|محمدرضا جوادی یگانه| آسیبشناسی راهپیماییهای ۲۲ بهمن
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ صورتبندی «تبیینهای علی» از راهپیمایی ۲۲ بهمن و اینکه منشأ و فلسفه پیدایش چنین پدیدهای چیست از دشوارترین و در عین حال خطیرترین حوزههای نظری «راهپیمایی پژوهی» است. در این حوزه اگرچه تکاپوهای نظری زیادی را شاهد نبودهایم اما همین تولیدات اندک، بسیار درخشان و الهامبخش بودهاند. برجستهترین نظریه در تبیین «چرایی راهپیمایی ۲۲ بهمن» محصول تلاشها و تأملات «دکتر حسین کچویان» است. البته سیاق نظری تبیینهای علی، استفاده از آنها را در سطوح خُردتر تحلیلی با پیچیدگی و دشواری مضاعفی روبهرو میکند. مهارت و دقت زیادی لازم است تا صاحبنظری بتواند فحوا و ممشای نظریه کلاننگری مثل آنچه را تحت عنوان «ماهیت معمایی راهپیمایی ۲۲ بهمن» از سوی دکتر کچویان تبیین شده است، در تحلیل انتقادی و ریزبینانه جزئیات پدیده راهپیمایی ۲۲ بهمن، استفاده کند.
متن پیش رو حاوی سخنرانی «دکتر محمدرضا جوادی یگانه»، دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران، است که طی آن تلاش میشود در رویهای انضمامی، از چارچوب تبیینی دکترکچویان برای تحلیل آسیبشناختی «قطعنامههای پایانی»، «بازنمایی تلویزیونی» و «برخی اشکال حضور راهپیمایانه مسئولین» استفاده شود. سویههای انتقادی و انضمامی متن پیش رو بر مهارتهای تحلیلی ایشان اشعار دارد. سخنرانی دکتر جوادی یگانه البته به این موارد محدود نیست؛ چنانچه خواهید خواند، ابتدای سخن ایشان، حاوی مقدمه تبیینی مستوفا و بدیعی در جامعهشناسی خود انقلاب اسلامی است.
کابوس نظریات انقلاب
«انقلاب اسلامی ایران» به تعبیری «کابوس نظریات انقلاب» است. به عبارتی وقتی انقلاب اسلامی رخ داد، نظریات مربوط به انقلاب به هم ریخت. «تدا اسکاچپول» که یکی از معروفترین نظریهپردازان انقلاب است، اولین واکنشش این بود که انقلاب ایران استثنایی بر انقلابهای دیگر است و بعد بهتدریج نظریهاش را اصلاح و عناصر ایدئولوژیک را در آن وارد کرد. تحلیلهای فراوانی در مورد علل وقوع انقلاب و مشخصا «علل وقوع انقلاب اسلامی» بیان میشود که «چارلز کورزمن»، این تحلیلها را «تحلیلهای پس از وقوع» میداند. مثلا «شرایط بینالمللی»، «فضای باز سیاسی»، یا «مسجد» (که بهتدریج وارد فضای انقلاب شد) یا عناصر فرهنگی یا عناصر ساختاری و... در لیست تحلیلگران از علل وقوع انقلاب اسلامی ثبت شده است.
تمایز «علل» و «زمینههای تشدیدکننده»
برای اینکه بتوانیم انقلاب را تبیین کنیم میبایست بین «علل وقوع انقلاب» و «زمینههای تشدیدکننده» آن تفکیک قائل شویم که معمولا تفکیک نشده است. «ژانت آفاری» در رابطه با «انقلاب مشروطه» تعبیری دارد که انقلاب مشروطه، انقلاب «چند فرهنگی»، «چند طبقهای» و «چند ایدئولوژیکی» بوده است. به نظر من برعکسِ «انقلاب مشروطه»، «انقلاب اسلامی» چنین نبوده است و بُعد «اسلامی بودن» در آن کاملا ابعاد دیگر را تحتالشّعاع خود قرار میدهد. به عبارتی این انقلاب دقیقا «اسلامی» بوده است. در این دو دهه اخیر میبینیم که با تأکید بر کلمه «انقلاب ۵۷» و خالی کردن آن از بُعد اسلامیاش، هوشمندانه خواستهاند تا این انقلاب را به تبیینهای مربوط به انقلابهای دیگر نزدیک کنند؛ روندهایی از این دست را میتوان روی دیگر سکه «تحریف انقلاب» دانست. هرچند که برخی ممکن است اساسا به اسلامی بودن انقلاب انتقاد وارد کنند و آن را برنتابند اما این انقلاب بیتردید اسلامی است. در چارچوب نگاه واقع بینانه به انقلاب اسلامی، بهترین تبیین این است بیاییم آنچه که انقلاب را واقعا محقق ساخت (که همان «رهبری انقلاب» (یعنی شخص امام خمینی) و «تعاملش با مردم» و «حضور مردم در «راهپیماییها» بود) در علتشناسی آن در نظر بگیریم. به عبارت دیگر غیر از چند روز آخر، درواقع این «حضور مردم در راهپیماییها» بود که «انقلاب» را محقق کرد و بدان عینیت داد؛ راهپیماییهای متعددی که ممکن بود به خاک و خون کشیده شود یا نشود. البته مقوله شرکت در راهپیماییها هم امری معمولی وبدون هزینه نبود.
