پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛
از همان آغاز شکلگیری نهضت اسلامی، مسأله آزادی فلسطین بهعنوان یکی از ارکان اصلی این جنبش مطرح بوده است. از خطابههای کوبنده امام خمینی (ره) علیه رژیم صهیونیستی در دهه ۱۳۴۰ گرفته تا نامگذاری «روز قدس» بهعنوان نمادی جهانی برای همبستگی با ملت مظلوم فلسطین، این آرمان همواره در قلب سیاستها و باورهای انقلاب اسلامی جای داشته است. پس از پیروزی انقلاب نیز، حمایت از فلسطین تنها یک موضعگیری سیاسی نبوده، بلکه بهمثابه یک وظیفه انسانی و دینی تداوم یافته است. در همین راستا، رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، در واکنش به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و همچنین موج اعتراضات دانشجویی در دانشگاههای آمریکا، با نگارش نامهای خطاب به این دانشجویان، بر ضرورت ایستادگی در «سوی درست تاریخ» و دفاع از ملت فلسطین تأکید کردند. اکنون در نخستین سالگرد صدور این پیام تاریخی، برای بررسی ابعاد اثرگذاری آن بر جنبش دانشجویی آمریکا و تحلیل جایگاه آرمان آزادی قدس در میان نخبگان و دانشجویان جهان، با حجه الاسلام و المسلمین دکتر یحیی جهانگیری، استاد حوزه و دانشگاه استاد مدعو کرسی های اسلام شناسی در دانشگاه های خارج و مبلغ بین الملل در چهار قاره گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. به عنوان اولین سوال درباره سابقه تاریخی نامهنگاری و مخاطبت مراجع و علمای برجسته تاریخ تشیع و جوامع غربی به خصوص مسیحیت توضیحاتی بفرمایید. آیا این نوع نامه نگاری ها در تاریخ اسلام و تشیع مسبوق به سابقه است؟
از لحاظ تاریخی پیش از همه، ما با نامه های پیامبر(ص) مواجه هستیم که تحت عنوان مکاتیب الرسول توسط مرحوم آیت الله میانجی جمع آوری شده و این سنت مکاتبت به نوعی سنت نبوی ست. اما قدیمی ترین نامه نگاری ها بین جهان اسلام و مسیحیت به عصر صفوی بازمی گردد. . تقریبا اوائل قرن هفدهم میلادی که در ایران یک حکومت رسمی شیعی سر کار آمد و روحانیون برجسته ای همچون شیخ بهایی به عنوان مشاور سلطان صفوی حضور داشتند، بین پاپ کلمنت هشتم و شاه عباس صفوی گفتگویی شکل گرفت. قطعا در این مراودات نظر شیخ بهاء نسبت برای شاه عباس مهم بوده است. آن زمان پاپ هم به خاطر اینکه علیه ترکان عثمانی بود دوست داشت که یک اتحاد شیعی - مسیحی شکل بگیرد و با این انگیزه مکاتباتی میان شاه عباس و پاپ کلمنت شکل گرفت.
از این جنس مکاتبات بین علمای شیعی هم رواج داشت. سید جمالالدین اسدآبادی از جمله افرادی بود که سعی میکرد مواجهه با غرب داشته و به نوعی سخنگوی اسلام باشد. او میدانست که اگر یک تصویر درست از اسلام به غرب ارائه ندهد، نگاه غرب بر اثر توسعه بعد از رنسانس یک نگاه ناقص و معوج است. مثلا ایشان به ارنست رنان فیلسوف فرانسوی نامه مینویسد. رنان در سخنرانیهایی علیه اسلام صحبت کرده بود که اسلام مانع پیشرفت و علم است که آن زمان هم بحث عقلگرایی و علمگرایی در اوج بود. ایشان در برابر این ادبیات در حال شکلگیری در غرب موضع میگیرد. سیدجمال نامهای مینویسد که در نشریات آن زمان منتشر میشود که نگاه اسلام به علم و عقل را در آنجا مطرح میکند که ناظر به صحبتهای رنان بود. صحبتهای سید جمال هم در کتابهای اسلام و علم منتشر شد.
