یک وقت دیدم امام حکم داده‌اند به اسم من

روایت مهدی کروبی از تشکیل بنیاد شهید

عکس لید
مهدی کروبی: «امام احساس می کردند خدمت رسانی در کمیته امداد برای خانواده شهدا مناسب نیست و باید برای شهدا و جانبازان، نهاد مستقلی تشکیل داد. یک روز حاج احمدآقا تلفن زد به من که امام می‌گویند با توجه به تجربیاتی که داری هرچه را که در این زمینه به ذهنت می رسد، بنویس و بده»
چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۷
پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بنیاد شهید انقلاب اسلامی در اسفند ۱۳۵۸ به فرمان امام خمینی (ره) با هدف حمایت از خانواده‌های شهدا، جانبازان و ایثارگران تأسیس شد. پیش از تشکیل این بنیاد، رسیدگی به خانواده‌های شهدا و مجروحان انقلاب عمدتا از طریق کمیته‌ امداد انجام می‌شد، اما امام خمینی (ره) احساس کردند که این موضوع نیازمند یک نهاد مستقل است. به همین دلیل، طی حکمی، مأموریت تشکیل بنیاد شهید را به افرادی همچون محمدعلی رجایی و برخی دیگر از یاران انقلاب واگذار کردند.
این بنیاد وظیفه‌ ارائه‌ خدمات مالی، درمانی، آموزشی و فرهنگی به خانواده‌های شهدا و ایثارگران را برعهده داشت و به مرور ساختار آن گسترش یافت تا بتواند حمایت‌های جامع‌تری ارائه دهد. یکی از مهم‌ترین اصولی که امام خمینی (ره) بر آن تأکید داشتند، رسیدگی بی‌قیدوشرط به نیازهای خانواده‌ی شهدا و جانبازان بود تا فداکاری‌های آنان بی‌پاسخ  نماند. در ادامه گفت‌وگویی را با مهدی کروبی، نخستین سرپرست بنیاد شهید درباره سازوکارهای تأسیس و تأمین مالی این بنیاد براساس مجموعه روایت‌های «یاد یاران» منتشر شده توسط بنیاد شهید و امور ایثارگران می‌خوانیم:
 
قبل از انقلاب چه مسئولیتی در قبال شهدا و خانواده‌های آن‌ها داشتید که حضرت امام (ره) شما را برای این مسئولیت انتخاب کردند؟
یکی از کارهای مهم دوران مبارزه، کمک به خانواده‌های شهدا، زندانی‌ها و تبعیدی‌ها بود. من در مورد مسائل مالی، هم از امام اجازه داشتم و هم دیگران وجوهی را که می‌خواستند صرف این کار بکنند، به من می‌دادند. یکی از اساسی‌ترین گرفتاری‌ها در پرونده‌های من هم همین بود. چون از نظر رژیم، ابتدا اسلحه و نگهداری و حمل آن، سپس تأمین منابع مالی و تخصیص آن‌ها و در درجه‌ سوم، تکثیر و پخش اعلامیه اهمیت داشت. برای رژیم بسیار مهم بود که بداند منابع مالی از کجا تأمین می‌شوند، چه کسی آن‌ها را جمع‌آوری می‌کند و چگونه صرف هزینه‌های مختلف از جمله چاپ اعلامیه‌ها و جزوات و رسیدگی به خانواده‌های زندانیان می‌کند.
 
آیا این مسئولیت را تا هنگام انقلاب هم به عهده داشتید؟
بله، حرکت‌های انقلابی که تند شدند، رفتم خدمت شهید دکتر بهشتی و گفتم قضایا دارد اوج می‌گیرد و معضل مالی زیاد داریم و باید کارهای مالی مرکزیت و محوری داشته باشیم. شهید بهشتی گفت که خودت این مسئولیت را بپذیر. از ده، دوازده ماهی قبل از پیروزی انقلاب این کار را قبول کردم. از اوایل سال هم باز هر پولی بود به دست من می‌رسید. همه می‌رفتند پیش شهید بهشتی و او آن‌ها را نزد من می‌فرستاد. من هم به شیراز می‌رفتم، به خوزستان می‌رفتم، به کارگرها و زندانی‌ها و خانواده‌های شهدا کمک مالی می‌کردم.
 
با ورود حضرت امام (ره) در مسئولیت شما چه تغییری به وجود آمد؟
قضیه‌ گردآوری پول توسعه پیدا کرد تا وقتی که امام آمدند. در این موقع پنج، شش میلیونی پیش من مانده بود. با آمدن امام، کمیته‌ استقبال با بخش‌های مختلف تشکیل شد. یک بخش آن را هم اسمش را گذاشتند «کمیته‌ امداد» و گفتند مسئولیتش با فلانی باشد. من از امام خواستم که این پنج میلیون را خرج کنیم، چون حالا فقرا و محرومین دائماً به کمیته‌ی امداد مراجعه می‌کردند. ما هم از طرف امام پول دریافت می‌کردیم و هم از علمای دیگر می‌گرفتیم و خلاصه جیب‌هایمان را یکی کرده بودیم که به داد فقرا برسیم.
 
اساس تفکر کمیته‌ امداد از کجا شکل گرفت؟ نام‌گذاری توسط چه کسی صورت پذیرفت؟
ده، پانزده روزی که در کمیته‌ امداد بودیم، امام حکم کمیته‌ امداد را به نام من زدند و گفتند که کمیته‌ امداد فقط برای فقرا نیست و مجروحین و خانواده‌ شهدا و عصا به دست‌ها و گرفتارها را هم باید تحت حمایت بگیرد. گمانم ۱۵ اسفند ماه همان سال بود که قرار شد کمیته‌ امداد را تشکیل بدهیم. امام گفتند که من، آقای عسگراولادی و نفر سومی این کار را بکنیم. من مرحوم اکبر پوراستاد را که هم‌زندانی من بود و در این‌گونه مسائل فعالیت می‌کرد، معرفی کردم. عسگراولادی مرحوم شفیق را معرفی کرد. من البته در معرفی آقای عسگراولادی نقش نداشتم و امام خودشان او را می‌شناختند. خلاصه به این شکل بود که کمیته‌ امداد شکل گرفت. امام می‌گفتند «کمیته‌ امداد»، ما «امام خمینی» را به آن اضافه کردیم.
 