در سال ۵۷، تصمیم یک فرد برای شرکت در راهپیمایی، به خاطر احتمالات مختلفی که در مورد میزان حضور افراد دیگر در آن داده میشد بسیار ریسکپذیر و مخاطرهآمیز بود؛ او میتوانست حدس بزند که اگر افراد بیشتری شرکت کنند، احتمال کشت و کشتار و خطر پایینتر است و اگر تعداد کمتری آمده باشند ضریب تهدید بسیار بالا میرود؛ بنابراین راهپیمایی و تصمیم برای شرکت در آن را نباید پدیده سادهای در نظر گرفت. تحلیل این موضوع، براساس نظریه «بازی چندبازیگره» ممکن است.
عَلَم متمایز امام خمینی
یکی از مهمترین ویژگیهای رهبری انقلاب اسلامی «قاطعانه بودن» آن است. با این توضیح که در آستانه انقلاب تقریبا همه مردم در ایران با حکومت پهلوی موضع داشتند و مخالف بودند. این موضع محصول انباشت روندهای مختلف اعتراضی در دورههای مختلف بود که بهتدریج، در هر دوره بخشی از مردم و بدنههای اجتماعی را در بر گرفته بود. اعتراض به حکومت پهلوی از زمان مصدق به بعد زیاد شد و جنبه همگانی به خود گرفت. این رویکردهای اعتراضی، مبادی، سویهها، اهداف و انواع مختلفی داشت؛ از تودهایهای شورویگرا تا ملیها و از مذهبیهای جدی تا روشنفکرهای غربگرا را شامل میشد و از مبارزه مسلحانه تا شعر و ادبیات را در بر گرفته بود. در این میانه پرسودا، امام خمینی عَلَم خود را برداشت و اصرار و تأکید داشت که آن عَلَم را از سایرین متمایز کند. امام در تاریخ 57/5/5 (در موقعیتی که هنوز نشانه روشنی از انقلاب پدیدار نشده بود) پیامی ویژه و جالب دارد. او در این پیام نشان میدهد که تلاش دارد با تأکید بر «مبدأ تاریخی کاملا خاص (۱۵ خرداد)»، «مبنای صددرصد اسلامی» و «رهبری روحانیت»، حرکت و جریان مبارزاتی خود را از حرکتها و جریانات مبارز و مخالف دیگر تمایز بخشد و از همان ابتدا حساب خود را از دیگر معترضان به حکومت پهلوی بهکلی جدا کند. پیام امام اینگونه است: «نهضت مقدس اخیر ایران که ابتدای شکوفاییاش از ۱۵ خرداد ۴۲ بوده، صددرصد اسلامی است و تنها به دست توانای روحانیون و با پشتیبانی ملت بزرگ ایران پیریزی شد و به رهبری روحانیت، بیاتکا به شخص یا جبههای یا جمعیتی اداره شده و میشود.». این پیام امام با توجه به استراتژی انقطاعی آن نسبت به جریانات دیگر و جدا کردن خط از دیگران با گلایه جدی «دکتر ابراهیم یزدی» مواجه شد و امام با اینکه از او دلجویی کرد، اما از اصرارش بر وجوه متمایز و اختصاصی در سه بُعد «مبدأ، مبنا و رهبری» نهضت عقبنشینی نکرد.
پیوند «استقلال» و «آزادی» به «جمهوری اسلامی»
البته در پاییز و زمستان ۵۷، آن چیزی که مردم در قالب اعتراض و خواسته بیان میکردند، «استقلال» و «آزادی» بوده است؛ یعنی «فساد سیاسی»، «دیکتاتوری سیاسی»، «توسعه وابسته و وابستگی» علل اصلی اعتراض مردم بوده است. دیگران غیر از امام پاسخهای متعددی به این خواسته «استقلال» و «آزادی» دادهاند؛ اما، امام برای رفع این مشکلات فقط یک پاسخ ارائه کرده است: «حکومت اسلامی». او برای رهایی از وضع موجود فقط یک راهبرد را با مردم در میان گذاشت که در ابتدا با عنوان «حکومت اسلامی» بیان میشود و در پاییز ۵۷ به «جمهوری اسلامی» تبدیل میگردد. بنابراین «استقلال» و «آزادی» خواسته و «جمهوری اسلامی» پاسخ امام به این خواسته میباشد که مردم هم پذیرفتهاند. اگر با این رویکرد بنگریم، در میان همه عَلَمهای گوناگونی که برداشته میشده، مردم زیر یک عَلَم جمع شدند که آن عَلم «اسلام» است. امام هم چون میدانسته که مردم زیر این علم جمع شدهاند، این عَلَم و رهبری متناسبش را با کسی تقسیم نکرده است و جریان دیگری را در آن شریک نکرده است. در پاییز ۵۷ «مرحوم مهندس بازرگان» و «مرحوم دکتر سحابی» دیدار مهمی با حضرت امام دارند، بعد از این دیدار خبرنگاران خارجی با زیرکی از امام میپرسند که چگونه به تفاهم رسیدید؟ و امام پاسخ میدهند که «ما تفاهمی نکردیم، من مسائل ایران را گفتم و هیچ یک از آقایان مخالفتی ابراز نکردند.» بنابراین هیچکس (هیچ جریان و هیچ ایدئولوژی) در ماجرای تحقق انقلاب اسلامی شریک نیست. اگر ما با این رویه جلو برویم میبینیم که امام همواره با صراحتی بینظیر و مرزبندی مشخّص از دیگران، ایده انقلابی خودشان را بیان کردهاند. جالب این است که به موازات افزایش این صراحت و مرزگذاری، علاقهمندی و گرایش مردمی به ایده و شخصیت امام بیشتر میشد که نمونه بارز آن، شرکت انبوه و بینظیر مردمی «راهپیمایی عاشورای سال ۱۳۵۷» است. یعنی در عاشورای سال ۵۷ جبهه روحانیون وفادار به امام خمینی، این ایده را که امام رهبر انقلاب است و این رهبر خواستهاش، رفتن شاه و تشکیل حکومت اسلامی است را به عنوان ایده مرکزی تغییر، شروع به ترویج و تبیین کردند. در مجموع می توان گفت که انقلاب اسلامی در میانه دوگانهای که یک سوی آن رهبری و سوی دیگر آن تأیید مردمی است شکل گرفت.
مبارزه مسلحانه ممنوع!
امام اصرار داشته است که در انقلاب اسلامی خود مردم آگاه بشوند؛ انقلاب اسلامی یک حرکت هیجانی نیست، مثل حرکتی که «طارق» در «جبلالطّارق» با آتش زدن کشتیها انجام داد، نیست که چون راه بازگشت نداریم پس باید تا آخر جلو برویم. لذا ایشان با مبارزه مسلحانه مخالفت میکردند و میگفتند وقتی همه مردم آگاه شوند، خود به خود حکومت پهلوی ساقط میشود. امام حتی در روزهای آخر نیز حکم جهاد را اعلام نمیکند و در روز آخر فقط حکومت نظامی را غیرقانونی اعلام میکند. به هر حال، «نهضت» به «نهاد» تبدیل می گردد و «نظام» محقّق میشود. این نظام میتواند در قالب نظامهای سیاسی پذیرفتهشده دنیا شکل بگیرد و ما از «سیستم حزبی» و یا از هر سیستم دیگری استفاده کنیم، اما انقلاب اسلامی رویکرد متهورانه دیگری داشت.