این نامهها یا جنسش پادشاهی و حکومتی بود یا از نوع عالمان دینی بود. اینجا سید جمال در قبال یک اندیشمند غربی موضع میگیرد. از طرف دیگر سید خطرهایی میکند. مثلا در پاریس و استانبول در لژهای ماسونی وارد میشود که به خاطر همین هم برخیها او را جزء حلقههای ماسونی میدانند. ولی سید برای این به آن حلقهها میرفت که نگاه آنها را به اسلام و به شرق تغییر دهد. ایشان سعی میکند با آدولوف که یکی از ماسونهای معروف بود مباحث اسلامی را مطرح کند. او در مجموعه مکاتباتی که با لژهای ماسونی دارد دنبال این بود که تفاوت اسلام تحریفشده و اسلام اصیل را مطرح کند و بگوید این اسلامی که شما دارید از آن میشنوید اسلام اصیل نیست.
سیدجمال جزء پیشگامان مواجهه و مکاتبه اسلامی با جهان غرب است. این حجم از مکاتبات را ما پیش از سید جمال نداریم. دلیل این کار هم این بود که سید جمال با غرب مواجهه حضوری داشت. اینطور نبود که در ویترین غرب را ببینید. غرب را از نزدیک میشناخت. حتی مدتی در پاریس و لندن بود. میرفت در لژهای آنها مینشست و واقعیت آنها را میدید. سید با بعضی مقامات بریتانیا هم نامهنگاری میکند و جالب است در آنجا هم نسبت به نگاه غرب درباره شرق مثل هند و ایران و کشورهای دیگر موضع میگیرد. باز میبینیم که سید در محافل روشنفکری حاضر است. سیدجمال در سوربن که مرکز تفکر بود حضور جدی داشت. جالب اینجاست که گاه متونی را به فرانسه مینوشت و ترجمه میکرد و درباره موضوعاتی مثل عدالت، آزادی و مبارزه با استبداد صحبت میکرد که آن زمان ادبیات حاکم بر جریانات روشنفکری غرب بود.
سید جمال خطاب به رنان میگوید: شنیدم در مقالهای گفتی که اسلام مانع عقل و علم است؟ من به عنوان فرد مسلمان برای شما میگویم که اسلام نه مخالف عقل است نه مخالف علم، بلکه مشوق تفکر و حامی علم است. شما کافی است تاریخ اسلامی را ببینید که مسلمانان چقدر در تولید علم نقش داشتند. عقبماندگی جوامع اسلامی را نباید به اسم اسلام بزنید. این به خاطر دین نیست بلکه عوامل مختلفی هست که بخشی از آن را شماها مقصر بودید. شما سوءتفسیرها از دین را نباید به اسم دین بزنید. سید تمام تلاش خودش را میکند آن تصویر غلطی که از اسلام در غرب دارد شکل میگیرد را باطل کند و تفسیر و تصویر صحیح از اسلام ارائه بدهد.
در سده اخیر چطور؟ سنت مکاتبه و مواجهه به چه صورتی شکل گرفت؟
نمونه این مکاتبات را آیتالله بروجردی داشتند. ایشان با مسیحیان مارونی در لبنان نامهنگاری داشتند. آیتالله بروجردی نمیگذارد شیعه در کلونی خودش قرار بگیرد. سعی میکند اسلام را از منظر شیعه هم به مسیحیت معرفی کند. بحث الازهر هم که بحث متفاوتی است. خوب اینجا هم آیتالله بروجردی با الازهر نامهنگاری میکند و سعی میکند نگاه شیعه را با اهل سنت هم در میان بگذارد.
آیتالله بروجردی هم با اهل سنت هم با مسیحیان نامهنگاری داشت که این بعد دوم خیلی دیده نشده است. یا مثلا جرج جرداق نامه مینویسد و آیتالله بروجردی از او تقدیر میکند. متن نامه جرج جرداق و پاسخ آیتالله بروجردی بسیار جالب است. اینها نشان میدهد سنت نامهنگاری و معرفی اسلام به عرصه بیرونی و روایت درست از شیعه همیشه بوده است.