بودجه‌ کمیته‌ی امداد از کجا تأمین می‌شد؟
امام قصد داشتند بودجه‌ جدی به ما بدهند. یک حواله‌ ۵ میلیون تومانی به دست من دادند که ببرم اتاق بازرگانی. آن روزها از سرمایه‌های اشرف پهلوی مقداری پول مانده بود که به دست نیروهای انقلاب افتاد. مرحوم حاج طرخانی این پول را به ما داد و حسابی پولدار شدیم و شروع کردیم به کار کردن. به این ترتیب، اولین بودجه‌ی بنیاد را امام دادند.
 
چه کسانی به طور مشخص از این روند حمایت کردند؟
همه موافق بودند، اما انصافا هیچ‌کس از علما و غیر علما به اندازه‌ شهید بهشتی در این مورد حساسیت به خرج نمی‌داد. او همیشه می‌گفت «در جمهوری اسلامی هیچ‌کس نباید سرِ بی‌شام زمین بگذارد.» او همیشه از ما می‌پرسید بگویید چقدر نیاز دارید تا تأمین کنیم.
 
غیر از این کمک‌ها، دیگر از چه طریق‌هایی منابع مالی تأمین می‌کردید؟
هر وقت بی‌پول می‌شدیم، می‌رفتم قم و برای جایی حواله می‌گرفتم. مرحوم مولایی، تولیت آستان حضرت عبدالعظیم، یک بار پنج میلیون از عایدات آن‌جا را به من داد که کارکنانش داشتند دیوانه می‌شدند. شاید آمار و ارقام بعد از این همه سال دقیقاً یادم نمانده باشند، ولی ما کلا این‌طور زندگی می‌کردیم.
 
بنیاد شهید چگونه تشکیل شد؟
امام احساس می‌کردند خدمت‌رسانی در کمیته‌ امداد برای خانواده‌ی شهدا مناسب نیست و باید برای شهدا و جانبازان نهاد مستقلی تشکیل داد. یک روز حاج احمد آقا تلفن زد به من که «فلانی، امام می‌گویند با توجه به تجربیاتی که داری، هر چه را که در این زمینه به ذهنت می‌رسد بنویس و بده.» من هم خیلی چیزها نوشتم که ظاهراًبه خیلی از آن‌ها عمل نشد.
 
نه نشد؟
خلاصه داشتیم به سمت زمستان می‌رفتیم و امام هم حالشان بد شده بود و او را به بیمارستان قلب برده بودند. خلاصه از این قضیه حرفی نبود که یک وقت دیدم امام حکم داده‌اند به اسم من. این که چرا با این که در کمیته‌ امداد سه نفر بودیم، مرا مأمور کردند، ان‌شاءالله بعد از صد سال که رفتید به بهشت از خودشان بپرسید. شنیدم که امام گفته بودند «فلانی از دل و جان برای محرومان دوندگی می‌کند.» صدور این حکم خورد به انتخابات مجلس و من در لرستان بودم و منتظر ماندم تا نتایج انتخابات اعلام شود.
 
حکم امام (ره) حاوی نکات عجیبی است. در این مورد نکاتی را بیان کنید.
عجیب‌ترین نکته در این حکم، تصریح امام به این مورد است که «اگر به مشکلی برخوردید و حل نشد، مستقیما به این‌جانب مراجعه کنید تا حل شود.»
 
برخورد امام (ره) در مورد رسیدگی به امور شهدا را توضیح دهید.
امام این امر را بر هر کار دیگری مقدم می‌دانستند. من موقعی که از سفر لرستان برگشتم، دو روز بعد خدمت امام رفتم. امام تازه از بیمارستان آمده بودند و من و آقای هاشمی با هم رسیدیم آن‌جا. امام روی کاناپه نشسته بودند و دکتر دستور داده بود که زیر پای ایشان چیزی بگذارند. با آن حالت نقاهت، همین که ما نشستیم، رو کردند به آقای هاشمی و گفتند «در شورای انقلاب برای این‌ها چه کردید؟ عده‌ی کثیری جان دادند تا انقلاب پیروز شد و حالا باید به آن‌ها خدمت کرد. کار آن‌ها باید در رأس امور باشد.» آقای هاشمی به من گفتند که بروم شورای انقلاب. درواقع آن آخرین جلسه‌ شورای انقلاب بود.
 
شورای انقلاب در این مورد چه اقدامی کرد؟
رفتم آن‌جا، مرحوم بازرگان بود و بنی‌صدر و معین‌فر. آقای هاشمی که آمد، گفت: «حضور امام بودم و پرسیدند که برای این قضیه چه کردید؟» از من پرسیدند چقدر بودجه می‌خواهی؟ همین‌طوری رقمی را گفتم. آقای بهشتی گفت: «مثل این که متوجه نیستی، هزینه‌اش خیلی بیشتر از این حرف‌هاست.» و خلاصه سخنرانی غرایی در دفاع از این مسئله کرد. معین‌فر، وزیر نفت و رئیس برنامه و بودجه بود. پرسید تعدادشان چقدر است؟ و من گفتم. خلاصه، آقای بهشتی با آن درایت مخصوصش به دادم رسید.
 
 
 
این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات