روایت آیتالله سید عبدالله شیرازی از کشتار مردم در فاجعه گوهرشاد
آیتالله سید عبدالله شیرازی از جمله روحانیونی بود که در رخداد فاجعه گوهرشاد در مشهد حضور داشت. آیتالله شیرازی در خاطرات خود به شرح صحنههای جنایت مأموران رژیم پهلوی در حرم امام رضا(ع) میپردازد. وی به عنوان شاهد عینی یادآور میشود که عمال رضاخان فاجعه گوهرشاد را از به توپ بستن حرم امام رضا(ع) توسط روسها نیز فاجعهبارتر میدانستند.
بهروایت ولی الله چه پور
«در دل شبهای سرد زمستان ۱۳۵۷، خانهای در کوچه رخشانی تهران به کارگاهی انقلابی بدل شده بود. دانشجویان با خط خوش، پلاکاردهایی به زبان فارسی و انگلیسی مینوشتند، تصویر امام با شابلون روی پارچهها پاشیده میشد و بخاریها در پاگرد پلهها زوزه میکشیدند تا شعارها بهموقع خشک شوند. آنچه در طبقه دوم خانهی ولیالله چهپور رقم میخورد، فقط آمادهسازی چند تکه پارچه نبود؛ پیشدرآمد راهپیمایی میلیونی عاشورا بود، زلزلهای مردمی که پایههای رژیم شاهنشاهی را به لرزه انداخت.»
بهروایت سید مهدی عراقی
در محرم ۱۳۴۲، سیدمهدی عراقی، چهرهای کلیدی در سازماندهی جریانهای مبارزاتی مذهبی، با بهرهگیری از شور حسینی و ارتباطات اجتماعی، یکی از تأثیرگذارترین حرکتهای مذهبی-سیاسی تاریخ معاصر ایران را رقم زد. از آوردن واعظ مشهوری چون فلسفی به صحنه تا مهار گردنکلفتهایی که مأمور اخلال بودند، او در مسیر تظاهرات عاشورای آن سال، نقشی بیبدیل ایفا کرد.
به بهانه درگذشت حاج مهدی غیوران
غیوران زیر شكنجه و در اثر شوك الكتریكی بیهوش و فلج شده و مدتی در حالت كما بود. چون این وضعیت طولانی شده بود و ساواكیها احتمال از بین رفتن او را میدادند. كمیتهی ساواك تنها جایی بود كه انسان از مرگ عزیزانش خوشحال میشد.
به روایت سید محمد صدر
خبر آمد که صدام خبیث تصمیم دارد تهران را بمباران شیمیایی کند. این موضوع در ستاد تبلیغات جنگ خیلی جدی بحث شد. از آن جلسات بسیار سخت بود. خلاصه قرعه فال به نام من دیوانه زدند. قرار شد ما برویم تلویزیون مصاحبه کنیم. یک ذره اگر آدم اشتباه کند اصلاً مملکت به هم میریزد از آن طرف هم شما نخواهید بگویید یعنی مردم را بیخبر گذاشتی خدای ناکرده در مقابل یک چنین خطری قرار بگیرند خیلی چیز سخت و عجیبی بود.
به بهانه سالگرد شهادت آیتالله سعیدی
«به هر صورت عرض کردم کار مجالس فاتحه این سید دارد بالا میگیرد، نباید اجازه داد ادامه پیدا کند. فرمودند بگو موقوف بکنند.»
«گفتی که نان ارزان میشه، کو نان ارزانت؟»
آقای ابطحی که مردی شوخطبع و بامزه بود، با استفاده از این کاریکاتور و شعر، پیشنهاد داد که هر روز قبل از ظهر یک ساعت سینهزنی برگزار کنیم!... او دسته را تشکیل داد، خودش نوحهخوان شد و ده پانزده نفر از منبریهای جوان را نیز دور خود جمع کرد. سپس با آهنگی خوش، این نوحه را خواند: «گفتی که نان ارزان میشه، کو نان ارزانت؟ عمهات به قربانت!»
روایتی از خرداد خونین ۴۲
به دسته سینهزنی لاتها و چاقوکشها برخوردیم. حاج مهدی با شجاعت تمام و چهرهای برافروخته جلو رفت و خطاب به سران دسته فریاد زد: «این تو بمیری، از آن تو بمیریها نیست! اکنون مسئله دین و دیانت در کار است و مردم بسیار خشمگیناند. هشدار میدهم اگر کوچکترین دستدرازی کنید، این مردم انقلابی سرتان را روی سینهتان میگذارند!»
روایت شیخ حسین انصاریان از دو عیار قیام ۱۵ خرداد
در اقدام دیگری، طیب با دختر جوانی که به فساد کشیده شده بود برخورد کرد و او را از این منجلاب نجات داد. بعدها من دیدم که او زنی محجبه، باوقار، اهل نماز و طاعت شده و زندگی سالم و پاکی برای خود ساخته است.خصوصیت برجسته دیگر طیب، عشق و ارادتش به حضرت سیدالشهدا (ع) بود.
روایت سرتیپ ریسمانچیان از شورش ۹ خرداد ۱۳۷۱
در روز نهم خرداد ۱۳۷۱، منطقهای محروم در حاشیه مشهد، به صحنه یکی از مهمترین شورشهای شهری دهه ۷۰ تبدیل شد. این واقعه، در شرایطی رخ داد که نیروی انتظامی تازهتأسیس، هنوز در مرحله ادغام نیروهای سابق و تقویت ساختار عملیاتی خود بود. حالا، با گذشت سالها، روایتی دستاول از یک مقام انتظامی وقت، ما را با ابعاد پنهان این ناآرامیها و هشدارهای نادیدهگرفتهشده پیش از وقوع بحران آشنا میکند.