نمونه مهم دیگر شهید صدر است. ایشان اولا با تفکر غرب آشنا بود. وقتی تفکر مارکسیسم و پوزیتیویسم در غرب شکل میگیرد شهید صدر همزمان واکنش نشان میدهد. دهه هفتاد میلادی وقتی کنفرانسهایی در مصر برگزار میشود شهید صدر نامه مینویسد. در یکی از نامهها مینویسد برادران عزیزم در دانشگاه الازهر ما همیشه به جایگاه رفیع شما در جهان اسلام ارج مینهیم. باور داریم راه پیروان مذاهب اسلامی اصیلترین راه است و دعوت به تفاهم و همکاری میکند. شهید صدر افزون بر اینکه با علمای اهل سنت عراق مراوده داشت و به یکی از آنها نامه مینویسد و میگوید برادر بزرگم از تعصب و تفرقه بیرون بیائیم که تعصب اتفاقا تفرقه را ایجاد میکند. فهم مشترک ما را به گفتگو دعوت میکند. این نگاهی است که محمدباقر صدر هم در سیره خود دارد. پس ما میبینیم که این فقط برای ایران نبود، علمای نجف هم در فضای خفقان حکومت بعثی اینگونه فعال بودند. جنس همین گفتگوها را در بین علمای دیگر شیعی مثل مرحوم مغنیه داریم. کتاب الحوار ایشان بر مبنای همین نگاه شکل گرفت.
اما پس از بررسی این سابقه تاریخی میتوانیم خیلی صریح بگوییم که در نامه مقام معظم رهبری به دانشجویان و جوانان غربی برای اولین بار، در جهان اسلام و نیز در جهان تشیع، یک عالم و فقیه برجسته شیعی نامه مینویسد و خطابش این بار به یک شخص نیست، یک خطاب جهانی است. این بدون شک بی سابقه بوده است.
می دانیم که ایشان پیش از این هم نامه نگاری هایی از این جنس داشته اند، اما تفاوت این نامه با نمونههای پیشین چه بود؟
ایشان نامههای مختلفی داشتند. اما در فالب این سه نامهای که به جهان نوشتند، این برای اولین بار اتفاق افتاده است. این نامه از چند جهت بدیع است. برای اولین بار یک نامه عمومی صادر میشود خطاب به شخص خاص یا حاکمان خاص نیست.
اما آنچه که نامه مقام معظم رهبری داشت این بود که یک خطاب عمومی داشت. ویژگی بعدی اینکه خطابش به جوانان بود. توجه خاص به جوانان بود. سومین ویژگی اینکه در یک بستر خاص اتفاق افتاد. چه اتفاقاتی در این ده سال رخ داده که این نامه شکل گرفت خود مبحث جدی است.
در یک بازه یک دههای آقا سه نامه نوشتند. نامه اول خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی بود یعنی کاملا این بار جوانان غرب را مورد خطاب قرار دادند. یک سال نگذشته بود که نامه دوم و باز هم به جوانان غربی بود و سال گذشته هم نامه را به دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا نوشتند که شما طرف درست تاریخ ایستادید.
این نامه چند ویژگی دارد آقا نگران جوانان در اروپا و آمریکای شمالی هستند. واقعیت این هست که ایشان دیدند سهم دسترسی جوانان به منابع اسلام در غربی که ادعای آزادی دارد بسیار بسیار پایین است. چرا جوانان جهان اسلام را قرار ندادند؟ چون جوانان جهان اسلام به هر حال به اسلام با ویراستهای مختلف دسترسی داشتند، اما آنچه در غرب اتفاق افتاد اساساً دسترسی نبود. آمارهای وحشتناکی هست از عدم دسترسی حتی مسلمانان به منابع اسلامی در آمریکای شمالی که پرسرعتترین اینترنت را دارد. در نامه دوم هم وقتی دیدند در فرانسه که مهد آزادی و حقوق بشر غربی اتفاقاتی میافتد نوشتند مراقب باشید یک اسلام دگرگون برای شما روایت نشود. اسلام واقعی را از طریق قرآن بخوانید و به تصویری که غرب میخواهد از اسلام به شما ارائه بدهد پایبند نباشید. و نامه آخر که ناظر به حمایت از مردم فلسطین بود.
اشاره به دسترسی جوانان غربی به منابع اسلامی داشتید، آیا آمار و ارقامی از این مسئله در دست است؟
یکی از پیمایش های قابل توجه متعلق به موسسه «پیو» (متعلق به مرکز تحقیقات Pew Research Center) است که در حقیقت یک اندیشکدهٔ آمریکایی مستقر در واشنگتن دیسی است و به ارائهٔ اطلاعات در مورد مسائل، نگرشها و روندهای شکلدهندهٔ ایالات متحده و جهان میپردازد. پروژهٔ نگرشهای جهانی پیو یکسری نظرسنجیها و گزارشهای افکار عمومی در سراسر دنیاست که هدف آن، فهم نگرشهای جهانی دربارهٔ موضوعهای مختلف است و دارای اعتبار قابل توجهی در دنیاست.
در نظرسنجیای که این مرکز پیرامون تحصیلات افراد تا ۲۵ سال با محوریت مسلمانها و غیرمسلمانها کرده است، بیان شده: از هر ۱۰۰ نفر غیرمسلمان در آمریکای شمالی، ۱ نفر هیچ تحصیلات رسمی در مدارس نداشته، ۵ نفر فقط تحصیلات ابتدایی دارد، ۵۴ نفر فقط تحصیلات متوسطه دارد و ۴۰ نفر دارای تحصیلات تکمیلی است. البته این آمار در بین مسلمانان به این شکل است که: از هر ۱۰۰ مسلمان در آمریکای شمالی، ۱ نفر سابقهٔ تحصیل در هیچ مدرسهٔ رسمی را ندارد، ۴ نفر فقط دارای تحصیلات ابتدایی است، ۳۸ نفر فقط تحصیلات متوسطه، و ۵۷ نفر دارای تحصیلات تکمیلی است. این آمار خود نشاندهندهٔ اهمی با این حال که تعداد باسوادان مسلمان در سال ۲۰۱۰ بیشتر از غیرمسلمانان بوده است، و با اینکه طبق آمار رسمی منابع آماری ایالات متحدهٔ آمریکا، رشد مساجد از سال ۲۰۱۰ تا سال ۲۰۲۰ دارای رشد ۳۱٪ بوده است (و این میزان در شهرهای کوچک نسبت بیشتری داشته است)، و همچنین میزان باسواد بودن روحانیون مسلمانی که امام مساجد بوده یا مسئولیت مرکز اسلامی داشتهاند، ۵۵٪ دارای مدارک تکمیلی هستند، و با اینکه روحانیون مسلمان بهطور میانگین ۵٪ جوانتر از کشیشان کلیسا هستند، اما گرایش به اسلام از سال ۲۰۱۰ تا سال ۲۰۲۰ حدود ۷٪ کاهش پیدا کرده است.
با بررسی آماری شاخصهای مختلف در این منطقه پیرامون عدالت در آگاهی و برخی دیگر از نمادهای پیشرفت در آمریکای شمالی، دریافتیم علاوه بر رشد نمادهای کمی اسلامی مانند ساخت مساجد و کمکهای خیریه، ولی گرویدن به اسلام دارای نرخ کاهشی بوده است. این نشاندهندهٔ این است که توزیع عادلانهٔ معارف اسلامی در بین ایشان صورت نگرفته است و هنوز حتی مسلمانان دسترسی عادلانه به دانایی و آگاهی نسبت به معارف اسلامی ندارند، تا چه رسد به آموزههای ناب نبوی و علوی و رضوی.
آنچه از این پیمایشها نتیجهگیری میشود، این است که در عصر موسوم به عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات، آنهم در سرزمینی که مهد اطلاعات و ارتباطات میباشد، یعنی آمریکای شمالی، وضعیت دسترسی به اسلام ناب چنین باشد، اوضاع در سرزمینهای دوردست و انسانهایی که در آفریقا زندگی میکنند، بسیار نگرانکنندهتر خواهد بود.