انقلاب اسلامی مجدد
از اینجا وارد موضوع اصلی این سخنرانی که همان «راهپیمایی ۲۲ بهمن» است میشوم. «دکتر حسین کچویان» در تبیین ماهیت راهپیمایی ۲۲بهمن مقاله مهمی دارند که در این مسیر راهگشاست. دکتر کچویان در این مقاله میگوید که انقلاب اسلامی به صورت متهورانهای هرآنچه را که عامل حدوث او بوده است، عامل بقای خود هم قرار داده است. یعنی، اعلام کرده که اگر مردم با راهپیماییهایشان عامل تحقق انقلاب بودهاند که بودهاند، از این به بعد هم شرط میگذارم و اعلام میکنم که در راهپیمایی ۲۲ بهمن هر سال اگر مردم حاضر نشوند و نیایند دیگر انقلاب تمام شده است. از نظر دکتر کچویان، راهپیمایی ۲۲ بهمن نه «تجدید بیعت با انقلابی که در بهمن ۵۷ انجام شده» است و نه «مراسم گرامیداشت» و «جشن تولد» انقلاب اسلامی است، بلکه «تکرار سالانه خود انقلاب اسلامی» است؛ به نوعی «انقلاب مجدد» است. راهپیمایی ۲۲ بهمن اینگونه نیست که ما به «یاد انقلاب اسلامی» بیرون بیایم و راهپیمایی کنیم، بلکه هر بار انقلاب اسلامی مجددا مورد تأیید مردم قرار میگیرد. برای همین است که در انقلاب اسلامی دیگر «ترمیدور» (بازگشت از انقلاب) نداریم؛ چون تکرار مدام انقلاب در ۲۲ بهمن زمینه بازگشت را از بین میبرد. البته، جسارت بالایی میطلبد که انقلابی، در موعد سالانه از پیش تعیین شدهای، تمام حیثیت خود را به آزمون حضور راهپیمایانه مردم بگذارد؛ این نوع تهور و شجاعت در هیچ انقلاب دیگری شبیه ندارد. اتفاقا برای همین این نگرانی هرساله در همه ما هست که اگر امسال مردم نیایند و اگر کمتر بیایند و... چه خواهد شد؟ زیرا میدانیم که در آن صورت این انقلاب خدشه دیده و آسیب خورده است. بنابراین، به نظرم آنچه که جوهر اصلی است و خوشبختانه هنوز کاملا باقی مانده است، «شرکت مردم در راهپیمایی» است. منظورم از شرکت مردم این است که مردم آگاهانه و عامدانه در راهپیمایی حاضر میشوند و البته، این دغدغه را هم دارند که ممکن است دیگران نیایند، ولی با این حال حضور پیدا میکنند. تا اینجا در بخش اول صحبتم اشاره به این موضوع داشتم که راهپیمایی ۲۲ بهمن، انقلاب مجددِ دائمیِ هر سالهای است که انقلاب اسلامی را زنده میکند و تازه نگه میدارد و حضور مردم خوشبختانه تا الان باعث شده که انقلاب سر پای خودش بایستد. البته راهپیمایی ۲۲ بهمن در این چند دهه به نوعی «سنت» تبدیل شده است و مردم بدون نیاز به تبلیغات و بسیج رسانهای در آن شرکت میکنند. لذا نگرانیهای عمیق درباره عدم حضور مردم شاید دیگر جایی نداشته باشد. تبدیل شدن یک رفتار سیاسی به یک سنت اجتماعی باعث قوام و دوام آن می شود.
سنجش «جمهوری اسلامی» با «انقلاب اسلامی»
اما برخی نگرانیها نیز هست که آنها را باید جدی بگیریم. منشأ این نگرانیها مواردی است که میتوانند نقطه آغاز انحراف باشد و موجب کمرنگ کردن ایده اصلی انقلاب باشند که باید به آن توجه کنیم. ما مردمی داریم که به راهپیمایی میروند، بنابراین اگر ما نتوانیم همپای مردم برویم، ما مشکل داریم. «جمهوری اسلامی» باید مداوما خودش را با «انقلاب اسلامی» بسنجد و با مردم بسنجد. به نظرم مردم و رضایت مردم کوچه و بازار، نکته اصلی است. اگر به «عهدنامه مالک اشتر» هم برگردیم و به جای همه شاخصها، شاخص عهدنامه مالک اشتر را برای ارزیابی خودمان و حاکمانمان بگذاریم، میبینیم که اولین نکتهای که حضرت علی(ع) بعد از تذکرات اخلاقی به مالک اشتر میفرمایند این است که مالک، «صالحین با نظر مردم ارزیابی میشوند» و به تعبیر «آیتالله جوادی آملی» مردم «ستون خیمه سیاست» میشوند. لذا لازم است مردم آگاهانه و عامدانه پذیرفته بشوند. در این زمینه امام واقعا یک الگوی تمامعیار است. امام وقتی در فرانسه بود یا در موقعیتهای دیگری که در تبعید بودند، هیچوقت از مصاحبهها یا رفتارهایشان این ادراک به وجود نیامد که با حکومت پهلوی مشکل شخصی دارند. گهگاه که خبرنگاران خارجی میخواستند زیرکانه بگویند که شما مسئله شخصی دارید و چون پسرتان کشته شده است مخالفت میکنید، ایشان مدام ابراز میداشتند که من مسئله شخصی ندارم و همه تاکیدش بر «دیکتاتوری» و بر «عقبماندگی» و «وابستگی» و مواردی از این دست بود.
بنابراین «استقلال» و «آزادی» اصول اصلی انقلاب هستند و راهبرد تحقق آنها نیز از نظر امام، فقط اسلام و حکومت اسلامی است. مسئله اصلی امام هیچوقت «فساد جنسی حکومت پهلوی» نبود. ما وقتی سادهلوحانه (چیزی که در «برنامه به روایت دربار» تلویزیون هم تکرار شد) میگوییم که علت انقلاب اسلامی «فساد جنسی حکومت پهلوی» بوده است، این تقلیل آشکار علل وقوع انقلاب است. انقلاب علیه فقدان استقلال و آزادی بهپا شد؛ چه حکومتی که مانع استقلال و آزادی باشد متصف به فساد اخلاق باشد چه نباشد. طبیعتاً در مقابل این برداشت، آن طرفیها هم برای مخاطبانی که با مسئله فساد جنسی خیلی مشکلی ندارند، در شبکه «من و تو» مستند «انقلاب ۵۷» را میسازند که در آن میگوید شاه زبان خارجی میدانسته و قدرت منطقهای داشته است. در این مستند برای مثال وقتی که از «حزب رستاخیز» روایت میکند، کلمهای نمیگوید که شاه گفته است «هر کس نمیخواهد عضو حزب رستاخیز باشد، گذرنامه بگیرد و از ایران برود»، در حالی که این یکی از معروفترین جملاتی است که بیان شده است. بنابراین وقتی ما اصل را فرو میگذاریم و به فرع میپردازیم، انحراف ایجاد میشود.
لزوم تأکید بر آزادی سیاسی
این روایت انحرافی می تواند در مورد اهداف اصلی انقلاب از جمله «آزادی« هم اتفاق بیفتد. مثلا، وقتی میگوییم انقلاب کردیم برای «آزادی» منظور «آزادی فرهنگی» و «آزادی اجتماعی» نیست، (چراکه آزادی اجتماعی وجود داشت و آزادی فرهنگی نیز تا حدی بود)، بلکه منظور «آزادی سیاسی» است، که قبل از انقلاب موجود نبود؛ یعنی مردم بتوانند آزادانه و شجاعانه در مقابل مسئولان بایستند و مسئولان هم پاسخگو باشند. این ایده انقلاب اسلامی در آزادیخواهی بوده است، که باید مورد تاکید مجدد قرار گیرد. و البته تمایز آن با آزادی فرهنگی و اجتماعی روشن شود و هرگونه خدشه در آزادی سیاسی در چارچوب قانون اساسی، خدشه در اصول انقلاب تلقی شود.
اشرافیت در راهپیمایی
براساس مقدماتی که توضیح آن گذشت در بخش نهایی عرایضم میخواهم به چند نکته نگرانکننده که میتواند زمینه انحراف در راهپیمایی باشد اشاره کنم و به نظرم اگر از این موارد مراقبت نکنیم میتواند به ایده اصلی انقلاب در ادامه راهپیمایی آسیب بزند. من هر ساله در راهپیمایی از «فلکه صادقیه» به سمت میدان آزادی، خودروهای فراوانی را که برمیآید از آنها که سرنشینانشان از مسئولان باشند مشاهده میکنم. هرچند این صحنهها را شما نمیتوانید در خیابان آزادی ببینید و مانده است تا این خوی اشرافی به خیابان آزادی برسد، اما ما این قضیه را در مسیر صادقیه میبینیم که میتواند جوانه یک انحراف در راهپیمایی باشد؛ خودروهایی که در میان راهپیمایان حرکت میکنند و معلوم است که مسئولین و خانوادههایشان در آن نشستهاند. این یک تمایز روحانیون و مسئولان در انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی است که در انقلاب آنها صف اول تظاهرات بودند و اکنون در ماشین نشسته و میان مردم، حرکت میکنند.
راهپیمایی عام؛ قطعنامه خاص
نکته دیگر «قطعنامههای کنونی» راهپیمایی۲۲ بهمن و تفاوتهایی است که با قطعنامه راهپیماییهای صدر انقلاب و خصوصا راهپیمایی عاشورای ۵۷ پیدا کرده است. «قطعنامه راهپیمایی عاشورای ۵۷» یک قطعنامه جدی است. این قطعنامه توانست در آن مقطع تمایز گفتمانی جدیای را ایجاد کند و یکی از زمینههای پیروزی انقلاب باشد. این قطعنامه مساوی است با «الغای رژیم شاه»، «به رسمیت شناختن امام خمینی و حکومت اسلامی»، «محکوم کردن کشاندن ارتش به خیابانها و اقدامات انحرافی رژیم شاه». من نمیخواهم سطح تحلیل را جناحی کنم، ولی وقتی اکثریت مردم به جناحی رأی میدهند و آن جناح گفتمانی دارد و ناگهان در قطعنامه راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال گفته میشود که ما از مذاکرهکنندگان چنین میخواهیم، یا میخواهیم دولت به دغدغههای فرهنگی چنین توجه کند و... دیگر با مطالبات قطعنامهای عام مشابه آنچه که قطعنامه سال ۵۷ اعلام میکند مواجه نیستیم. میخواهم بگویم این خواستهها عام نیست، ولی قرار است که ۲۲ بهمن عام باشد. عملا قطعنامه راهپیمایی، در خدمت اهداف یک جناح برآمده تا اینکه بیانکننده آرای کلی مردم ایران، فارغ از تعلقات جناحی آنها باشد.
مردم کوچه و بازار، گروههای هژمون
نکته دیگری که به نظرم خیلی برجسته است، کارهایی است که صداوسیما ناخواسته، یا بیاطلاع از پیامدهای آن، انجام میدهد. انقلاب اسلامی، انقلابی بود که به تعبیر امام خمینی «تنی چند از عالمان دینباور، دست در دست مردم کوچه و بازار» انجام دادند. مردم یعنی همه مردم و لذا انقلاب اسلامی، انقلابی بیطبقه است، یعنی نه منافع طبقه خاصی را نمایندگی میکند و نه طبقه خاصی حامی و حامل آن است. اما هژمونی فرهنگی اقلیتی که رسانه و مطبوعات در اختیار آنهاست، به نحوی در تلویزیون بازنمایی میشود که گویا حضور آنها و تایید آنها مشروعیتبخش انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن است. ضعفِ نفسِ رسانه مزید بر علت میشود تا این گروه بیشتر دیده شود. همه ایرانیان حق حیات و اظهار نظر در باره جامعه را دارند و باید رسانههای متنوع برای سلایق گوناگون وجود داشته باشند، اما برجستهسازی گروههایی که نقش اثرگذار در انقلاب اسلامی نداشتهاند، تحریف معنای انقلاب است. تاکنون کمتر گروههای هژمون روی خوشی به انقلاب نشان دادهاند، اما نمایش پرتعداد و غیرمنتظره زنان بدحجابی که اعلام میکنند در راهپیمایی شرکت میکنند و بزرگنمایی حضور آنها در راهپیمایی، نمونهای از این انفعال رسانهای است. اکثریت شرکتکنندگان در راهپیمایی مردم متدین هستند و تاکید بر گروههای متمایز و کمشمار، تعبیر وارونه از انقلاب است. البته این در جای خود یک تناقض عجیب است که از یک طرف در قطعنامهها رد غلیظی از سوگیریهای خاصگرایانه و غیرملی دیده میشود و از طرف دیگر، برجستهسازیهای اغراقگونه تلویزیون از گروههای هژمون، اصرار عجیبی بر «عامگرایی» را نشان میدهد. به نظرم وزندهی بیش از حد و مصنوعی تلویزیون به حضور تیپهایی از این دست به نوعی افراط ناشی از انفعال دلالت دارد. هم «افراط تلویزیون در عامگرایی» بیش از حد و مصنوعی و هم «تفریط قطعنامهها در خاصگرایی»های غیرملی، محل انتقاد و البته واجد نوعی تعارض است. همانطور که در بازنمایی خواستههای عموم مردم نباید گرفتار «جناحگرایی پیشدستانه» شد و مواد غیرملی را وارد قطعنامهها کرد، همانطور نیز در بازنمایی هویت بدنه انقلابی مردم نباید دچار «عامگرایی منفعلانه» شد.
منبع:
http://mrjavadi.com