کد خبر: ۱۰۳۷۷
پهلوی در چنگال اسرائیل
بررسی مناسبات اطلاعاتی اسرائیل و پهلوی

روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی یکی از پیچیدهترین و کمتر شناختهشدهترین جنبههای تاریخ معاصر ایران است. این روابط، که در قالب پیمانهای کریستال و ترایدنت و تحت استراتژی پریفرال اسرائیل شکل گرفت، نهتنها امنیت ملی ایران را تأمین نکرد، بلکه ایران را به پایگاهی برای عملیات جاسوسی اسرائیل در منطقه تبدیل کرد.
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روابط ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی یکی از پیچیدهترین و کمتر بررسیشدهترین فصلهای تاریخ معاصر ایران است. این مناسبات، که فراتر از همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی، شامل حوزههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و دیپلماتیک میشود، بخش مهمی از اسرار ناگفته یا کمگفته تاریخ ما را تشکیل میدهد. با وجود اهمیت این موضوع، پژوهشهای آکادمیک و تاریخنگاری در این زمینه بهاندازه کافی انجام نشده و این روابط در سایه ابهام باقی مانده است. افزون بر این، بررسی خاستگاه مشترک تاریخی و سیاسی تأسیس سلطنت پهلوی و دولت اسرائیل میتواند زوایای جدیدی از این همکاریها را روشن کند. این نوشتار با استناد به اسناد، خاطرات و منابع معتبر، به تحلیل جامع روابط امنیتی، اطلاعاتی و جاسوسی ایران و اسرائیل در دوران پهلوی پرداخته و تلاش میکند تا ابعاد مختلف این مناسبات را با جزئیات بیشتری بررسی کند.
زمینه تاریخی و سیاسی روابط ایران و اسرائیل
دولت اسرائیل در ۱۴ مه ۱۹۴۸ (۲۴-۲۵اردیبهشت ۱۳۲۷) اعلام موجودیت کرد. این تاریخ در تقویم عبری اهمیت ویژهای داشت، هرچند جزئیات آن در تاریخنگاری معاصر ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است[1]. رژیم پهلوی در ۱۵اسفند ۱۳۲۸ اسرائیل را بهصورت دوفاکتو به رسمیت شناخت، اما نشانههای تمایل ایران به برقراری روابط با اسرائیل پیش از این تاریخ نیز آشکار بود. در فروردین ۱۳۲۷ ، یعنی حدود ۱۱ ماه پیش از بهرسمیتشناختن رسمی، عباس صیقل بهعنوان نماینده ایران به تلآویو اعزام شد. همچنین در دی ۱۳۲۸، رضا صفینیا بهعنوان نماینده حکومت پهلوی به تلآویو فرستاده شد تا مقدمات روابط رسمی را فراهم کند[2]. این اقدامات زودهنگام نشاندهنده اشتیاق رژیم پهلوی به تقویت روابط با اسرائیل بود، که برخی آن را نتیجه فشارهای خارجی یا دستورات قدرتهای غربی میدانند.
این همکاریها در حالی شکل گرفت که رژیم پهلوی بهدنبال تحکیم موقعیت خود در منطقه و جلب حمایت غرب بود. اسرائیل نیز، که بهتازگی تأسیس شده بود، بهدنبال ایجاد عمق استراتژیک در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام بود. این منافع مشترک زمینهساز همکاریهای گستردهای شد که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
آغاز همکاریهای اطلاعاتی و جاسوسی
برخلاف تصور رایج که روابط اطلاعاتی ایران و اسرائیل را به دوران تأسیس ساواک (۱۳۳۵) محدود میکند، همکاریهای اطلاعاتی میان دو طرف از سالها پیش آغاز شده بود. یعقوب نیمرودی، افسر اطلاعاتی برجسته اسرائیلی و دلال اسلحه، در کتاب خاطرات خود با عنوان سفر زندگی من (منتشرشده به زبان عبری در سال ۲۰۰۳) اشاره میکند که در دسامبر ۱۹۴۹ (آذر ۱۳۲۸)، یعنی پیش از بهرسمیتشناختن رسمی اسرائیل توسط ایران، اسرائیلیها پایگاهی اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی در تهران تأسیس کردند[3]. این پایگاه، که با پایگاه مشابهی در بغداد ارتباط نزدیک داشت، ابتدا تحت نظارت واحد اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل (آمان) فعالیت میکرد[4]. پس از تغییرات ساختاری در سیستم امنیتی اسرائیل در سال 1329، مسئولیت این پایگاه به موساد واگذار شد. موساد طی سه سال فعالیت خود در این پایگاه، عملیات جاسوسی خود را در سراسر ایران گسترش داد و شبکهای گسترده از مأموران اطلاعاتی ایجاد کرد.
نکته قابلتوجه این است که در اسناد رسمی ساواک، دربار و نخستوزیری ایران هیچ اشارهای به وجود این پایگاه نشده است. این موضوع نشاندهنده عمق محرمانگی این همکاریها و فقدان شفافیت در تاریخنگاری معاصر ایران است. نیمرودی این پایگاه را بهعنوان «ستون و سنگ بنای اصلی نظام اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل در جهان اسلام» توصیف میکند و تأکید دارد که این پایگاه نقش کلیدی در عملیات اطلاعاتی اسرائیل در منطقه، از خلیجفارس تا شاخ آفریقا، ایفا کرده است[5]. او در گفتوگویی با روزنامه اسرائیلی داوار در ۱۱ نوامبر ۱۹۸۵اظهار داشت که اگر روزی اسرار عملیات اسرائیل در تهران فاش شود، شنونده از حجم و عمق این فعالیتها شگفتزده خواهد شد[6].
پیمانهای اطلاعاتی: کریستال و ترایدنت
روابط اطلاعاتی ایران و اسرائیل در قالب دو پیمان مهم سازماندهی شد: کریستال و ترایدنت. پیمان کریستال یک توافق دوجانبه بین ساواک و موساد بود که بر همکاریهای اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی متمرکز بود. این پیمان شامل فرآیندهای مشخصی برای شناسایی، جذب، استخدام، آموزش و اعزام مأموران جاسوسی بود که تحت نظارت مستقیم موساد انجام میشد. پیمان ترایدنت، که توسط اسرائیلیها بنیان نهاده شد، توافقی سهجانبه میان ساواک، موساد و دستگاه اطلاعاتی ترکیه بود. این پیمان نشاندهنده تلاش اسرائیل برای ایجاد شبکهای منطقهای از همکاریهای اطلاعاتی بود که در خدمت منافع استراتژیک آن قرار داشت[7].
رئوون شیلواه، اولین رئیس موساد و رئیس سابق سازمان امنیتی شای (وابسته به هاگانا)، نقش کلیدی در تعریف استراتژی «پریفرال» (پیرامونی) داشت[8]. این استراتژی، که پس از تأسیس اسرائیل به دیوید بنگوریون، اولین رئیس دولت اسرائیل، ارائه شد، بر ایجاد عمق استراتژیک برای اسرائیل در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام تأکید داشت. شیلواه در طرح خود، کشورهای خلیجفارس، از جمله ایران، و کشورهای اسلامی تا شاخ آفریقا را بهعنوان حوزه نفوذ اسرائیل تعریف کرد. بر اساس این استراتژی، تحولات سیاسی، امنیتی و اجتماعی این مناطق باید در راستای منافع و امنیت اسرائیل مدیریت میشد[^9]. این استراتژی تأثیرات عمیقی بر تحولات منطقهای داشته و بسیاری از رویدادهای خاورمیانه، از فعالیت گروههای سلفی تا مسائل هستهای ایران، را میتوان در چارچوب آن تحلیل کرد.
پایگاههای برونمرزی اسرائیل در ایران
یکی از جنبههای کمتر شناختهشده روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی، وجود سه پایگاه برونمرزی اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل در مناطق مرزی ایران بود. این پایگاهها در شمال غرب (کردستان)، غرب (ایلام) و جنوب غرب (خوزستان) مستقر بودند و بهعنوان مراکز رصد و عملیات اطلاعاتی در منطقه عمل میکردند. بر اساس اظهارات حسین فردوست، از مقامات ارشد ساواک، حدود 300 جاسوس زبده اسرائیلی در این پایگاهها مستقر بودند که از طریق ارتباط با تلآویو، تحولات منطقهای، از عراق و سوریه تا مصر، را رصد میکردند[10].
نکته قابلتأمل این است که حتی فردوست، که مسئول سازمان اطلاعات خصوصی شاه بود، تا سال ۱۳۴۰ از وجود این پایگاهها بیاطلاع بود. این موضوع نشاندهنده سطح بالای محرمانگی این همکاریها و نفوذ گسترده مأموران اطلاعاتی اسرائیل در ایران است. این پایگاهها عملاً ایران را به جولانگاه عملیات جاسوسی اسرائیل تبدیل کرده بودند، بهگونهای که سراسر سرزمین ایران تحت نظارت و کنترل مأموران موساد قرار داشت.
نقش رسانهها و تبلیغات در روابط ایران و اسرائیل
روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی تنها به حوزههای امنیتی و اطلاعاتی محدود نبود. رژیم پهلوی از نفوذ یهودیان در رسانههای غربی برای تقویت جایگاه خود استفاده میکرد. بر اساس خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار پهلوی، محمدرضا شاه سازوکاری تعریف کرده بود که بر اساس آن اسرائیلیها در رسانههای آمریکایی و اروپایی مقالاتی به نفع سلطنت پهلوی منتشر میکردند[11]. این همکاری رسانهای بخشی از استراتژی رژیم پهلوی برای جلب حمایت غرب بود.
دیوید کیمخی، از مقامات ارشد موساد، در خاطرات خود اشاره میکند که شاه هر فرد اسرائیلی را بهعنوان رابطی با واشنگتن میپنداشت و از نفوذ یهودیان در ایالات متحده و اروپا مرعوب شده بود[12]. این وابستگی روانی و سیاسی به اسرائیل، رژیم پهلوی را در موضع ضعف قرار داده بود. کیمخی میگوید که هرگاه مقالهای ضداسرائیلی در رسانههای غربی منتشر میشد، شاه مقامات اسرائیلی را مورد بازخواست قرار میداد و از آنها میخواست که جلوی چنین اقداماتی را بگیرند. این موضوع نشاندهنده تصور شاه از قدرت بیحد و حصر اسرائیل در کنترل رسانههای جهانی بود.
حییم هرتسوگ، رئیس سابق سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل و رئیسجمهور بعدی اسرائیل، نیز در دیدارهای محرمانه خود با شاه، به این وابستگی اشاره کرده و گفته است که شاه هر فرد اسرائیلی را بهعنوان پلی برای ارتباط با واشنگتن میدید[13]. این دیدگاه باعث شده بود که رژیم پهلوی در بسیاری از تصمیمگیریهای خود تحت تأثیر اسرائیل قرار گیرد.
فرآیندهای جاسوسی و اطلاعاتی
پیمان کریستال فرآیندهای مشخصی برای شناسایی، جذب، استخدام، آموزش و اعزام مأموران جاسوسی تعریف کرده بود. این فرآیندها تحت نظارت مستقیم موساد انجام میشد و ساواک نقش اجرایی در آن داشت. مأموران آموزشدیده به کشورهای اسلامی اعزام میشدند تا اطلاعات سفارتخانههای خارجی در تهران را جمعآوری کنند، دیپلماتهای کشورهای عربی را به خدمت بگیرند و از دانشجویان و مسافران کشورهای اسلامی برای جاسوسی استفاده کنند[14].
اسرائیل همچنین نقش مهمی در آموزش مأموران ساواک ایفا کرد. استادان امنیتی اسرائیلی، که در زمینههایی مانند بازجویی، ضدبراندازی، خطشناسی و اطلاعات خارجی تخصص داشتند، به ایران اعزام میشدند تا مأموران ساواک را آموزش دهند. حتی اداره کل سوم ساواک، که مسئول امنیت داخلی بود و تحت مدیریت پرویز ثابتی قرار داشت، تحت نظارت موساد آموزش میدید. یعقوب نیمرودی اجازه داشت بهطور منظم از ادارات ساواک و حتی ارتش بازدید کند و عملیات اطلاعاتی را رصد و مدیریت کند. او همچنین تیمهایی را به تلآویو اعزام میکرد تا تحت نظارت استادان اسرائیلی آموزش ببینند[15].
یکی از جنبههای قابلتوجه این همکاریها، تجهیز ساواک به وسایل پیشرفته شکنجه و بازجویی، بهویژه در حوزه روانی، بود. این تجهیزات و تکنیکها توسط موساد تأمین و آموزش داده میشد تا ساواک بتواند با مخالفان داخلی رژیم پهلوی مقابله کند.
نمونه اسناد: صدور مدارک ایرانی برای مأموران اسرائیلی
یکی از اسناد مهم ساواک، نامهای درونسازمانی به تاریخ ۱ مهر ۱۳۵۱ است که نشاندهنده عمق همکاریهای اطلاعاتی ایران و اسرائیل است. در این سند، از صدور مدارک ایرانی (شناسنامه) برای یک مأمور اسرائیلی به نام یهودا یکوتیل و همسرش با نامهای جعلی احمد کاشانی و هایده سلطانی درخواست شده است[16]. این اقدام به مأموران اسرائیلی امکان میداد تا با هویت ایرانی در کشورهای منطقه فعالیت کنند و در صورت دستگیری، بهعنوان شهروند ایرانی معرفی شوند. این سند نمونهای از همکاریهای عمیق و پنهانی ساواک با موساد است که کاملاً در خدمت منافع اسرائیل بود و هیچ سودی برای امنیت ملی یا منافع ملی ایران نداشت.
ابعاد فرهنگی و اقتصادی همکاریها
علاوه بر همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی، ایران و اسرائیل در دوران پهلوی در حوزههای فرهنگی و اقتصادی نیز همکاریهایی داشتند. در حوزه فرهنگی، اسرائیل از طریق برنامههای تبادل فرهنگی و حضور در محافل دانشگاهی ایران، تلاش میکرد تا تصویر مثبتی از خود در میان نخبگان ایرانی ایجاد کند. در حوزه اقتصادی، همکاریهای نفتی نقش مهمی ایفا میکرد. ایران یکی از تأمینکنندگان اصلی نفت اسرائیل بود و این همکاریها تحت نظارت شخصیتهایی مانند یعقوب نیمرودی انجام میشد[17].
این همکاریهای چندجانبه نشاندهنده تلاش رژیم پهلوی برای تقویت روابط با اسرائیل بهمنظور جلب حمایت غرب و تحکیم موقعیت خود در منطقه بود. با این حال، این روابط اغلب یکطرفه و در خدمت منافع اسرائیل بود، بهگونهای که رژیم پهلوی در بسیاری از موارد به ابزاری برای پیشبرد استراتژیهای اسرائیل در منطقه تبدیل شده بود.
پیامدها و تحلیل
روابط امنیتی، اطلاعاتی و جاسوسی ایران و اسرائیل در دوران پهلوی پیامدهای عمیقی برای ایران داشت. این همکاریها نهتنها به امنیت ملی ایران کمکی نکرد، بلکه ایران را به پایگاهی برای عملیات جاسوسی اسرائیل در منطقه تبدیل کرد. پایگاههای برونمرزی اسرائیل در ایران، حضور گسترده مأموران موساد و صدور مدارک ایرانی برای جاسوسان اسرائیلی نشاندهنده عمق نفوذ اسرائیل در ساختارهای امنیتی و اطلاعاتی ایران بود.
علاوه بر این، وابستگی روانی و سیاسی رژیم پهلوی به اسرائیل باعث شد که تصمیمگیریهای کلان کشور تحت تأثیر منافع اسرائیل قرار گیرد. این موضوع، همراه با فقدان شفافیت در تاریخنگاری معاصر ایران، باعث شده است که این روابط همچنان در هالهای از ابهام باقی بماند. بررسی دقیقتر این مناسبات میتواند به درک بهتر نقش رژیم پهلوی در تحولات منطقهای و تأثیرات آن بر تاریخ معاصر ایران کمک کند.
روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی یکی از پیچیدهترین و کمتر شناختهشدهترین جنبههای تاریخ معاصر ایران است. این روابط، که در قالب پیمانهای کریستال و ترایدنت و تحت استراتژی پریفرال اسرائیل شکل گرفت، نهتنها امنیت ملی ایران را تأمین نکرد، بلکه ایران را به پایگاهی برای عملیات جاسوسی اسرائیل در منطقه تبدیل کرد. فقدان اسناد رسمی در ایران و محرمانگی این همکاریها باعث شده است که این موضوع در تاریخنگاری معاصر مغفول بماند. بررسی دقیقتر این روابط، با تکیه بر اسناد و منابع معتبر، میتواند به روشنشدن زوایای پنهان تاریخ معاصر ایران و نقش رژیم پهلوی در تحولات منطقهای کمک کند. این موضوع نهتنها برای پژوهشگران تاریخ، بلکه برای درک بهتر تحولات سیاسی و امنیتی منطقه نیز اهمیت بسزایی دارد.
منابع و پینوشتها:
سخنرانی محمدتقی تقیپور با موضوع «مناسبات امنیتی حکومت پهلوی و رژیم صهیونیستی» در همایش «کارنامه ساواک».
[1] تاریخ دقیق اعلام موجودیت اسرائیل و اهمیت آن در تقویم عبری به دلیل فقدان اسناد کافی در تاریخنگاری ایران کمتر بررسی شده است.
[2] اعزام عباس صیقل و رضا صفینیا به تلآویو نشاندهنده اشتیاق زودهنگام رژیم پهلوی به برقراری روابط با اسرائیل بود.
[3] یعقوب نیمرودی، سفر زندگی من، ۲۰۰۳.
[4] آمان، سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل، مسئول عملیات اولیه پایگاه اطلاعاتی تهران بود.
[5] یعقوب نیمرودی، مصاحبه با داوار، ۱۱نوامبر ۱۹۸۵.
[6] همان.
[7] پیمان ترایدنت به ابتکار اسرائیل و با هدف ایجاد شبکهای منطقهای از همکاریهای اطلاعاتی شکل گرفت.
[8] رئوون شیلواه، اولین رئیس موساد، استراتژی پریفرال را بهعنوان راهبرد اصلی اسرائیل در منطقه تعریف کرد.
[9] دیوید بنگوریون، اولین رئیس دولت اسرائیل، از حامیان اصلی استراتژی پریفرال بود.
[10]حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول.
[11] اسدالله علم، یادداشتهای علم، جلدهای مختلف.
[12] دیوید کیمخی، مصاحبههای منتشرشده در منابع اسرائیلی.
[13] حییم هرتسوگ، اظهارات در دیدارهای محرمانه با محمدرضا شاه.
[14] فرآیندهای جاسوسی در پیمان کریستال شامل پنج مرحله شناسایی، جذب، استخدام، آموزش و اعزام بود.
[15] یعقوب نیمرودی نقش کلیدی در نظارت بر فعالیتهای ساواک و ارتش ایران داشت.
[16] سند ساواک، مورخ ۱ مهر ۱۳۵۱، آرشیو سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
[17] همکاریهای نفتی ایران و اسرائیل تحت نظارت شخصیتهایی مانند یعقوب نیمرودی انجام میشد.