌ای باشد کنش نظامی هم فله‌‌ای خواهد بود. راهبردی ارزشمند است که اثربخشی داشته باشد. اگر اقدامی که انجام می‌دهم اثر بخشی نداشته باشد، باید الگوی رفتاری‌‌ام را از قابلیت‌‌هایی که دارم متنوع‌‌تر و پیچیده‌‌تر و راهبردی‌‌تر کنم. در آن شرایط می‌‌توانم به نتیجه‌ مناسب‌‌تری نائل شوم.

بنابراین... در سیاست خارجی ایران یک نوع تغییر و تداوم دائمی وجود داشته است... از آغاز انقلاب تا به امروز تهدیدهای ما نسبتاً‌‌ مشترک بوده و به نوعی راهبردمان هم راهبرد غلبه بر کسی نیست! راهبرد ضد تهدید است، راهبرد ضد تهدید، یک کنش دفاعی است؛ ولی متأسفانه برخی مواقع ما از ادبیاتی تهاجمی استفاده می‌کنیم که باعث ایجاد مظلومیت راهبردی برای نظام سیاسی می‌شود. 

 

متن کامل گفت‌وگو با دکتر ابراهیم متقی در مجله گواه شماره پاییز ۱۴۰۳منتشر شده است که علاقمندان برای تهیه آن می‌توانند از این‌جا اقدام کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات